اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

«هرجایی»‌ها و هیچ‌انگاری!


 

   «هرجایی»‌ها و هیچ‌انگاری!

 
 برای مرجع متن یا تغییر احتمالی عنوان به لینک بالا اشاره کنید
 
 خبرآنلاین ، رضا دانشمندی 

 

«هرجایی»‌ها و هیچ‌انگاری!

 

سوم خرداد ۱۳۹۸ در نماز جمعۀ مشهد گفته شد: « نشاط جوان با تار و با رقص‌های نامشروع یک مشت دختر «هرجایی» و با اجراهای بی‌بندوبار محقّق نمی‌شود.»

برای این‌که باب گفت‌وگو بسته نشود، تا انتهای این متن فرض کنیم «هرجایی» نه به معنای روسپی و بدکاره، بلکه به معنای «آواره و دوره‌گرد» یا تلوّنِ حال و ‌قرار نداشتن است. اگر رویکرد فردگرایانه را رها کنیم و این افراد را شرور و خبیث‌ ندانیم (که عاملاً و عامداً منکر ارزش‌ها و آرمان‌ها هستند)، می‌توان پرسید که از منظر جامعه‌شناختی، این «آوارگان» از جامعه و «دوره‌گردها» و بی‌ثبات‌هایِ فرهنگی، پیامد کدام شرایط اجتماعی هستند؟
 
شکاف آرمان و واقعیت و «پوچی»
 شوم‌ترین و کشنده‌ترین بیماری اجتماعی احتمالاً وضعیتی است که در آن، میان «اهداف و آرمان‌ها» و «واقعیت و عینیت» جامعه فاصله بیفتد. به بیان دیگر، هرچه واقعیت از آرمان دور شود، مردمان یک جامعه به بی‌معنایی، یأس و بیهودگی نزدیک‌تر می‌شوند و ارزش‌ها را توخالی و بی‌پایه تلقّی می‌کنند.
پیامد این شرایط، ترکیب فاجعه‌بارِ «آنومی» (پریشانی، بی‌نظمی و هرج‌ومرج) Anomie و «نیهیلیسم» (هیچ‌انگاری) Nihilism است؛ یعنی آدم‌های گسیخته (آواره)، ذرّه‌ای شده و جدا افتاده، از جامعه کناره‌ می‌گیرند، و بی‌اعتنا و بی‌اعتماد به ارزش‌ها و آرمان‌های جمعی، با نقض ارزش‌ها به اعتراض و لجاجت می‌پردازند.
به بیان دیگر، پیامد بدبینیِ ژرف و تردیدِ بنیادین نسبت به ارزش‌ها و آرمان‌ها، ناامیدی، بی‌انگیزگی و تقویتِ انگیزۀ ویران‌گری است.

 «فرهنگ» بدون «اقتصاد» می‌لنگد و بالعکس
 «هرجایی»شدن (آوارگی و سرگشتگی و بی‌ثباتیِ فرهنگی) پیامد ناامیدی و دست‌نیافتنی دیدن آرمان‌ها و ارزش‌هاست، ثمرۀ تناقض و غلبۀ پول و مادیات بر معنویات است، نتیجۀ اقتصادِ بیمار (یعنی رشد اقتصادی منفی، بیکاری و تورم) است، حاصلِ فساد سیستمی، تبعیض، زمین/ کوه/ ساحل/ رانت‌خسال، کاهش سن مصرف الکل، موادّ مخدّر و دخانیات (سیگار و قلیان) و پایین آمدن سن نخستین رابطۀ جنسی درواری، اختلاس و حقوق نجومی است.
 افزایش میانگین سن ازدواج بانوان به ۲۶ و آقایان به حدود ۳۰  نوجوانان، رواج فحش‌های جنسی در میان بانوان و به‌ویژه دختران و کتک‌کاری بیرون از خانه، نشانۀ بی‌معنایی، ناامیدی، پوچی، گسیختگی اجتماعی، سُستی و کم‌اثرشدن فرهنگ است.
 اگر حاکمان و متولّیان دین صرفاً از آرمانِ «عدالت» و ارزشِ برابری بگویند، اما کمتر آن‌را در جامعه محقّق کنند، یا اگر دعوت به قناعت و مقاومت کنند اما خود و فرزندان‌شان حتی حاضر نباشند در ایران زندگی کنند، ناخواسته به شیوع ناامیدی، بی‌تفاوتی و هیچ‌انگاری دامن می‌زنند. هیچ‌انگاری هم دیواربه‌دیوار ولنگاری، لاابالی‌گری و ساختارشکنی است.
 با کدام عدالت (مثلاً در توزیع ثروت و اخذ مالیات) می‌خواهیم از تقیّد به شرع و عفاف و «حجاب» صحبت کنیم؟      حکومتی که در ایجاد اشتغال، مهار تورم و خلاصی از رکود کامیاب نشود، چگونه می‌خواهد از ازدواج، خانواده و عفاف بگوید؟
 مسائل اجتماعی با سطحی/جزئی‌نگری حل نشده می‌مانند و مبتذل می‌شوند. شوربختانه رویکردی در کشور (آگاهانه یا ناآگاهانه) می‌کوشد «فرهنگ» را جدا و بی‌ارتباط با سایر بخش‌های جامعه (اقتصاد و سیاست) بررسی کنند. البته تجربۀ چهار دهۀ گذشته نشان می‌دهد که این تبیین‌ها گره‌گشا نبوده و نیستند.

 
 تهیه و تدوین : عـبـــد عـا صی

 

بهای ِ آزادی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  بهای ِ آزادی ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  پشه ای در استکان آمد فرود / تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود 
 کودکی -از شیطنت- بازی کنان / بست با دستش دهان استکان! 
 پشه دیگر طعمه اش را لب نزد / جست تا از دام کودک وا رهد 
 خشک لب، میگشت، حیران، راه جو / زیر و بالا ، بسته هر سو راه او 
 روزنی میجست در دیوار و در / تا به آزادی رسد بار دگر 
 هر چه بر جست تکاپو می فزود / راه بیرون رفتن از چاهش نبود 
 آنقدر کوبید بر دیوار سر / تا فرو افتاد خونین بال و پر 
 جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ / لیک آزادی گرامی تر ، عزیز  

 

«فریدون مشیری»

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی