اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

سر به ولیعهدی دوُنان نسپارم ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

   سر به ولیعهدی دوُنان نسپارم ... 

 

http://s8.picofile.com/file/8276590218/EM8M_REZAA_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276590684/EM8M_REZAA_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276591076/EM8M_REZAA_4.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276591284/EM8M_REZAA_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276591584/EM8M_REZAA_6.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276591792/EM8M_REZAA_5.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276592068/EM8M_REZAA_7.jpg

 

 یا آنکه بخوانید به بالین پسرم را / یا بر سر زانو بگذارید سرم را
 شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی / از من ببرد سوی مدینه خبرم را
 کی باور من بود که از آن حرم پاک / یک روز جدا گردم وُ بندم نظرم را
 مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار / در سایه اندوه نشاندم پسرم را
 هنگام خدا حافظی از شهر،عزیزان / شستند به خوناب جگر رهگذرم را
 گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند / شاید که نبینند از آن پس اثرم را
 دامانم از این منظره پر اشک شد اما / گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را
 باکس نتوان گفت ولیعهدی مأمون / خون کرده دلم را وُ شکسته کمرم را
 من سر به ولیعهدی دوُنان نسپارم / بگذارم اگر بر سر این کار سرم را
 تهمت زچه بندید به انگور، که خون کرد / هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را
 آفاق همه زیر پر رأفت من بود / افسوس بدین جرم شکستند پرم را
 آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند / دادند به تاراج خزان برگ وبرم را
 بشتاب بدیدار من ای گل که به بویت / تسکین دهم آلام دل در به درم را
 روزم سپری شد به غم،اما گذراندم / با یاد تو ای خوب،شبم را سحرم را
 «محمد جواد غفورزاده (شفق)»

 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.