اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

عشق کجا؟ ما کجا؟


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s3.picofile.com/file/8232549150/ESHQE_DOU_QOO_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8232549468/DOAA_KUDAK_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8232549800/PEDAR_RUZE_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8232550218/ESHQ_EES8R_SHAH8DAT_TAY_YEB_H8J_REZ8EE_1.jpg

عشق کجا؟ ما کجا؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 زهره بیدار شد وُ ماه کنارش بنشست / چشم در چشم نهادند و دو دست اندر دست
 ماه گستاخ و مهاجم ، خشن وُ غـُره کنان / زهره آرام وُ خجل ، نورفشان؛ دیده-ی مَست
سپر ماه، محافظ شده از تیر بلا / تا بدو باز خورد هرچه نگاه غیر است
 شب که گسترد سیاهی، تو شدی نورفشان / عشق خورشید شد وُ ظلمت شب را بگسست
 زهره خوابید ولی ماه نشست وُ بیدار / تو مپندار که از فکرت معشوق بـِــَرست
 صبح شد، بانگ خروس از دل باغ آمد باز / بچه آهو ز دل دره به کوهی برجست
 گاو آهسته به دامان دَمن رفت، وُ زاغ / بر بلندای سپیدار، چه زیبا بنشست!
 گل به شبنم شده آراسته و بلبلکان / نغمه ها ساز نمایند به بالا وُ به پست
 هرکجا می نگرم عشق و صفا هست و خلوص / غیر یک جا که فسادش به تمامی دربست!
 آدمیزاده فسادافکن وُ پُررو وُ دَغل / چهره جام جهان را به فسادش می خَست
 تو مکن شکوه ز ایام، که ایام نکو است / هر بدی هست، یقین دان رَد پا از ما هست
 

برچسب‌ها: عشق، زهره، ماه، فساد، آدمیزاد، رد پا
[ یکشنبه 20 دی 1394 ] [ 00:42 ] [ عـبـــد عـا صـی ] [ نظرات (0) ]

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.