اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

گـــل ِ شـمـعـــدانـی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  گـــل ِ شـمـعـــدانـی ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 

http://s9.picofile.com/file/8267912568/SHAM_D8NY_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8267913350/SHAM_D8NY_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8267910976/GOLE_ROZ_1.jpg

 

 

 توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می‌خرد، نگاه می‌کردم. چه مانکن‌هایی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنابرانگیز.
 زنم داشت به گلدان شمعدانی-‌ای که همیشه گوشه‌ی اتاق است وَرمی‌رفت وَ شاخه‌های اضافی را می‌گرفت و برگ‌های خشک‌شده را جدا می‌کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه‌اش لبخندی گوشه‌ی لبم پیدا شد. از مقایسه‌ی او با دخترهای توی مجله، خنده‌ام گرفته بود ...
 زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع‌وُجور کنم. گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت: «نگاه کن! این گل‌ها هیچ شکل رزهای تازه‌ای نیستند که دیروز خریده‌ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل‌های شمعدانی هرگز به زیبایی و شادابی آنها نیستند اما می‌دانی تفاوت‌شان چیست»؟
 بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره‌ای به خاک گلدان کرد و گفت: «اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه‌هایی که توی خاک-اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می‌دهند و بعد پژمرده می‌شوند ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی‌ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاق‌مان باشند.
 چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه‌اش را به دست گرفت. کنارش رفتم و گونه‌اش را بوسیدم. این لذت‌بخش‌ترین بوسه‌ای بود که بر گونه‌ی یک گل شمعدانی زدم. قدر گل شمعدانی‌های خودتون رو بدونید ...

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.