بسم الله الرحمن الرحیم
پشه
ای در استکان آمد فرود /
تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود
کودکی -از شیطنت- بازی کنان /
بست با دستش دهان استکان!
پشه دیگر طعمه اش را لب نزد /
جست تا از دام کودک وا رهد
خشک لب، میگشت، حیران، راه جو /
زیر و بالا ، بسته هر سو راه او
روزنی میجست در دیوار و در /
تا به آزادی رسد بار دگر
هر چه بر جست تکاپو می فزود /
راه بیرون رفتن از چاهش نبود
آنقدر کوبید بر دیوار سر /
تا فرو افتاد خونین بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ /
لیک آزادی گرامی تر ، عزیز
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی