اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

محمد، پیامبری که شناخت ناقصی از او داریم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

 محمد، پیامبری که شناخت ناقصی از او داریم ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s9.picofile.com/file/8276419892/MOHAMMAD_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276414984/NOZULE_JEBRE_EEL_DAR_HERAA_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276418376/Q8RE_HERAA_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276418834/WAHYE_JEBRE_EEL_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276419176/MOHAMMAD_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276419576/MOHAMMAD_4.jpg

 

  دکتر علی شریعتی: محبوب بودن پیغمیر خدا از پیغمبریش می باشد .چون موسی هم پیغمبر بوده، ابراهیم هم بوده و عیسی هم بوده است و نیز در قوم خودشان به عنوان نبی و رسول عزیز و محبوب بوده اند. ولی پیامبر یک خصوصیت اضافی دارد و آن اینست که دوست داشتن پیامبر( ما الان با کلمات سر و کار داریم و طبیعی است که کسانی که با پیامبر سروکار داشتند تا چه اندازه دوستش میداشتند) بعد خود نیرویی شد که حتی بسیاری از اصحاب را به هراس انداخت که نکند سخن پیامبر روی آیات قرآن سایه افکند و به قدری جا باز کند که جا را بر ایات تنگ شود. مثل اینکه همین الان در مدینه زندگی میکند و حتی مردمی که در مدینه راننده ، بقال و عطار هستند، همان آدم هایی که تاریخ نمی دانند، همان آدم هایی که سیره نخوانده اند، امی ها ، حضورش را الان حس میکنند ، یعنی الان هست. آن جا دارد زندگی میکند و با او تماس دارند.
 در طول این هزار و چهارصد سال، هیج حادثه ای، هیچ حفره و هیج خندقی بین احساس اینها و حضور پیامبر فاصله ایجاد نکرده است ( این چیز خیلی عجیبی است). محبوبیت به صورت شگفت انگیز و غیرعادی است. به طوری که آدم، که بعد از مدتی شرح حال پیامبر را میخواند، حالت عاشقانه ای نسبت به او پیدا می کند. این همه عظمت، در برابر این همه سادگی قابل گنجایش نیست و خود این یک اعجاز است. از لحاظ فلسفی، درست جهانی را در یک پوست تخم مرغ گنجاندن است. ولی این یکی تحقق پیدا کرده است.
 آدم گوشه مسجد که مینشیند، دستگاه پیامبر را تجسم می کند. این آدم که این همه امپراطوری های عظیم روی خاک را، به خاک رساند و داغان کرده است ، چه بوده؟ دم و دستگاهش چه قدر است؟ آنهایی که رفته باشند خوشبختانه میتوانند این تجسم ذهنی را داشته باشند. به این خاطر اضافاتی که به مسجد النبی شده است، همین الان مشخص است. اگر قسمتی از ستونهای مسجد که به رنگ اخری است ، معمولا تجسم کنید ، قسمت سر پوشیده و سربازش معمولا تمام مسجد پیامبر است که ۲۱۰۰ ذرع ( مربع ) بود. گوشه ای از آن ستون ها اخری هست که ستون ها حاشیه طلائی دارد، آن خود ستون های زمان پیامبر است که، که در جای ستون های فعلی یک درخت خرما گذاشته بود( جای همان ستون ها ستون های فعلی را گذاشته اند) یعنی کاملا نشان میدهد که تمام این دستگاهی که دستگاه عظیم امپراطوری روم و آن دستگاه عظیم ایوان مدائن ( در کمتر از یک ربع قرن ) را با خاک یکسان کرد، چیست؟
 چند خانه گلی در آن گوشه، که صحن حیاطش خود مسجد است. یک منبر در آن گوشه و به فاصله دو سه متر محرابش ، اینحا جای مسجد و جای نمازش، این گوشه هم جای صحبت کردنش ، این هم تمام فضای قلمروش ! که پایگاه همه اسلام در تمام دنیاست. تا وقتی هم مرد ، دستگاهش همین بود.
 خصوصیت دیگری که باز در زندگی پیامبر وجود دارد، اینست که هر کجا در شبه جزیره، که پیامبر رفته، آدم نسبت به آن سرزمین ، به آن خاک،به آن سنگ ریزه ها و به آن کوها، کششی( احساس می کند) و مثل یک مغناطیس قلبش را میگیرد. حتی من فکر میکردم که شاید چون من میدانم که مثلا پشت ابوقیس چه خبر بوده و چه رابطه ای با زندگی پیامبر دارد و میدانم که در آن سالهای وحشت و آن قطع وحی ، آن شب ها گاه حتی پیامبر فکر میکرده که خودش را از آنجا پرت کند ( چون وحی قطع شده بود و در اول کار خدا ولش کرده بود و او هم نمی دانست که آینده چه خواهد شد. در هراس بود. بعضی ها میگویند : نخیر، اینها جعلی است! اتفاقا این هراس نشانه صداقت و واقعیت قضیه است) اینجا که می آیم، این جَو چنین جاذبه ای دارد.
 در حالیکه بعضی از بچه ها که از آلمان و... آمده بودند. بدون اینکه من بگویم اینجا کجاست. همینطور که با هم صحبت میکردیم و از آن شعاب بنی عامر و بنی هاشم به طرف همان کوه ابالقیس بالا می رفتیم. به آن پشت بام که رسیدیم. تمام همین حسی را که من داشتم، ناخودآگاه داشتند. در صورتیکه آنها این خاطره، این سرزمین و این نقطه را نمی شناختند.
 شرح زندگی و سرزمین پیامبر را که آدم میبیند، ( متوجه میشود) که هر کجا که میرفته است، یکی از خصوصیاتش ، مثل عقاب ، بلند نشینی است. به سرزمینی میرفته و اطراق میکردند و جایی خیمه میزدند. بایستی آن جا بلندترین نقطه را انتخاب کند، مثلا برای حج، در عرفات، حالت روحیش درست مثل پرنده بلند نشین بود. منی را نگاه کنید : بلندترین تپه ای که در دره منی هست «خیف» است «مسجد خیف» اگر نگاه کرده باشید، آن جا در منی جای پیامبر است. عرفات یک دشت و یک جلگه است. در یک گوشه اش، یک تپه هست میدانیدکه در عرفات پیامبر ان بالا رفته و اقامت داشته است. (وقوعش در عرفات آن بالاست).
 در پیش از بعثتش، در تمام کوهای اطراف مدینه، بلندترین و مرموز ترین قله حرا است. آن جا را برای اعتکاف و تنهایی خودش انتخاب کرده است. برخلاف روحهای منزوی و گوشه نشین، که به سوراخ ها، زیرزمین ها و غارها می رفتند.
 حتی گوشه نشینی و انزوای او در قله، در ستیغ و در دره کوه است. این ، چیزهای روانی و روانشناسی است. اما نشانه ای از یک حالت وجودی شخصی است. گاهی رفتار فردی یک فرد ،حکایت از عظمت و خصوصیات ذاتی‌اش می کند.
 او مردی است که به قدری خشونت و قدرت دارد که حتی دشمنان پیامبر وقتی که میخواهند به پیامبر فحش بدهند، میگویند او پیامبر مسلح است و دینش شمشیر است. برخلاف مسیح که وقتیکه به او فحش میدهند میگویند که : فلسفه اش فلسفه ذلت و تسلیم و بردگی است. در دنیا چنین قیافه ای دارد و هیچ ژنرال رومی، آرامی ، یونانی و آریایی ، در تاریخ به اندازه پیامبر نجنگیده است ، دامنه جنگ مهم نیست، اشتغال به کار جنگی مهم است. پیامبر در حدود هشت سال کار جنگی کرده است (چون ۱۰ سال در مدینه بوده است. در این ده سال ، یک سال و نیم اولش چیزی نبوده است و یک سال آخرش جنگی هم نشده. فقط در این مدت ۸ سال است که میجنگد) و در این مدت، ۶۴ یا ۶۵ جنگ دارد که اگر تعداد روزها را حساب کنیم و بر این عدد تقسیم کنیم. هر ۴۵ یا ۵۰ روز یک لشگر کشی دارد و هیچ مرد نظامی، که فقط نظامی باشد، آنقدر اشتغال ندارد که در این مدت ده سال کار اجتماعی و سیاسی اش اینقدر ۶۴ یا ۶۵ اقدام جنگی و نظامی کرده باشد.
 در عین حال تمام یارانش در چهره او، یک مرد نظامی را نمی دیدند، فلان زن به این خاطر که شوهرش با او نمی خوابد، درد دلش را می آورد و با او در میان میگذارد. آنقدر در دسترس مردم است، که او نزد پیامبر می آید و هیچ احساس نمی کند که فاصله اش چه قدر است. این کیست که این حرفها را به او میزنی؟ تو به آخوند محلت جرأت نمی کنی که چنین حرفی بزنی! می آید و یک ساعت پیامبر را معطل می کند و خصوصیات شوهرش را (حکایت می کند) که به خانه می آید چه جور است. اوقاتش تلخ است، من چه میگویم و او چه می گوید.خرجی میدهد ، نمی دهد.این مرد مینشیند و معلوم است که طوری به او گوش میدهد که او هم فردا می آید و پس فردا همسایه اش می آید و پس پس فردا همه زنهای دیگر می آیند. معلوم است که طوری رفتار نمی کند که یکمرتبه احساس کنند که اشتباه کردیم.
 همیشه صلابت، وحشت، عظمت و حیثیت جهانی این مرد، کسانی که او را ندیده بودند می گرفت، دشمن و دوست فرقی نمی کرد. ولی آنهای که میدیدنش، در او یک مرد محبوب آشنای مانوس می یافتند.
درست برعکس بزرگان دنیا، که از دور کوچک و حقیرند و از نزدیک هولناک و وحشناک.
 پیرزنی با او کار دارد. یک مرتبه میبیند که پیامبر از اتاق بیرون آمده است و در برابر اوست. پیامبر حس می کند که با او کار دارد. می ایستد و میبیند که نمی آید، بطرفش می رود، میبیند که به «پتِه پتِه» افتاده است و دست و پایش را گم کرده است (شخصیت پیامبر او را گرفته است)
میرود و شانه این پیززن را مثل بچه ای میگیرد و می گوید : مادر از کی میترسی؟ مگر من کیستم؟ من پسر آن زن قریشی هستم که بز میدوشید. تو از کی وحشت داری؟ اینست که سیستم تازه ای از ارزشها خلق شده است وَ سیستم ارزشها را عوض می کند.
 ما باز به همان ارزشهای اشرافیمان برگشته ایم. بارها حتی وقتی ما از پیامبرمان صحبت ،می کنیم از ارزشهای ضد پیامبری ارزیابیش ،می کنیم. این است که امام صادق می گوید «کان رسول الله یجلس جلوس العبد و یاکل الکل العبد و یعلم انه العبد» نشست و برخاستش مثل یک برده و خورد و خوراکش مثل یک برده است. اصلا ادا در نمی آورد و واقعا حس میکرده و میدانسته یک برده است و این چیز عجیبی است.
 اشرافیت قبل از اینکه یک حیثیت اجتماعی باشد، سمبل های خودش را دارد. لباس خودش را دارد. آرایش خودش را دارد. مرکب خودش را دارد. مرکب خودش را دارد و القاب و عناوین مخصوص خودش را دارد. این ها نشانه اشرافیت است ، چه اشرافیت روحانی باشد. که لقب های روحانیون را نگاه کنید ، اصلا پشت پاکت جا نمی شود و یا اشرافیت سیاسی و طبقاتی ، فرقی نمی کند.
 یکی دیگر از نشانه های اشرافیت، لباس های بلند ،آستین های بلند، القاب و اسب است. اسب یکی از خصوصیات شواله گری در اروپا، اسواران در ایران و همه اسواران است. اشراف را در اروپا «شوالیه» میگویند از شوال یعنی اسب و در ایران هم اسوار میگفتند یعنی سوارکار ( خانواده های اشرافی را میگفتند اسواران) و القاب پادشاهان گشتاسب،بیموراسب و لهراسب و ... بود یعنی صاحب ده اسب، صد اسب و ...
یعنی این خودش سمبل اشرافیت بود. حتی در سیستم اشرافیت در چین و در اروپا این بود که رعیت حق سوار شدن بر اسب را نداشت. نه از این لحاظ که پولش نمی رسید ، که اگر پولش هم میرسید باز هم حق نداشت. برای اینکه شمشیر و اسب از خصوصیات اشراف است ، که فقط این خانواده باید داشته باشند. در حالیکه پیامبر وقتی به جنگ میرود. سوار شتر میشود و در مسافرت ها اغلب ناقه یا استر دارد. خود حضرت امیر می گوید که پیامبر سوار الاغ میشد. الاغ حقیقرترین مرکب توده بسیار بی حرمت اجتماعی است و از آن حقیقرتر آن است که «جـُل» نداشته باشد مثل دوچرخه ای که زین نداشته باشد و کسی سوار شود. این دیگر علامت آن است که آدم هیج چیز نیست،آدم محترم و معنونی نیست و از آن حقیقر تر و بی چیزتر آن است که یکی را هم پشت سرش سوار کند و پیامبر غالبا دوست میداشت که در شهر اینگونه حرکت کند  با تعصب خاصی دستور میداد که قباهای دراز را قیچی کنند و هیچ مسلمانی حق ندارد از زانو به پایین بپوشد و ما میبینیم در سیستم اشرافی، به میزانی که اشرافیت معنون تر است، دامن لباس های زن و مرد هم بیشتر است. به طوریکه در چین قباها را چند متر اضافه تر درست می کردند و بعد چون نمی توانست حرکت کند ، قباها را جمع می کردند و در سبد میگذاشتند و غلامان میبردند. در این جا معلوم است که قیچی کردن قبا یک کار بنیادی، انقلابی و قاطع و عمیق و معنی دار است. اینها همه ارزش شکنی اشرافیت است.
 از بین بردن همه القاب :
حتی پیغمبر قصد داشت که اسمها را تصحیح انقلابی کند : مثلا اسم کسی ابوالعاص بود و پیامبر گفت : نه ، «ابو مطیع» و از آن پس اسمش ابومطیع شد.
 گاهی لقب میداد. الان هم لقب های که در دهات به اشخاص میدهند، عادت داریم، اما این لقب های که در دهات میدهند ، بیشتر جنبه مسخره کردن، بدجنسی و آزار و اذیت و یا نژاد پرستی و اشرافیت دارد ولی لقب های که پیامبر میگذاشت ، در عین حالیکه شوخی بود ، لطفی هم داشت. مثلا : یکی را دید که گربه دستش بود و گفت : ابوهریره و اسمش ماند و یا وارد مسجد شد و دید که علی روی خاکها خوابیده،گفت : برخیز ببینم و او هم برخاست و دید سر و صورت و لباسهایش خاکی است ، گفت این چه هیکلی است ابوتراب؟ و بعد حضرت امیر خیلی دوست میداشت که با فقط با این کنیه صدا بزنند. ارزشها کاملا عوض شده است و نشان میدهد که دارای جهتی کاملا ضد آن لقب های است که الان برای روحانیون، اشراف و رجال میتراشند.
 یکی از خصوصیات دیگر پیامبر «عامی بودن» و «تربیت نشدن» است ( این بد اصطلاحی است ولی از این دقیقتر اصلاحی وجود ندارد. بی تربیت، مطلق مطلق ، خاص خاص ، تربیت یعنی چه؟ یعنی شکل دادن به یک وجود است.
 چه عاملی انسان را تربیت می کند؟ به نظر من ۵ عامل یک فرد را میسازد: اول مادر است، که اولین ابعاد وجودی یک طفل را میسازد. دوم پدر است و سوم مکتب و مدرسه و فرهنگ است و چهارم تمدن است و پنجم اساسا روح زمان است. مثلا شما : مادرتان شما را تربیت می کند. تربیت دوم پدر است و تربیت سوم درسی است که خوانده اید و تربیت چهارم این است که تهرانی هستید و تربیت پنجم این است که در قرن بیستم هستید. اگر تهرانی زمان ناصرالدین شاه بودید ، با تهرانی امروز در چهارتا شریک بودید اما زمانتان زمان دیگری بود و این شد پنج عامل.
 پیامبر اسلام هیچ یک از این ۵ عامل دست اندرکار ساختمان فرد را ندارد. پدرش که قبلا رفته ( این یکی هیچ) . تربیت دوم مادر : تا میتواند می شود و بالافاصله به عنوان شیر به صحرا میبرند، دو سال برای شیر خواری آنجا میباشد. بعد از دو سال باید به دامان مادر بیارندش. اما مادر نباید بر روی او دست داشته باشد و طاعون میشود و تا بچه را بر میگردانند. به خاطر طاعون بچه را به صحرا برمیگردانند. طاعون از اینکه او مادر پرور شود جلوگیری می کند.
تا ۵ سالگی نه پدر میبیند و نه مادر. در ۵ سالگی او را بر میگردانند، مادر که شوهرش مرده و بچه ای دارد ، او را برای اولین بار بر میدارد و می خواهد به مدینه نزد دایی هایشان، نزد پدر خودش و نزد خانواده خودش ببرد( مادر پیغمبر مدنی و از بنی نجار است). در میان راه میمیرد و بچه تک و تنها وسط بیایان می ماند.
 عامل سوم تمدن است که پیامبر اصلا در بدوی ترین قوم آن عصر زاده شد. شبه جزیره ، هم از نظر تمدن شبه جزیره است و هم از لحاظ جغرافیایی. از لحاظ جغرافیایی شبه جزیره است یعنی سه طرف آن آب است، اما یک ذره آب به داخل این صحرا نفوذ نمی کند. یک جزیره خشک. از لحاظ تمدن هم شبه جزیره است.
 تمدن یونان آن طرف، فلسطین آن طرف، ایران و عراق این طرف و هند آن طرف محاصره کرده اند. اما هیچ یک از این آثار تمدنی که اطرافش هست. در داخلش نفوذ نکرده است و بنابراین در کویر بکری از تمدن و فرهنگ و در خلاء تمدن و فرهنگ رشد می کند. اسکندریه است. در اختیار تمدن ایران است. زمان در اختیار آنهاست. زمان در قرن هفتم میلادی در شبه جزیره وجود ندارد. ما درست است که در قرن بیستم هستیم. اما در قرن بیستم زندگی نمی کنیم. الان قبایل بدوی هستند که هنوز لباس هم ندارند. تقویمشان را نگاه کنی. خیال میکنی مال قرن بیستم اند ولی قرن بیستم در آن جا وجود ندارد. آن ها در قرن بیستم پیش از میلاد زندگی میکنند.
 می-بینید که پیامبر وجودی است که کوچکترین اثری و زندگی-ای را از این ۵ عامل تربیتی نپذیرفته است. آزاد آزاد رشد می کند و برای همین هم هست که استعداد فهم و پذیرش مفاهیم، معانی و ارزشهایی را دارد که بشریت نمی تواند بفهمد، نمی تواند بپذیرد و نمی تواند داشته یاشد.
 اینست که میتواند همه ارزشها و تمدن ها، همه سیستم های تعلیم و تربیتی و همه اعتقادات و مقدسات را خراب کند.
اگر تربیت شده بود تحت تاثیر ارزشهای زمان قرار گرفته بود.
 بنابراین امی بودن پیامبر به معنای «بکارت وجودی» است.
زمان، خانواده، تاریخ، فرهنگ، و قالب ریزی های اخلاقی کوچکترین نقشی رویش ندارد و اینست که میتواند معانی انقلابی کاملا بی سابقه را به سادگی درک کند. همانطور زندگی کند. همانطور باشد و همانطور هم بسازد و همان طور هم خراب کند و همه این کارها را به راحتی می کند! فیلسوفی که در اسکندریه یا در آتن یا در همدان فلسفه خوانده، چنین استعدادی ندارد.

 

 عکس، تهیه وَ اجمال : عـبـــد عـا صـی

 

شروع محشر ِ کبرای دیگر ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

   شروع محشر ِ کبرای دیگر ... 

 

http://s8.picofile.com/file/8276359542/ERTEH8LE_3_GOHARE_MA_ASUM.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276359792/ERTEH8LE_3_GOHARE_MA_ASUM_4.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276360118/ERTEH8LE_3_GOHARE_MA_ASUM_5.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276360292/ERTEH8LE_3_GOHARE_MA_ASUM_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276360434/ERTEH8LE_3_GOHARE_MA_ASUM_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276360692/ERTEH8LE_3_GOHARE_MA_ASUM_1.jpg

 

  گفتم که عُمر ماه صَفَر رو به آخر است / دیدم شروع محشر ِ کبرای دیگر است
 گردون شده سیاه وُ، فضا پر زدود وُ آه / تاریک تر ز عرصه-ی ِ تاریک محشر است
 گرد ِمَلال بر رخ اسلام وُ مسلمین / اشک عزا به دیده زهرای اطهر است
 گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر / دیدم که روز، روز عزای پیَمبَر است
 پایان عُمر سَید وُ مولای کائنات / آغاز دور غربت زهرا وُ حیدر است
 قرآن غریب وُ فاطمه از آن غریب تر / اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
 روی حسین مانده به دیوار بی کسی / چشم حَسن به اشک دو چشم برادر است
 ای دل بیا وُ گریه زینب نظاره کن / مانند پیروُهن جگر خویش پاره کن
 زهرا به خانه وُ مَـلـِک الموت پشت در / از بهر قبض روح شریف پیامبر
 از هیچ کس نکرده طلب اذن وُ ای عجب / بی اذن فاطمه نَنَهد پای پیش تر
 با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه / در باز کرد وُ اشک فرو ریخت از بَصَر
 یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش / مَحو نگاه آخر خود بود بر پدر
 اشک حَسن چکیده به رُخسار مصطفی / روی حسین بر روی قلب پیامبر
 دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار / بر روی دوش خویش به هر کوی وُ هر گذر
 زد بوسه ها به حَلق حسین وُ لبِ حسن / از جان وُ دل گرفت چو جان هر دو را به بر
 هر لحظه یاد کرد به افسوس وُ اشک و آه / گاهی ز طشت وُ گاه ز گودال قتلگاه

 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

تو هیچی نمی شی ، هیچی!


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

 تو هیچی نمی شی ، هیچی!

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s8.picofile.com/file/8276134800/ASHKE_KUDAK_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276135318/ANDUHN8K_KUDAK_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276136618/ANDUHN8K_KUDAK_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8276137100/ANDUHN8K_KUDAK_6.jpg

 

  پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند .
 ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید:
 بهت گفته باشم، تو هیچی نمی شی ، هیچی!
 مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت،
 آب دهانش را قورت داد
 خواست چیزی بگوید اما، سرش را پایین انداخت و رفت.
 برگۀ مجتبی، دست به دست بین معلم ها می گشت.
 اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود ...
 امتحان ریاضی ثلث اول :
 سوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید.
 جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما.
 سوال : عضو خنثی در جمع کدام است؟
 جواب : حاج محمود آقا، شوهر خاله ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیچ تاثیری ندارد
 و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند.
 سوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست؟
 جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم، بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست.
 معلم ریاضی اشکش را پاک کرد و ادامه داد:
 سوال : نامساوی را تعریف کنید.
 جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران؛
 اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد، الهی که نباشد.
 سوال : خاصیت بخش پذیری چیست؟
 جواب : همان خاصیت پول داری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی.
 سوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است؟
 جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد
 برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ، که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود.
 معلم ریاضی ، ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت.
 مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ،
 برگشت با صدای لرزانش فریاد زد:
 آقا اجازه؟ گفتید هیچی نمی شیم؟ هیچی؟
 بعد عقب عقب رفت، در حیاط را بوسید
 و پشت در گم شد ...

 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

توصیه به بعضیا ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

 توصیه به بعضیا ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s9.picofile.com/file/8276084184/B3K8R_B3AAR_B3HONAR_B8Z3GARY_1.jpg

 

 طنز وَ کاریکاتور ، محمدرضا میر شاه ولد با تیتر «برخی اشتباهی وارد سینما شده اند» این کارتون را در سایت صبا منتشر کرد.
 

 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

به من دست نزن من متاهلم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 به من دست نزن من متاهلم ...  
  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s8.picofile.com/file/8276066376/MO_TE_AH_HEL_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276067084/MO_TE_AH_HEL_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8276067576/MO_TE_AH_HEL_1.jpg

 

  مرد مست به خانه آمد
آنقدرمست بودکه گلدان قیمتی که زنش به آن خیلی علاقه داشت راندیدوبه گلدان خوردوگلدان شکست
پیش خودش گفت حتما زنم فردا واسه گلدون کلی داد و بیداد میکنه همونجا خوابش بردصبح که ازخواب بیدارشد یادداشتی راروی یخچال دید: «عزیزم صبحونه مورد علاقتو روی میزچیدم الانم رفتم بیرون تابرای ناهارموردعلاقت چنتا چیز بخرم دودوستت دارم عشقم»
مرد با تعجب از پسرش پرسید این یادداشت چیه چرا مامانت ناراحت نشده!؟
پسر گفت دیشب که مست بودی مامان بغلت کرد بذارتت روتخت توعالم مستی گفتی «خانم به من دست نزن من متاهلم» ...

 ((( وقتی با یک جمله-ی قشنگ میشه بعضیا رو متحول کرد، حیف نیس که ... _ عـبـــد عـا صـی. )))

 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

منتظر یک سونامی بزرگ سرطان ریه باشیم


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  منتظر یک سونامی بزرگ سرطان ریه باشیم   

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s9.picofile.com/file/8275873234/AALUDEGYE_HAV8YE_TEHR8N_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8275873376/AALUDEGYE_HAV8YE_TEHR8N_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275875542/AALUDEGYE_HAV8YE_TEHR8N_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8275875742/SARAT8NE_RYEH_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8275875800/SARAT8NE_RYEH_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275875826/TASFY_YEH_HAVAA_DASTG8HE_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8275875850/TASFY_YEH_HAVAA_DASTG8HE_1.jpg

 

* 

 آفتاب آنلاین:
همه ساله حدود سه میلیون نفر در جهان بر اثر آلودگی هوا جانشان را از دست می‌دهند و این رقم در بعضی کشورها حتی از آمار مرگ و میر ناشی از سوانح رانندگی نیز پیشی می‌گیرد.

 

*
علاوه بر انسان‌ها زندگی بسیاری از دیگر موجودات زنده از جمله گیاهان نیز در معرض خطر است و اثرات ناشی از آلودگی هوا می‌تواند ساختمان‌ها و سازه‌های فلزی را نیز با خطراتی جدی مواجه کند.

 

*
حتی اگر همین امروز راهکاری معجزه‌گونه آلودگی هوای شهرهای بزرگ ایران را برای همیشه تمام کند، اثرات منفی ژنتیکی آن تا نسل‌ها دامنگیرمان خواهد بود.

 

*
به‌طور کلی آلودگی هوا تنها به فضای خارج از ساختمان‌ها محدود نمی‌شود بلکه محیط‌های داخلی نیز از آلاینده‌ها در امان نیست.

 

*
دستگاه‌های تصفیه خانگی می‌تواند تا حدی در حذف آلاینده‌های محیطی تاثیرگذار باشد و حتی قابلیت حذف عوامل بیماریزای عفونی نظیر ویروس‌ها و باکتری‌ها را هم دارد.

*
انجمن ریه آمریکا استفاده از سیستم‌های تصفیه هوا را مقرون به صرفه نمی‌داند. در حقیقت میزان تاثیر این سیستم‌ها در مقایسه با هزینه‌ها و عوارض احتمالی بسیار ناچیز است.

 

*
نکته مهم ‌در مورد آلودگی هوای شهرهای ایران این است که آلاینده‌های خطرناکی مانند منوکسید کربن یا دی‌اکسید گوگرد به هیچ وجه توسط این دستگاه‌ها حذف نمی‌شود.

 

*
یکی از دیگر معضلات مطرح در کلانشهرها تولید آزبست در هواست. استفاده از آزبست در صنایع در سطح دنیا ممنوع است.  با این‌که در ایران استفاده از آزبست ممنوع اعلام شده است اما این ماده هنوز در صنایع مختلف کاربرد دارد. در حال حاضر آزبست موجود در هوای تهران ۶۰ برابر کشورهای اروپایی و آمریکایی است. در ضمن آزبست یکی از عوامل مهم در ابتلا به سرطان ریه است.

 

*
ما باید در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد و تبریز منتظر یک سونامی بزرگ سرطان ریه باشیم. این پزشک فوق تخصص ریه در خاتمه می‌گوید: وجود بنزن در هوا نیز می‌تواند یکی از عوامل مهم در ایجاد سرطان خون باشد.

  متن کامل

 

  عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

از شلاق بهتر هم داریم جناب رحیم‌پور

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 
 

از شلاق بهتر هم داریم جناب رحیم‌پور


  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s9.picofile.com/file/8275804100/B8ZRESYE_KOLLE_KESHVAR_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275804918/SHALL8Q_ZADAN_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8275805450/B8BAKE_ZANJ8NY_AGAR_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275805842/B8BAKE_ZANJ8NY_AGAR_.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275806150/HOQUQH8YE_NOJUMY_PAS_GEREFTANE_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275806550/HOQUQH8YE_NOJUMY_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8275806926/HOQUQH8YE_NOJUMY_3.jpg

 


 خبرآنلاین، وبلاگ حاج محمود عطار، مهدی : تاسی به فرمایشات و روش‌های حکومتی امیرالمومنین علی علیه‌السلام و نصب‌العین نمودن نکات مدیریتی منقوش در نهج‌البلاغه همیشه کارساز بوده و خواهد بود.
 این‌که چگونه باید بستری برای چنین مراجعاتی آماده شود جای سوال است.  
بیشتر نظرمان خطاب قراردادن عضو محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی و بعضا خطیب پیش از خطبه‌های نمازجمعه است که در اخرین اظهار نظر منتشره ایشان مبنی بر شلاق خوردن افرادی که حقوق نجومی گرفته اند انهم در نماز جمعه ، است.
1- آنهایی که حقوق نجومی دریافت نموده اند، برخی شان گفته اند که پس می دهیم!! برخی دیگر منفصل از خدمت شدند، برخی جابجا شده اند و جابجا می شوند.
اینجا مدعی العموم و آنکه وظیفه اش ستاندن حق جامعه را از مجرم است باید وارد عمل شود و طبق اصول مسلم مندرج در قانون اساسی و در دادگاه صالحه به این اتهامات رسیدگی نموده و بعد از قطعی شدن حکم، نسبت به انتشار آن برای آگاهی عموم که اتفاقا مطابق با روشهای حکومتی حاکم اسلامیست عمل نماید، در همین موضوع حقوق های نجومی بعضا بیان شد که این مدیران بخاطر راهکارهای قانونی در "دولت های قبلی" موفق به چنین برداشت هایی شده اند، که اینجا نیز جا دارد به گذشته هم سر زده و این زنجیره را تا آخر پیگرد کنند. ولی درست در همین بزنگاه ممکن است پای "مصلحت" به میان آمده و باز قصه مسکوت مانده یا از اذهان دور گردد.
2-
دکل گمشده نیز نمی تواند از این قضه مستثنی باشد.
3-
تنبیه دانش آموز محروم از دارایی و در ادامه منع او از حضور در مدرسه ای - که دولت موظف به ایجاد زمینه برای تحصیل رایگان اوست - چه می شود؟
4- روند طولانی شدن رسیدگی به اتهامات مدیر بزرگترین نهاد غیر دولتی و غیر خصوصی کشور که متعلق به جیب قشر کارگر کشور است تکلیفش چه می شود؟
5- شکات موسسات مالی زیر چتر بانک مرکزی تا کی باید منتظر اجرای حکم و رسیدن به اموالشان باشند؟
6- جریمه هایی که بخاطر تصمیمات آنی و هیجانی برخی مسئولین در دادگاه ها و محاکم بین المللی بر دوش مردم نشانده می شود کجا تعیین تکلیف می شوند؟
7-
صاحبان سرمایه در "پدیده" و ... تکلیف پولشان چه می شود؟
8-
" ب . ز " و " ر . ض " را فراموش شده باید دانست یا انتظار اجرای حکم و بازگشت وجوه به غارت رفته را کشید؟
 جالب است بدانیم تبصره ذیل ماده 36 قانون مجازات اسلامی به وضوح چنین خواسته ای را قانونی و مشروع دانسته است و عینا اعلام می دارد: "ماده 36- حکم محکومیت قطعی درجرائم موجب حد محاربه و افساد فی الارض یا تعزیر تا درجه چهار و نیز کلاهبرداری بیش از یک میلیارد (1.000.000.000)ریال در صورتی که موجب اخلال در نظم یا امنیت نباشد در یکی از روزنامه های محلی در یک نوبت منتشر می‌شود.
 تبصره - انتشار حکم محکومیت قطعی در جرائم زیر که میزان مال موضوع جرم ارتکابی، یک‌ میلیارد(1.000.000.000)ریال یا بیش از آن باشد، الزامی است و در رسانه ملی یا یکی از روزنامه های کثیرالانتشار منتشر می‌شود:
الف- رشاء و ارتشاء
ب- اختلاس
پ- اعمال نفوذ برخلاف حق و مقررات قانونی در صورت تحصیل مال توسط مجرم یا دیگری
 ت- مداخله وزرا و نمایندگان مجلس و کارمندان دولت در معاملات دولتی و کشوری
ث- تبانی در معاملات دولتی
ج- أخذ پورسانت در معاملات خارجی
چ- تعدیات مأموران دولتی نسبت به دولت
ح- جرائم گمرکی
خ- قاچاق کالا و ارز
د- جرائم مالیاتی
ذ- پولشویی
ر- اخلال در نظام اقتصادی کشور
ز- تصرف غیرقانونی در اموال عمومی یا دولتی"
 حال با داشتن چنین تکلیف قانونی باید چه کرد؟ آیا اجرایی نمودن این صراحت قانونی نمی تواند یکی از مصادیق تاسی به شیوه های حکومتی معصومین علیهم السلام باشد؟
 راه های بهتر از شلاق زدن هم هست، مشروط به "پذیرش" و "اجرای صحیح" همین قوانینی که داریم ...
 

 

 عکس، تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

 

آقای قالیباف شما دقیقا به چه معترض هستید؟

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 آقای قالیباف شما دقیقا به چه معترض هستید؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

 خبرآنلاین، وبلاگ کورش علیانی :

 آقای قالیباف
 شهردار کلانشهر به خاک وُ دود نشسته‌ی تهران
 سلام.
 شنیدم که در اعتراض به آلودگی هوا دوشنبه عصر مترو سوار شده‌اید. چه نمادین. چه زیبا.
در مورد کشورهای اسکاندیناوی شنیده‌اید؟ در مورد وزیران و وکیلانی که هر روز و نه به طور نمادین از وسیله‌ی نقلیه‌ی عمومی یا از دوچرخه استفاده می‌کنند تا به محل کارشان برسند؟ چه طور ممکن است نشنیده باشید؟ شما یک قطار جایزه از محفل‌های مختلف شهرداران جهان دارید. بالاخره برای گرفتن جایزه هم که شده باشد به اقصای جهان سفر کرده‌اید.
 راستی شما دقیقا به چه اعتراض داشتید؟ من یک شهروند هستم و به شما و مدیریت مخرب و ناکارآمد شما اعتراض دارم. من شهروند به برج‌هایی که با مجوز شما مثل تنوره‌ی دیو در منطقه‌ی بیست و دو سر بر کشیده‌اند و گلوگاه ورودی هوای تهران را مسدود کرده‌اند معترض هستم. من شهروند به اتوبان دوطبقه و ناکارآمد و بودجه‌خوار صدر معترض هستم. من شهروند به بی‌کفایتی شهرداری‌ای معترض هستم که با یک باران ساده‌ی پاییزی نقشه‌ی ترافیک شهرش سراسر قرمز و ارغوانی می‌شود. خیلی عجیب و پیچیده است که شهر راه آب برای هدایت آب باران می‌خواهد؟ این را من شهروند باید به شهردار و شهرداری یاد بدهم؟ من شهروند به مسلح بودن گارد شهربان به سلاح سرد و اصلا به تشکیل گارد شهربان معترض هستم که خودش از مهمترین عامل‌های سد معبر در شهرم است و بارها به عملکرد خشن و بی‌مبنا و بی‌معنایش اعتراض کردم و جز تهدید و تحذیر و متلک و خنده نصیبم نشده است. من شهروند به وضع فجیع پیادگان در میدان امام حسین و میدان انقلاب و میدان رسالت و چهارراه ولی‌عصر و هزار جای دیگر تهران معترض هستم. شما به چه معترض هستید؟
 اگر بی پروا حرف بزنم
من شهروند به هدایت روزنامه و مجلاتی معترض هستم که با پول من شهروند اداره می‌شوند اما خودسرانه مهمترین خبرهای شهر را اگر به مذاق شهرداری خوش نیاید سانسور یا بدتر از آن وارونه می‌کنند و اعتراض را موافقت و محکومیت را تبرئه نشان می‌دهند. من شهروند به نشستگان بر اریکه‌ی قدرت در شهرم معترض هستم که شهر را به چنین وضعی کشانده‌اند. شما که بر اریکه‌ی قدرت نشسته‌اید به چه معترض اید؟
 من شهروند به پرونده‌ی زشت و خفت‌بار بخشش نجومی املاک در شهرم معترض هستم.
به هجوم آدم‌های ناشناس مسلح به چوب و چماق و مشعل به معتادان کارتن‌خواب در پارک‌های جنوب شهر معترض هستم. شما به چه معترض هستید؟ من شهروند به بیانیه‌ی دفتر شهردار معترض هستم که حتی گزارش دیده‌بان شفافیت و عدالت را که خود به پرونده‌ی نجومی‌ها فراخوانده بود نمی‌پذیرد و باز از آن گوشه صدا بلند می‌کند که نه چنین هم نیست. چنین نیست؟ چه‌گونه است؟
 شما به چه معترض هستید آقای شهردار؟
در این شهر تنها یک چیز باقی مانده است که عملا در سیطره‌ی تکیه‌زدگان بر اریکه‌ی قدرت نیست آن هم نفس کشیدن شهروندان است. بله. اگر ما نباشیم و نفس نکشیم و نخوریم و نخوابیم و زنده نباشیم البته شما مشکلی ندارید. به زنده بودن ما معترض هستید؟
 آقای شهردار
شما خیلی خوش اقبال هستید که برای اعتراض خیلی راحت و بی‌هزینه به لباس ما در می‌آیید و چند دقیقه از وسیله‌ی نقلیه‌ی ما استفاده می‌کنید. اگر من شهروند معترض باشم، اگر جمعی از شهروندان این شهر معترض باشند، اگر همه‌ی شهروندان این شهر معترض باشند می‌توانند یک روز همه با هم سوار خودروی خدمت جناب عالی شوند و اعتراضشان را این طور ابراز کنند؟
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی