اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

همه دین-شان مردی وُ داد بود

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s7.picofile.com/file/8233310950/FERDOSY_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8233311784/FERDOSY_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8233312118/AQLO_JAH_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8233312834/AQLO_JAH_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8233313826/XAFAQ8N_1.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8233314534/YAA_ABAA_S8LEH_ADREKNY.jpeg

 

 همه دین-شان مردی وُ داد بود
 

 در شاهنامه-ی حکیم ابولقاسم فردوسی ، والاترین موضوع پس از «حــق» ، «خـِــرَد»-ست. در دورانی که غالب جامعه به جهل ، خرافه ، وَ خود-باختگی مبتلا شده ، برای فردوسی عثل وُ خـِــرَد جمعی بسیار ارزشمند است ... فردوسی قصد دارد با تاکید بر عقل وُ خرد ، راه نجات را به مردم بیاموزد.

 

  در این خاک زرخیز ایران زمین / نبودند جز مردمی پاک دین
 همه دین شان مردی و داد بود / وز آن کشور آزاد و آباد بود
 چو مهر و وفا بود خود کیش شان / گنه بود آزار کس پیش شان
 همه بنده ناب یزدان پاک / همه دل پر از مهر این آب و خاک
 پدر در پدر آریایی نژاد / ز پشت فریدون نیکو نهاد
 بزرگی به مردی و فرهنگ بود / گدایی در این بوم و بر ننگ بود

 کجا رفت آن دانش و هوش ما / چه شد مهر میهن فراموش ما
 که انداخت آتش در این بوستان / کز آن سوخت جان و دل دوستان
 چه کردیم کاین گونه گشتیم خوار؟ / خرد را فکندیم این سان زکار
 نبود این چنین کشور و دین ما / کجا رفت آیین دیرین ما؟
 به یزدان که این کشور آباد بود / همه جای مردان آزاد بود
 در این کشور آزادگی ارز داشت / کشاورز خود خانه و مرز داشت

 گران مایه بود آن که بودی دبیر  / گرامی بد آن کس که بودی دلیر
 نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت / نه بیگانه جایی در این خانه داشت
 از آن روز دشمن به ما چیره گشت / که ما را روان و خرد تیره گشت

 از آن روز این خانه ویرانه شد / که نان آورش مرد بیگانه شد
 چو ناکس به ده کدخدایی کند / کشاورز باید گدایی کند
 به یزدان که گر ما خرد داشتیم / کجا این سر انجام بد داشتیم
 بسوزد در آتش گرت جان و تن / به از زندگی کردن و زیستن
 اگر مایه زندگی بندگی است / دو صد بار مردن به از زندگی است
 بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم / برون سر از این بار ننگ آوریم

 

 «حکیم ابولقاسم فردوسی»

 

 

برچسب ها: خرد، راه نجات، فردوسی، مهر و وفا، خوار، آزادگی، ناکس،


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.