اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

با خدا فامیل نزدیکید؟ ...


 

﷐  بسم الله الرحمن الرحیم  

 با خدا فامیل نزدیکید؟ ...

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s8.picofile.com/file/8292419992/KUDAK_B8R8N_CHAKMEYE_SUR8X_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292420376/XOD8YE_D8NEH8YE_AN8R_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292420650/Y8DE_XODAA_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292421126/KUDAK_SARMAA_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292421326/OM3D_BE_AAYANDEH_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292421876/KUDAK_KAFSHE_SUR8X_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292423076/KUDAKE_V8KSY_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292423342/KUDAK_P8BEREHNEH_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292423734/KUDAK_KAFSHE_NO_1.jpg

 

  کودکی در گوشه ای کز کرده بود / آتشی روشن ز کاغذ کرده بود 
 سوز سرما بود وُ کودک بی لباس / صورتش سرخ وُ نگاهش آس و پاس 
 صد تَرَک در دستهای کوچکش / خط پیری بر جبینِ کودکش 
 ضَجّه میزد ناله را در خویشتن / دردِ یک صد ساله را در خویشتن 
 ابر می بارید وُ سرما بس عجیب / باد هم شلاق میزد نانجیب 
 رهگذرها جملگی در کارِ خویش / یک به یک گمگشته در افکار خویش 
 زین میان یک تَن به کودک خیره بود / غصهٔ کودک به جانش چیره بود 
 اشک در چشمان مستش حلقه بست / بر سر کودک کشید از مهر دست 
 مثل یک مجنون لباسش را درید / اشک ریزان بر تن کودک کشید 
 کودک بی چاره با یک آه سرد / با صدایی زخمی از چنگال درد 
 دیده بالا برد وُ با آن مرد گفت / از خدا کُت خواستم او هم شنفت 
 با خدا فامیل نزدیکید نیست؟ / از کنار او مرا دیدید نیست؟ 
 گفت آری بندهٔ اویم رفیق / گر چه طاعت را از او کردم دریغ 
 خنده بر لبهای کودک نقش بست / داد بر آن مرد اشک آلود دست 
 گفت می دانستم از انجام کار / نسبتی دارید با پروردگار

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

برچسب ها: فامیل، رفیق خدا،

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.