اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

مناظره خر با خرگوش ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

http://s6.picofile.com/file/8239900350/XAR_1.jpg

http://s7.picofile.com/file/8239900450/XARSAV8R8N_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8239900492/XARGUSH_2.jpg

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 


 روزی چند دسته خر جمع می‏شوند و به درگاه خدا شکایت می‏کنند که ای خدای بزرگ درست است که به ما خر می‏گویند، ولی هر چه هستیم مخلوق تو هستیم تو خودت بین ما خرها و این آدمها داوری کن: اولاً غذای روزانه ما کاه و جو است. این آدمها کاه ما را برای خود برداشته و داخل مبلها و پشتی‏ها می‏گذارند و یا در پشت بامها از آن استفاده می‏کنند و بعد از آن همه کار و مشقت روزانه و خوردن شلاق، ما را تشنه و گرسنه رها می‏کنند! ما به جو هم قناعت کردیم ولی بی ‏انصافها جو را هم تبدیل به مال حرام می‏کنند و از آن آب جو می‏سازند! ای عجب!
بشر این همه آش و پلو و قرمه سبزی و فسنجان و کباب و شربت و غیره می‏خورد و باز این غذای روزانه ما را هم از ما دریغ می‏کند، آن هم به صورت حرام! بار خدایا خودت داوری و قضاوت فرما. آیا این بشر اشرف المخلوق است؟ اینکه من از شکم می‏بینم اشرف المخلوق است! خرگوشی که در آن حوالی که شکایت خرها را می‏شنید جلو می‏آید و در جواب خرها چنین می‏گوید:
ای خران عزیز که در واقع الاغهای زحمتکش و عزیزی هستید. من گرچه از خانواده شما نیستم، ولی گوشم خر است و نامم خرگوش است؛ من پاسخ این اعتراض شما را می‏دانم.
آن آدمی که اشرف المخلوق خداوند است، هیچ وقت تو را اذیت نمی‏کند، غذای تو را به موقع می‏دهد، شکم پرست نیست، آدمی ربانی است. این افرادی که تو می‏بینی، شکلشان مثل آدم است ولی آدم نیستند. گوش خر را بفروش و گوش دیگری بخر! اگر آدمی خر نباشد، رفیق خود را از لباسش نمی‏شناسد بلکه دنبال معرفت اوست.
مرشد از این حکایت چند پند می‏آموزد:
1 - هیچ وقت با آدم جاهل و مثل خر (البته خر به زعم ما) دوست نشو.
2 - با آدم سوداگر رفاقت مکن که یا مثل او خر می‏شوی یا به سودا مبتلا می‏شوی. مثل کچلی که اگر با او بنشینی، کچل می‏شوی.
3 - تن پروری مکن. تن پروری درد بدی است که از درد خری هم بدتر است.
4 - ظلم هم مکن؛ چه به انسان چه به حیوان.
چند بیت شعر طنز مرشد را در این حکایت برای آشنا شدن خوانندگان از نحوه مثنویهای مرشد ذکر می‏کنیم:
بر در دربار ایزد چند خر - شکوه می‏کردند از دست بشر
کی خدا ای چاره بیچارگان - چاره‏ای کن به هر درد ما خران
قوت ما کاه و جو است ای کردگار - قوت آدم هست بی حد و شمار
کاه ما را مبل و پشتی می‏کنند - در عوض با ما درشتی می‏کنند ...
ما بدان جو هم قناعت کرده‏ایم - ظلم آنها را اطاعت کرده‏ایم
این جوم را خمر و مشروبش کنند - آب جو سازند و معیوبش کنند ...
ما نه می خوردیم و نی آب هویچ - نی کباب پشت ماز و ساندویچ
قرمه سبزی و فسنجان و کباب - شربت به لیمو و نقل و شراب
کانادا و پپسی و کیم و اسو - پرتغال و لیمو و سیب و هلو
تخم مرغ و شیر و نان روغنی - شیر برنج و آب زرشک و بستنی ...
این بشر با این همه ظلم و ستم - اشرف المخلوق باشد از شکم! ...
گفت: خرگوشی خران را در جواب - کی خران چابک زرین رکاب
گرچه من خر نیستم گوشم خر است - فکر و هوشم از شماها بهتر است
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر - این سخن‏ها کی رود بر گوش خر؟ ...
اشرف المخلوق اینها نیستند - آن جماعت جمله ربانیستند ...
گوش دل بگشای ای جان پسر - از خر و خرگوش پندی در ببر
هر کسی با خر نشیند خر شود - گر کسی با گر نشیند گر شود
گر خوری با شخص سودائی غذا - می‏شوی آخر به سودا مبتلا
نیست دردی بدتر از درد خری - از خری بدتر بود تن پروری
هر کسی خر گشت بارش می‏کنند - از سعادت بر کنارش می‏کنند
«ساعیا» بس کن که ما کر نیستیم - ظالم و تن پرور و خر نیستیم

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی


برچسب ها: حاج مرشد، خر، اشرف المخلوقات، خرگوش، شکایت، شکم پرست، آدم ربانی،
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.