اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

جور دیگر باید دید ...



  بسم الله الرحمن الرحیم  

  جور دیگر باید دید ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s8.picofile.com/file/8292883818/Z3RE_B8R8N_B8YAD_RAFT_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292884126/Z3RE_B8R8N_B8YAD_RAFT_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292891976/ENS8NYATE_PESAR_X8LEH_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292892168/CHESHMHAA_RAA_B8YAD_SHOST_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292892492/DONY8YE_V8RUNEH_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8292893250/HAQ3QAT_AZ_ZAW8Y8YE_MOTEF8WET_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292893900/ESHTEB8H_RAFE_AAN_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8292894334/D3DO_DARKE_MOXTALEF_1.jpg

 

  مردی با دو چرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی میپرسد:« در کیسه ها چه داری؟» پاسخ میدهد: « شن» .مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود،او را بازداشت میکند.ولی پس از بازرسی فراوان واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.بنابراین به او اجازه عبور میدهد.هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن، مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید: من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟ قاچاقچی لبخند زنان میگوید : دوچرخه!!!بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند . بقول سهراب"چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.

 

 من نمی دانم / که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست 
 وَ چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست / گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد 
 چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید / واژه ها را باید شست 
 واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد 
 چترها را باید بست / زیر باران باید رفت 
 فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد 
 با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت / دوست را، زیر باران باید دید 
عشق را، زیر باران باید جست / زیر باران باید با زن خوابید 
زیر باران باید بازی کرد
 زیر «باید» باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت 
 زندگی تر شدن پی در پی، / زندگی آب تنی کردن در حوضچه «اکنون» است 
 رخت ها را بکنیم: / آب در یک قدمی است 

 «سهراب سپهری»

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

برچسب ها: سهراب سپهری، باران، آب تنی، زندگی، چترها، چشم ها، قاچاقچی،

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.