اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

چرا وقتی در بازار آزاد عرضه میشود این همه تهمت وُ سَمپاشی نمیکنند؟! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 چرا وقتی در بازار آزاد عرضه میشود این همه تهمت وُ سَمپاشی نمیکنند؟! ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


 آفتاب نیوز: چه متأهل و چه مجرد. این سومین مصاحبه‌ی زنان‌پرس با کسی است که تجربه عقد موقت دارد؛ پیش از این یک بار یک آقا و پس از آن یک خانم از تجربیات خود در این زمینه گفتند و این بار، خانمی که خود پیشنهاد کرد تا زنان‌پرس با او گفت‌و‌گو کند موضوع این مصاحبه است. او در کنار خوبی‌های متعه، کمی هم از آسیب‌ و سختی‌هایش برای زنان می‌گوید. خانمی ۲۹ ساله، تهرانی، با یک بار سابقه‌ی ازدواج و طلاق و ۴ بار تجربه‌ی عقد موقت …
***
ـ چطور با متعه آشنا شدید؟
خانمی از بستگان که از همسرش جدا شده بود، با آقای دکتری آشنا شده بود که من در جریانش بودم. در منزل که صحبتش می‌شد، یادم هست اوایل که مادرم راضی نبودند. ولی بعد کم کم که سر موضوع صحبت می‌کردیم، دلایل قانع کننده می‌آوردیم و یکی از کسانی که سعی می‌کرد با استدلال راضی‌شان کند، من بودم.
ـ آن موقع متأهل بودید؟
در دوران نامزدی بودیم.
ـ یعنی آن زمان نگاه خود شما مثبت بود به قضیه؟
بله. من می‌دانستم که با آن فرد رابطه خوبی دارند. از این طرف هم نگاه می‌کردم، می‌دیدم نیازهایی دارد. متعه یقیناً بهتر هست تا به سمت گناه برود. من بحث شرعی قضیه را نگاه می‌کردم.
ـ چی شد که خود شما متعه را تجربه کردید؟
بعد از جدایی من، اولین بار من جایی کار می‌کردم و آقایی به من پیشنهاد داد. من قبول نکردم.
ـ چرا قبول نکردید؟
ترسی بود …
ـ چه ترسی؟
من تازه جدا شده بودم و می‌ترسیدم که باز در رابطه‌ای بیفتم که رابطه مریضی باشد و از نظر روحی درگیرم کند. یکی هم نگاه خانواده.
ـ به این فکر نکردید که می‌شود به خانواده نگفت؟
چرا خب؛ ولی این احساس بد که می‌خواهم کاری را بی‌اطلاع خانواده انجام دهم، همیشه بود و مرا درگیر می‌کرد. بعدتر هم پیش آمد که این پنهان‌کاری بود؛ ولی فقط تا مدتی بود و بعدش ترجیح دادم با مادرم در میان بگذارم.
ـ وقتی به آن آقا نه گفتید، سعی نکرد شما را توجیه کند؟
آن آقا اول پیشنهاد یک رابطه دوستانه را داد. بعد پیشنهاد عقد موقت را داد. بعد خیلی جدی پیشنهاد که به صورت دائم، همسر دومش بشوم.
ـ تفاوت سنی شما چقدر بود؟
۸-۷سال و بچه هم داشت.
ـ چرا چنین احساس نیازی بود؟ یعنی کاستی‌هایی از طرف همسرش داشت یا به خاطر اینکه کسی را دیده که خیلی دوست دارد با او باشد و …
هر دو با هم بود؛ یعنی اولی باعث شده بود که دومی به وجود بیاید و علاقه‌ای را بیرون از فضای خانواده جست‌وجو کند. همین را هم دقیقاً به من گفت. بعد هم ماجرا به جایی رسید که من همه‌ی این‌ها را به همسرش گفتم. من و همسرش با هم دوست بودیم. با اینکه من حق می‌دهم که ظرفیت نداشته باشد و سخت باشد برایش قبول این قضیه؛ رابطه ما به هم خورد.
ـ فکر نکردید که گفتن این قضیه و شرح دلایلش رابطه آن‌ها را خراب کند؟
 سعی کردم طوری بگویم که این اتفاق نیفتد. ابتدا هم خودش چون حدس زده بود و به من زنگ زد. اولش وقتی ماجرای ابراز علاقه همسرش را به من فهمید، خیلی ناراحت شد. مدام می‌گفت چرا باید اینطور شود! من دلایلش را گفتم. اول همه تقصیرات را گردن همسرش انداخت؛ اما بعد قبول کرد که کاستی‌هایی داشته؛ ولی باز نمی‌توانست بپذیرد که این دلیلی شود که همسرش سراغ زن دیگری برود. آن موقع خیلی خوب و دوستانه با من برخورد کرد، ولی بعد به تحریک اطرافیانش رفتار خیلی بدی با من داشت. در حالی که من خودم اصلاً نمی‌خواستم در آن فضا بمانم، سعی کرد من را بیرون بیندازد!
علی‌رغم میل باطنی من رابطه ما قبل از این اتفاقات، خانوادگی شده بود و چندبار هم منزل ما آمده بودند. همسرش پیگیر برخی کارهای من بود. من ناخواسته وارد این ماجرا شدم و این آقا خودش را وارد زندگی من کرده بود و سعی می‌کرد به هر نحوی شده من را در این رابطه نگه دارد.
ـ حالا از اولین باری بگویید که متعه را قبول کردید.
اولین بار، ۸-۷ ماه بعد این قضیه بود. همان احساس نیاز به بودن یک نفر که با خواهرم و یکی از دوستانم در موردش صحبت کردیم و هر دو در این فکر بودند که اگر مورد خوبی بود، ما را با هم آشنا کنند. یکی دو مورد حتی خواهرم معرفی کرد که صحبت کردیم و من به دلایلی نپذیرفتم. مثلاً یکی‌شان اصلاً از نظر اعتقادی به من نمی‌خورد؛ حتی اگر می‌گفتیم که الان بی‌محرمیت با هم رابطه داشته باشیم، برای این فرد مهم نبود!
ـ شما گفته بودید که کسانی معرفی شوند؟
بله؛ من به خواهرم گفته بودم که نیاز دارم، هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ جسمی که کسی کنارم باشد. بعدتر دوستم هم کسی را معرفی کرد. بعد از مدتی که از آشنایی ما گذشت، من خودم پیشنهاد دادم که محرم بشویم. آدم بسیار با اخلاقی بود؛ تمایل و موقعیت این رابطه را هم داشت. این اولین بار بود.
ـ یعنی موقعیت این فرد چطور بود؟
نزدیک سی سال داشت و تا آن زمان همیشه تنها بود. نیاز متقابل به این ارتباط را داشت.
ـ چطور شد از مخالفت بار اول به این موافقت رسیدید که خود شما پیشنهاد دهنده بودید؟
شاید آن نگاه ترس‌آلود، دلیل چندم باشد و من دلایل دیگری داشتم که گفتم نه. آن زمان من تازه جدا شده بودم و اصلاً نمی‌ خواستم وارد یک رابطه جدید عاطفی بشوم. آن رابطه هم دقیقاً داشت عاطفی شروع می‌شد. آن آقا قبل از هر چیز به من ابراز علاقه می‌کرد.
ـ از سختی جدایی در صورت شروع عاطفی قضیه می‌ترسیدید؟
بله. در چنین حالتی معمولاً دلایل شروع یک رابطه منطقی نیست؛ احساس نیاز واقعی نیست. همه چیز درگیر احساسات لحظه‌ای هست که می‌آید و می‌رود و زود هم تمام می‌شود. تعهدی بر پای‌بندی نیست؛ چون دوست داشتن تعهدی نمی‌آورد برای فرد؛ اینکه می‌گوید من تو را دوست دارم، تعهد نمی‌آورد! و تنها زن را وابسته به یک محبت غیر واقعی می‌کند.
ـ طرف مقابل چرا داشت به این رابطه موقت تن می‌داد؟ مجرد بود یا متأهل؟
مجرد بود. نسبت به اطرافیان و دوستانش خیلی کم درگیر رابطه با جنس مخالف شده بود. همین باعث شده بود که محجوب باشد. یک نگاه اخلاقی به موضوع داشت؛ می‌گفت من عذاب وجدان می‌گیرم که با دختری ارتباط داشته باشم و نخواهم که با او ازدواج کنم. ولی چنین مشکلی را با شرایط من نداشت و می‌گفت تو شرایط محرمیت موقت را داری و من و تو می‌توانیم محرم شویم.
ـ این آقا شرایط ازدواج دائم را نداشت؟
خودش این طور می‌گفت که ندارد.
ـ نگران قضاوت بقیه نبودید؟
اوایل به خانواده نگفتم؛ ولی بعد از مدتی گفتم. برخوردها بد بود. هنوز هم این موضوع حل نشده. مادرم بعد از مدتی که موضوع را گفتم، خیلی راحت و منطقی به من حق داد و کنار من بود. ولی اعضای دیگر خانواده این طور نبودند.
ـ بار اول زمان محرمیت چه مدتی بود؟
حدود یک سال و نیم با هم بودیم. حالا قطع می‌شد و مدتی فاصله می‌افتاد و باز صیغه می‌خواندیم. بعد از آن یک سال و نیم هم این طور نبود که مرا رها کند؛ هنوز هم خبر می‌گیرد و گاهی مشکلی داشتم، می آید کمک من.
ـ چرا قطع شد؟
وابستگی ایجاد شده بود و ترس از اتفاقاتی که این وابستگی ایجاد می‌کرد. مادر آن شخص متوجه ارتباط پسرش با یک زن مطلقه شده بود و ترس و نگرانی خود را دائما به ما منتقل می‌کرد. بیشتر من به خاطر حرفی که مادرش زده بود خودم را کنار کشیدم. گفته بود از زن‌های بیوه باید بترسی و این نگاه خیلی آزاردهنده بود.
ـ در این مدت یک سال و نیم، خواستگار نداشتید برای ازدواج دائم؟
داشتم.
ـ احساس عذاب وجدان نمی‌کردید؟
چرا خب؛ خواستگاری داشتم که جدی هم شد. در مراحل اولیه که داشتیم آشنا می‌شدیم، من در دوران عده‌ی محرمیت موقتم بودم. یعنی خواستگار که آمد و قرار شد من فکر کنم، صیغه را باطل کردیم. من در این دوران که از طرفی دوره عده عقد موقتم با آن آقا بود و از طرفی با این خواستگارم به طور جدی حرف می‌زدم، دائماً با خودم درگیر بودم.
ـ به خواستگار قضیه‌ی این محرمیت موقت را نگفته بودید؟
نه؛ ظرفیت پذیرش این موضوع نیست. زمانی رسید که من مجبور شدم قضیه را بیان کنم. رفت و آمد خانوادگی بود و همه گفتند که با هم محرم شوید و از طرفی من شرعاً نمی‌توانستم! من مجبور شدم که قضیه را با خواستگارم مطرح کنم و همین امر، آغازی بود بر اینکه یک بی اعتمادی و بی محبتی پیش بیاید. از محبت آن آقا به من کاسته شد. این موضوع به هم خورد و یکی از دلایل اصلی‌اش هم همین قضیه بود.
وقتی من موضوع را گفتم، مثالی زد که هر وقت من به آن فکر می‌کنم، برایم خیلی تلخ است. روایتی از پیامبر نقل کرد با این مضمون که اگر مرد مسلمانی با یک زن فاحشه ازدواج کند و باعث اصلاح او شود … این مثال را درباره من زد! وحشتناک بود. این باعث شد که اولین برخورد منفی بین ما پیش بیاید. من گفتم اگر شما دارید یک شرایط کاملاً حلال را با همچین شرایطی قیاس می‌کنید، سکوت می‌کنم و شما را به همان دین و پیامبری که از آن حرف می‌زنید، وا می‌گذارم. سعی کرد توجیه کند؛ ولی این توجیه‌ها هیچ‌وقت فایده نداشت. هنوز هم سعی می‌کنم به آن مثال که به شدت آزار دهنده بود فکر نکنم.
این یکی از آسیب‌های بزرگ عقد موقت هست. ممکن هست گاهی از یک دختر باکره پرسیده شود که تا به حال کسی را دوست داشتی؛ ولی وقتی خانم مطلقه یا بیوه‌ای قرار هست ازدواج کند و از او می‌پرسند آیا با کسی بودی یا نه، منظورشان این هست که آیا تا به حال محرم موقت کسی بودی! این طور وقت‌ها دروغ گفتن خیلی سخت است و گفتن حقیقت سخت‌تر از آن! چون شما وقتی حقیقت را می‌گویی باید یک عمر برای خودت نگاه‌ها و حرف‌های تلخ و آزاردهنده را بخری در حالی که کار اشتباهی انجام ندادی!
فقط همین بیوه یا مطلقه بودن یک سری سختی‌ها دارد؛ چه رسد به اینکه بگویی من در این مدت با کسی دیگر بودم! حتی اگر این رابطه حلال باشد. همان خواستگاری که گفتم، نگاهش یک نگاه کاملاً منفی بود. با اینکه فرد کاملا مذهبی‌ای هم بود.
ـ این نگاه، نگاه شرعی نیست؛ نگاه عرفی‌ست…
نگاه عرفی هست؛ ولی این آقا و کسان دیگر آن را با شرع مخلوط می‌کنند. خیلی وقت‌ها می‌گویند تقوا داشته باشید و تنهایی و عواقبش را تحمل کنید؛ متعه برای شرایط خیلی خاص است. من این را قبول دارم که برای شرایط خیلی خاص است، مثلاً دختر باکره تا وقتی از سن ازدواج نگذشته، شرایطش با مطلقه یا بیوه متفاوت است. اما اینکه بگوییم تقوا داشته باشید و این هم یک جور امتحان است و تحمل کنید، درست نیست. گاهی پیامدهای این تنها ماندن برای یک زن جبران ناپذیر است. اما متاسفانه این نگاه‌های بسته که با استدلال‌های اخلاقی توجیه‌اش می‌کنند وجود دارد.
ـ فرد مطلقه یا بیوه این امکان را ندارد که گزینه‌هایی مثل خود را بیابد و با واسطه پیشنهاد ازدواج دائم بدهد که نخواهد سراغ متعه و آسیب‌هایش برود؟
این هم می شود، ولی باز ریسک هست. به خاطر نگاهی که در جامعه ما نسبت به بحث خواستگاری خانم از آقا وجود دارد. وقتی خانم پیشنهاد می‌دهد، آقا پایش را عقب می‌کشد. خانم‌هایی که شرایط خاص دارند، حتی گاهی یک ابراز علاقه‌ی ساده هم نمی‌توانند بکنند. برای دخترها هم سخت هست، اما برای خانم بیوه یا مطلقه قضیه ناممکن هست تقریباً؛ انگار محکوم هستند به یک سری چیزها. نگاه عرفی جامعه محکوم‌شان کرده، اصلاً نگاه شرعی این‌گونه نیست.
ـ آسیب‌هایی که مد نظرتان هست، چیست؟
یکی از آسیب‌های متعه، این هست که چون دائم نیست و تحت شرایطی اتفاق می‌افتد، بعد از یک مدتی گاهی کوتاه، گاهی طولانی آن آقا می‌رود؛ و هیچ تضمینی وجود ندارد که آن خانم بعد از آن رابطه ازدواج دائم کند و چون یک مدت رابطه‌ای را تجربه کرده، تحمل این تنهایی دوباره خیلی سخت‌تر است. بعد برای جبرانش مجدداً با کسی دیگر وارد یک رابطه‌ای می‌شوند، بعد آن تمام می‌شود و یکی دیگر و … عملاً این قضیه تبدیل می‌شود به یک خودکشی تدریجی. در حالی که این موضوع برای مرد اینگونه نیست؛ مرد می‌تواند در آن ِ واحد با چند نفر باشد و حتی در تمام طول زندگی‌اش اینگونه باشد. مردها کمتر خسارت روحی به‌شان وارد می‌شود. بعد هم آقایی که تجربه متعه دارد، اگر هنگام ازدواج دائم آن را مطرح کند، چندان منفی تلقی نمی‌شود؛ حتی برخی نگاه مثبت دارند که چه جوان خوبی بوده که نیازش را از راه شرعی بر طرف کرده و سراغ گناه نرفته است. اما یک خانم نمی‌تواند اینگونه باشد؛ خانم در چنین روابطی محکوم است و در جامعه‌ی ما عرف نیست که خانم‌ها از این نیازشان حرف بزنند. عرف نیست که بماند؛ اصلاً نگاه منفی هست.
ـ این آسیب‌ها برای زمانی هست که فرد موضوع را به خواستگارش بگوید؛ اگر نگوید، چطور؟
وقتی سؤال می‌شود، چاره‌ای جز گفتن نیست. از طرفی وقتی گفته نمی‌شود، یک ترسی همیشه با آدم هست که اگر رابطه یا رابطه‌هایی را که من در آن بودم، یکی‌اش را این آقا متوجه شود، چه می‌شود!
ـ راست گفتن هم باعث از دست دادن یک زندگی می‌شود که!
از دست دادن یک زندگی خیلی بهتر است از اینکه تو وارد یک زندگی بشوی که همیشه به تو یک نگاه تحقیرآمیز می‌شود. بیشتر هم مذهبی‌ها چنین نگاهی دارند؛ چون اساساً این حرفی که ما می‌زنیم در مورد افراد مذهبی هست دیگر؛ غیرمذهبی‌ها که برای‌شان فرقی نمی‌کند! مذهبی‌ها انگار بیشتر این نگاه را دارند که خانم یک مدت تنهایی و پیامدهایش را تحمل کند، بالاخره یک مورد مناسب برای ازدواج دائم پیش می‌آید!
نگاه به خانمی که چنین تجربه‌هایی دارد، نگاه به عنوان یک زن هرزه است! (سخت بود گفتن این لفظ، ولی دقیقاً این عین نگاهی‌ست که به چنین زنی دارند، در حالی که اصلاً گناهی نکرده است) توقع دارند زن در هر شرایطی که هست، با سختی تحمل کند و منتظر بماند تا کسی با اسب سپید بیاید! این توقع بی‌جایی است و نگاه شرعی هم نیست. چرا زن باید از راه میانبری که خدا برای او گذاشته، استفاده نکند؟! یکی دیگر از آسیب‌های متعه، همین نوع نگاه است؛ موردی که در مصاحبه‌های قبلی زنان‌پرس اصلاً به آن اشاره نشده است.
آیا می شود شرط کرد که طرف مقابل تا زمان فراهم شدن شرایط ازدواج دائم، بماند؟ طبیعتاً نمی‌شود. از طرفی گاهی هم خانم می‌خواهد عقد باطل شود که آقا این کار را نمی‌کند. از مواردی هم که باید مراقب بود، پیشگیری از بچه‌دار شدن است.
ـ این‌ها که گفتید، همگی تابعی از نگاه بیرون است، اما نگاه خودت چطور؟ در درون خودت چه احساسی داری؟
من همیشه نه اینکه رضایت کامل داشته باشم و بگویم که از این شرایط راضی هستم، ولی چون شرایطی هست که خدا برای من خواسته، رضایت می‌دهم. منظورم از شرایطی که خدا خواسته، روابطم نیست؛ مطلقه بودن است و اینکه شرایط و گزینه مناسب برای ازدواج دائم برای من تاکنون پیش نیامده، و از طرفی نیازهایی که وجود دارد و من به خاطرش وارد یک رابطه می‌شوم. همیشه به خاطر این خواست الهی پیش خدا گله می‌کنم اما وقتی سختی‌ها و قضاوت کردن‌های دیگران و نوع نگاه‌شان هست، در این موضع قرار می‌گیرم که به خودم حق می‌دهم. همیشه یک جور خودم را قربانی نگاه‌های جامعه احساس کردم.
ـ تا حالا با چند نفر چنین ارتباطی داشتید؟
۴نفر
ـ چرا هیچ کدام از این ۳ نفر اینگونه نبود که اگر هم موقت هست، ثابت باشد؟
همیشه این موضوع را خودم مطرح می کردم. در ابتدای همان رابطه. من همیشه وقتی می‌خواهم وارد رابطه‌ای بشوم، دوست دارم طرف مقابل صادق باشد و من بدانم چرا وارد این رابطه می‌شود؛ فقط نیاز جنسی‌ست یا روحی یا قرار است چقدر وقت بگذارد و …؛ یعنی آگاهانه وارد رابطه بشوم. خیلی وقت‌ها ولی این صداقت وجود ندارد؛ با یک اسم دیگری شروع می‌کنند؛ عاقلانه جلو نمی‌آیند و صادق نیستند. من یک چیزی را راحت بگویم، خیلی از آقایانی که سراغ این رابطه می‌آیند، قسمتی از روحشان می‌لنگد؛ مریض هستند! خیلی وقت‌ها خودشان نپذیرفته‌اند تنها نیاز جنسی آن‌ها را به یک رابطه کشانده. و همین گول زدن خودشان باعث می‌شود با طرف مقابل هم صادق نباشند و در نهایت در طول رابطه به آن خانم صدمات زیادی وارد می‌شود.
ـ حتی اگر مجرد باشند؟
نه؛ در مجردها خیلی کم هست. من بهترین رابطه‌ای که داشتم، با همان آقا بود که مجرد بود. باقی هم مجرد بودند، اما تجربه ازدواج و طلاق داشتند. او که اصلاً ازدواج نکرده بود، خیلی بهتر از دو نفر دیگر بود.
ـ حالا هر کدام این‌ها در ذهن تو یک خاطره‌ی تلخ هستند؟
نه؛ اولی این طور نیست. باقی اما تلخ هستند. چون هر کدام قسمتی از وجود مرا با خود بردند در قبال چیزی که به دست نیاوردم. یک زن وقتی وارد رابطه‌ای با یک مرد می‌شود، فقط جسمش را در اختیار آن مرد قرار نمی‌دهد، روحش را هم می‌گذارد. در صورتی که مردها این طور نیستند. بعد وقتی آدم در ازای دادن روحش چیزی به دست نیاورده است، دقیقاً مثل این هست که قسمتی از خودش را داده و رفته! برای چه چیزی؟ هیچ وقت جواب این سوال را پیدا نمی‌کنید.
اگر به شکل خوبی تمام شده باشد، این حس نیست. مثلاً در مورد اول برای من این طور نشد. حتی بعد آن هم به من زنگ می‌زد و جویای احوالم بود. حتی اگر مشکلی داشتم، برایم حل می‌کرد. این یعنی من تنها جسمم را با این فرد به اشتراک نگذاشته بودم؛ همانطور که خودش. یعنی آن شخص این نگاه را نداشت. در کنار داشتن جسم من به روح من هم اهمیت می‌داد.
ـ چرا جدا شدید؟
داشت وابستگی عاطفی پیش می‌آمد؛ بیش‌تر هم از طرف من …
ـ شما به خاطر این مسئله یک موقعیت ازدواج را از دست دادید؛ ناراحت نیستید؟
به خاطر او نبود؛ فقط یکی از دلایلش او بود. نه؛ من از او ناراحت نیستم. از نگاه‌ها و برخوردهای دیگران ناراحت هستم. خود این قضیه یک امر شرعی است؛ اما به این قضیه شرعی خیلی بد نگاه می‌شود. نگاه این هست که من باید منتظر می‌ماندم و با همه سختی‌های تنهایی می‌ساختم تا یک نفر با اسب سپید بیاید دنبال من! وقتی خدا یک راه میانبر برای من قرار داده است، چرا استفاده نکنم؟
ـ تا به حال شده که این قضیه را به کسی پیشنهاد کنید؟
نه، مستقیم به کسی پیشنهاد ندادم …
ـ فکر می‌کنید به چه کسانی می‌شود پیشنهاد داد که از متعه استفاده کنند؟
خود پیشنهاد، پیشنهاد بدی نیست؛ خصوصاً به کسی که نیاز روحی و جسمی دارد و یا احتیاج به یک حمایتی دارد. ولی مهم است که با چه کسی! این «با چه کسی» خیلی سخت هست برای زنان که خودشان نمی‌توانند پیشنهاد دهنده باشند. باید منتظر باشد که برایش پیش بیاید.
ـ فرد چه شرایطی باید داشته باشد که سراغ متعه رفتن برای او مجاز باشد؟
(سکوت طولانی) دارم فکر می‌کنم؛ خیلی سخت هست به کلمه گفتن. تمام احساس نیازی که تنهایی برای یک آدم می‌آورد؛ هم روحی، هم جسمی. گاهی شرایط اجباری زندگی اجتماعی و اقتصادی هم موجب می‌شود یک زن نیاز به یک حامی داشته باشد و همیشه شرایط ازدواج دائم فراهم نمی‌شود. وقتی هم شرایط ازدواج دائم فراهم نباشد، متعه راه حل خوبی است.
ـ بین مرد و زن تفاوت هست در این شرایط؟
به نظر من مردهایی که می خواهند ازدواج موقت داشته باشند و همسر هم دارند، بهتر هست که همسر دوم (دائم) بگیرند یا حداقل مدت عقد موقت‌شان خیلی طولانی باشد، شبیه یک ازدواج دائم.
ـ چرا؟!
چون این طور بیش‌تر از خودشان به زن دوم توجه می‌کنند. زمان و تعهد بیشتری نسبت به او دارند. ولی مرد متأهلی که فقط به خاطر خودش دنبال عقد موقت می‌رود، نرود بهتر است! چون زن‌ها حتی در یک رابطه‌ی موقت خیلی خوب هم احساس رضایت کامل ندارند، چون موقت است. همین موقت بودن خیلی آزاردهنده است. حتی وقتی با کسی که مجرد است، ارتباط برقرار می‌شود، این واقعیت که این آدم یک روز تمام می‌شود و من هم برای او تمام می‌شوم و و اینکه شاید تو تنها بمانی ولی آن شخص یک ازدواج دائم داشته باشد. اینها خیلی آزاردهنده است.
شاید در مورد مردی که متأهل است، این احساس کمتر باشد و خانم دوم حتی یک احساس پیروزی هم داشته باشد. این یک واقعیت زنانه است. اگر آن آقا برای خانم دوم وقت بگذارد؛ محبت کند، آن خانم این تعلق و تعهد را به عینه می‌بیند.
ـ خانمی که با عقد موقت به همسری مردی درآمده، کجا و چطور می‌تواند همسرش را ببیند؟ چون پنهان هم هست اغلب.
اول باید دید دلیل عقد موقت چیست. یک زمانی یک دختر و پسر مذهبی کم سن و سال می‌خواهند با هم باشند، با هم بیرون بروند، دست هم را بگیرند و نمی‌خواهند به گناه بیفتند؛ اینها با هم عقد موقت داشته باشند، نیاز به جایی هم ندارند! چون می‌خواهند رابطه‌شان در همان حد باقی بماند. ولی وقتی قرار است رابطه فراتر از این برود، آقا یا خانم باید یکی شان شرایطش را داشته باشند.
ـ خود شما چطور؟ کجا هم را می‌دیدید؟
خب بیرون با هم بودیم. سینما و پارک و همین فضاهای عمومی. در مورد اول اگر نیاز بود با هم باشیم، طبقه‌ی دوم منزل‌شان می‌رفتیم که با برادرش بودند و هر وقت ما می‌خواستیم برویم، برادرش یا می‌رفت پایین یا کلاً می‌رفت بیرون.
ـ خانواده این آقا در جریان بودند؟
خیر؛ فقط برادرش قضیه را می‌دانست و بعد مدتی هم قضیه را به پدرش گفت.
ـ موارد بعدی چطور؟
یکی از آن‌ها که قرار بر ازدواج بود و طبیعتاً یا منزل ما بودیم یا منزل ایشان. بعدی هم آن آقا منزل مجردی داشت و تنها زندگی می‌کرد. آخری هم منزل یکی از دوستانش که مجرد بود، می‌رفتیم.
ـ در دوره عقد موقت وظایف همسری چگونه ایفا می‌شود؟
بیشتر آقایان تصورشان این هست که دلیل متعه نیاز جسمی‌ست. برایشان مسئولیت نمی‌آورد که بخواهند وظیفه‌ای برای خودشان قائل شوند. هر کاری هم انجام دهند به نظر خودشان لطف است! مگر اینکه قبلش شرط شده باشد؛ حالا چه به لحاظ مالی و چه زمانی که باید بگذرانند و … البته این در همه موارد صدق نمی‌کند.
ـ مهریه چه در نظر می‌گرفتید؟
از یک شاخه گل تا یک مبلغی پول.
ـ با تمام شدن زمان متعه، احساس خلاء عاطفی پیش نمی‌آید؟
طبیعتاً پیش می‌آید. در همان دوران هم با فکر کردن به اینکه «یک روزی تمام می شود»، این احساس پیش می‌آید. این حس موقت بودن، آزاردهنده است؛ خصوصاً اگر رابطه خوبی باشد.
اینکه آدم همسر موقت مردی شود که همسر دارد، اصلاً جالب نیست؛ مگر اینکه آن آقا واقعاً دلیل قانع کننده‌ای داشته باشد یا اینکه شرایط مالی‌اش را داشته باشد و شرایط دیگر را؛ طوری که وقت گذراندن با همسر دوم به زندگی اول آسیبی وارد نکند. در غیر این صورت جالب نیست کسی که همسر دارد، سراغ متعه برود.
ـ شاید بعد مدتی همسر دوم هم مثل همسر اول، دلش را زد و رفت سراغ بعدی!
اگر بنا بر دل زدن باشد که باید حق بدهیم به نگاه منفی‌ای که وجود دارد! چنین آدمی یقیناً بیمار هست. الان جالب است که خیلی از کسانی که واقعاَ شرایط متعه را دارند، ساکت هستند و خودشان را سانسور می‌کنند. نیازشان را نمی‌گویند؛ حتی فکر کردن به چنین نیازی را موجب شرمندگی پیش خودشان می‌دانند. کسانی خیلی به خودشان جسارت این کار را می‌دهند که چندان نیاز و دلیلی هم نداشته است. تنوع‌طلبی چیز خوبی نیست؛ خیلی اساتید اخلاق این تنوع طلبی را سرزنش می‌کنند. گاهی ایراد از کم گذاشتن همسر اول هست که این طور مواقع مرد حق دارد.
ـ برخی هم متعه را خلاف حقوق زن می‌دانند که فقط منفعت مرد را تأمین می کند …
واقعاً این طور نیست؛ چون نیاز دو طرفه هست. مگر زن نیاز جنسی یا روحی و عاطفی ندارد؟! تنهایی هم برای آقایان و هم برای خانم‌ها آزاردهنده است. خدا در قرآن می‌گوید ما زن و مرد را برای آرامش همدیگر قرار دادیم؛ نمی‌گوید زن برای آرامش مرد!
ـ الان منتظر ازدواج دائم هستید؟
بله
ـ و اگر موردی برای موقت پیش بیاید …
قبول نمی‌کنم. مواردی هم بوده اخیراً که رد کردم. خسته شدم. به نظرم آن زندگی یک جور خودکشی تدریجی بود. الان ترجیح می‌دهم سختی‌ها را بیشتر تحمل کنم. موقت بودن، خیلی سخت است. حتی اگر خودت با این موضوع کنار آمده باشی نگاه‌های جامعه و اطرافیان همیشه بخشی از ذهنت را درگیر می‌کند و مثل خوره روحت را می‌خورد.
ـ نظر شما در ترویج و تبلیغ متعه چیست؟
ترویجش را مشکلی ندارم؛ چه متعه، چه تعدد زوجات. چون واقعاً آقایانی هستند که توانایی داشتن همسر دوم را دارند و خانم‌هایی هم هستند که به یک همسر دائم نیاز دارند و از طرفی شرایط ازدواج را ندارند.
ـ همسر اول چه می‌شود؟
نگاهی که الان در جامعه نسبت به همسر دوم وجود دارد، چیزی هست که به جامعه‌ی ما تزریق شده است و تا یک زمانی اصلاً در ایران نبوده است. خیلی از آقایان دو همسر داشتند و حتی در یک خانه زندگی می‌کردند. همین الان هم من سراغ دارم دو خانمی را که همسر یک آقا هستند و در آپارتمان کنار هم زندگی می‌کنند. مردی که توانایی روحی و عاطفی و مادی برای تأمین دو زن را داشته باشد، چرا چنین کاری نکند؟! یقیناً جلوی خیلی از فسادها گرفته می‌شود.
ـ همسر اول چی؟ او که از نظر روحی این قضیه را نمی‌پذیرد.
باید این مورد برای زن اول جا بیفتد. باید اول دنبال این بگردیم که چرا تا یک زمانی هیچ مشکلی نبوده و بعد مشکل‌دار شده! این تفکر از کجا آمده؟! این تفکر در همین ایران ۵۰ یا ۶۰ سال پیش نبوده یا خیلی کم بوده است.
ـ شما اگر همسر مردی باشد و او قصد ازدواج مجدد داشته باشد، مشکلی ندارید؟
اگر توان اداره‌ی دو همسر را داشته باشد، مشکلی ندارم. من خیلی به این قضیه فکر کردم و واقعاً با آن مشکلی ندارم. من نمی‌گویم حالا برود با کسی که خیلی زندگی مناسب و نرمالی دارد، ازدواج کند؛ یک زنی را تحت حمایت خودش بگیرد که نیاز به یک مرد دارد و موقعیت ازدواج برایش پیش نیامده و اگر آن زن (همسر اول) واقعاً یک زن مؤمن خودساخته‌ای باشد، این قضیه را قبول می‌کند. چون یک زن از بسیاری احساسات آزاردهنده مثل تنهایی، عدم امنیت و نیاز نجات پیدا می‌کند. زن‌هایی که تن به متعه می‌دهند، خیلی وقت‌ها دنبال یک پناهگاه هستند؛ بیشتر دنبال یک حامی و یک سرپناه امن هستند. چرا یک زنی که خدا را می‌شناسد، فقط خودش را ببیند و با این قضیه مخالفت کند؟
ـ فکر نمی‌کنید شما حسب شرایط خودتان دارید این را می‌گویید؟
بله؛ من چون این شرایط را دارم، این حرف‌ها را می‌زنم؛ اما خیلی خوب است که آدم‌ها بتوانند خودشان را جای کسی بگذارند که شرایط این چنینی دارد. پس تکلیف این زن‌ها و تکلیف فسادی که در جامعه ایجاد می‌شود، چه می‌شود؟! فکر می‌کنید همه‌ی زن‌های مطلقه یا بیوه سراغ متعه می‌روند؟ نه؛ بسیاری هم به حرام می‌افتند. گرچه اعتقادات خودشان را هم دارند. ولی مجبور می‌شوند؛ نیاز مالی، بچه‌دار بودن، حالا هر چی! اینها همه زنجیروار به هم ربط دارد.
ـ با همه‌ی آسیب‌هایی که گفتید و اذیت‌هایی که شدید، باز در آخر می‌گویید درست است؟
کار مثبتی است؛ ولی در شرایط خودش. دو طرف باید شرایطش را داشته باشند. نوع نگاه جامعه هم به متعه باید تغییر کند. اصل همین نوع نگاه است که می‌شود از طریق سینما و صدا و سیما و داستان‌نویسی و رسانه‌ها و آوردن مثال‌های خوب و موفق در کنار دلایل منطقی و بررسی شده این نگاه اشتباه را تغییر داد.
ـ نگران نیستید این مصاحبه که کار شد، به شما در کامنت ها بد و بیراه گفته شود؛ آن هم از سوی قشر اینترنتی ما که خودشان را فرهیخته هم می‌دانند؟

احساسم این هست که احتمالاً خیلی‌ها علیه من موضع خواهند گرفت؛ آقایان به دلیلی و خانم‌ها به دلیلی دیگر! خانم‌های متأهل بیشتر البته!

((( نظرات کاربران در سایت مرجع وجود دارد))).

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

ما آدم نمیـشـیـــم!!! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  ما آدم نمیـشـیـــم!!! ... 

  میرعماد پسر حیدربیک تازه دهنش گرم شده بود وُ بین حرفاش هم یادی از گذشتگان وُ بعضی حرفای بیادموندنی-شون ، یا عنوان جالب داستانهایی که خونده بود میکرد. ماشاالله ، حافظه-ی دورش خیلی خوبه ، به همین دلیل خاطره-ها وُ حرفآی قشنگی هنوز بیادش مونده که برای اهلش اگه بجا باشه، تعریف میکنه.  امروز هم از بعضی آدمآیی که تو مجتمع-شون زندگی میکنند حرفها وُ نقدهایی داشت _ تا چهارده سال قبل تو حیاط باحال وُ قدیمی پدری-ش زندگی میکرد.

 یادم نیس چی شد که حرف آدمآیی پیش اومد که با خودشون هم قهرند وُ سَر ِ جنگ دارن. میگفت : «حالا که حرف پیش اومد ، چون شما طرف رو نمی-شناسی که غیبت-ش بشه، جریانش رو برات خلاصه میگم».

 _ فعلا که دو تا گوش مُفت گیر آوردی ، سانسورش نکن ، اگه جالبه همه-شو بگو.

 میرعماد خندید وُ گفت : «بآ آ شه ... یکی طلب من»! ببین ، مجتمع ما رو بیست سالی میشه که ساختن ، خب احتمال پوسیدگی این لوله-های فلزی کم نیس. یکهو دیدیم که سر وُ کله-ی ماشینهای سازمان آب پیدا شده وُ از اون بآلا ، بلوک اول شروع به کار کردن. اینآ لوله-های فرعی بود که بعدا باید از هر بلوک به «شاه-لوله»-ی بعدی ِ خیابون اصلی مجتمع وصل میشد. جان کلام اینکه یکی دو روز بعد نوبت ما رسید وُ مجبور شدن ماشینهای ساکنین بلوک-مون رو کنار جدول بلوکهای بالایی که لوله-های فرعی-شون وصل  وَ چاله-هاشون هم پُر شده بود، پارک کنند. فرداش ، حدود هفت بعد از ظهر که گرمای هوا کمتر شده بود، اومدم پایین تا تو فضای سبز محوطه نفسی چاق کنم وُ قدمی بزنم. هنوز حال وُ هوایی عوض نکرده بودم که همسایه طبقه-ی همکف رو دیدم ، مردی با حدود پنجاه وُ چند سال سن، شیکمی که یک وجب تو «آف-ساید» افتاده وَ کله-ی نسبتاً طاسی که با موهای بغل سرش تلاش کرده بود این کمبود مثلا بزرگ رو «لاپوشونی» کنه! ... جان کلام اینکه جخت از آپارتمانش زده بود بیرون وُ «غـُر وُ لـُنـد» کنان سمت بالا میرفت. کمی که نزدیکتر شد، شنیدم که زمین وُ زمان رو به فحشهای زشت کشیده که چه بساطی برای مردم درست کردن وُ یــه فرسخ راه باید بره تا به ماشین-ش برسه!!! ... با خودم گفتم این دیگه چه جونوَریه! فوقش تا چند تا بلوک بالاتر ، دو، سه دیقه راه باشه. بیشتر از اینم طول نکشید که همونطور «غـُر وُ لـُنـد» کنان برگشت، باز هم فحش میداد وَ انبر دستی رو که معلوم بود از ماشین-ش آورده تو شیکم یـــه موجود خیالی میکرد!!! ...

  چند روز بعد هم نوبت لوله گذاری «شاه-لوله»-ی خیابون اصلی شده بود تا به لوله-های فرعی خیابونهای بلوکها وصل بشه. یکبار، سر شب که این کار به نیمه رسیده بود، با یکی از همسایه-ها داشتیم از کنار این خیابون قدم میزدیم که اون گفت «چه کار خوبی دارن میکنند، با این لوله-های پولیکا ، دیگه نگرانی نشتی آب از اون لوله-های قدیمی از بین میره». گفتم : «خدا پدرتو بیامرزه! یـــه نفر که درست نیس اسم-شو بگم، بخاطر اینکه مجبور بود تا پارک ماشین-ش دو، سه دیقه پیاده بره ، به زمین وُ زمان فحشهای آنچنانی میداد»! همسایه مربوطه گفت: «این که چیزی نیس! یـــه نفر امروز میگفت این لوله-ی به این گشادی برآ اینه که آب چاه فضای سبز رو به شهرداری منطقه بفروشن»!!! ... گفتم : «واقعا که! چطور شایعه-سازی میکنن. چند ماه قبل، شهرداری منطقه با هیئت مدیره مجتمع صحبت کرده بود که اگه شما موافق باشین، ما حاضریم این چاه آب رو هم لایروبی کنیم، هم پونزده متر عُمق-شو زیاد کنیم ؛ در قبال این کار، شما هم روزی دو، سه ساعت آب برای پارک روبرو به ما بدین»! ... طرف پرسید «پس جریان اینطوری بوده»؟! گفتم : «بعله، حالا نمیدونم کی با شهرداری به توافق میرسن». به وَسطای خیابون که رسیدیم، شیر ِ قطع وُ وصلی رو دیدم که دقیقا روبرو وَ در مسیر بلوک ِ روبرو بود. خوب که نگاه کردم، عین همون شیر رو در مسیر بلوکهای بالایی هم دیدم. به رفیق همراهم اونها رو نشون دادم وُ گفتم : «حالا باورت شد که بعضیآ چطور شایعه-سازی میکنند»؟! ...

 بعدش گفت: فلانی، تو فکر این باید وُ نبایدها وَ راست وُ دروغها بودم که یاد داستانی افتادم که اواخر دهه-ی چهل، کمتر از پنجاه سال قبل خونده بودم ؛ ظنزی انتقادی بود با عنوان «مـــا آدم نـمـیـشـیـــم»! ...


 نوشته : عـبـــد عـا صـی

آیت‌الله هاشمی: روحانی نمی‌‌تواند منشاء و دلایل مشکلات را بگویید ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

آیت‌الله هاشمی: روحانی نمی‌‌تواند منشاء و دلایل مشکلات را بگویید ...  

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، در دیدار جمعی از فعالان سیاسی استان کرمان :
ایشان در پاسخ به انتقاد یکی از حاضران که
چرا دولت نمی‌گوید که موانع و مشکلاتش چیست، گفت: ما می‌خواهیم ایران را بسازیم و نمی‌‌خواهیم هیاهو شود، چون انقلاب تضعیف می‌شود. ما نمی‌توانیم مشکلات را بگوییم. آقای روحانی هم نمی‌‌تواند برخی مشکلات خود و حتی منشاء و دلایل مشکلات بجا مانده از دولت سابق را بگویید. چون به صلاح و مصلحت کشور در ابعاد داخلی و خارجی نیست و نخواهد بود.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با بیان مصادیقی از کارهای غیراخلاقی‌ که در 10 سال گذشته در کشور انجام می‌شد، گفت: نگرانی واقعی این است که به تعبیر قرآن، عده‌ای گمراه، خیال می‌کنند دارند کارهای خوب انجام می‌دهند.
ایشان رعایت اخلاق را وظیفه هر شیعه، هر مسلمان و حتی هر انسانی دانست و گفت: فضایل اخلاقی،لشکریان عقل و رذایل اخلاقی، لشکریان جهل هستند.
 آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، خصومت‌ها، تهمت‌ها و کینه‌ها را نتیجه رشد رذیلت‌های اخلاقی دانست و گفت: وظیفه جامعه است که در سرنوشت خود دخالت کند و در مقابل تهدیدهای اخلاقی مخالفان، میدان را خالی نکند.
 آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رعایت به قانون را مهم دانست و گفت:
عمل خلاف قانون گناه است و از آن بدتر و گناه‌تر این است که بعضی‌ها قانون را براساس خواسته‌های خود تغییر می‌دهند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، جوانان را سرمایه ارزشمند برای کشور دانست و گفت: با این سرمایه و با مردمی بسیار خوب، با ساختاری مترقی و با مکتب اهل بیت(ع) و با منابع ایران، می‌توانیم در همه مسایل الگوی جهانیان باشیم.
در آغاز این دیدار، ابتدا مهندس رزم حسینی، استاندار کرمان به بیان دیدگاه‌ها و برنامه‌های خویش برای توسعه‌ی پایدار استان کرمان پرداخت و گفت:
اصلاح طلب و اصولگرایی که نخواهند به توسعه‌ی کشور فکر کنند، نه اصلاح طلبند و نه اصولگرا.

 متن کامل



 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

نقاط قوت وَ ضعف ازدواجهای سُنتی وَ مُدرن ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 نقاط قوت وَ ضعف ازدواجهای سُنتی وَ مُدرن ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s6.picofile.com/file/8242011184/EZDEW8J_N8P8YD8RYE_4.jpeg

 

http://s3.picofile.com/file/8101118292/EZDEW8J_EMRUZEH_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8220140442/TALL8Q_1.jpg

 

http://s3.picofile.com/file/8220141134/TALL8Q_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8220142476/TALL8Q_3.jpg

 

 هیچ جامعه ای بدون داشتن خانواده های سالم نمی تواند ادعای سلامت کند وهیچ یک از آسیب های اجتماعی بی تأثیر ازخانواده پدید نیامده-اند. یکی از مهم ترین آسیب های خانوادگی طلاق است ، اما آماررسمی طلاق به طور کامل نشان دهنده میزان ناکامی همسران در زندگی زناشویی نیست ، زیرا درکنار آن آماری بزرگ تر به طلاق های عاطفی اختصاص دارد، یعنی زندگی های خاموش که زن ومرد در کنار هم به سردی زندگی می کنند ولی تقاضای طلاق قانونی نمی کنند.
ما با مسئله ای به نام ' طلاق عاطفی ' مواجه هستیم . هدف از گفت گو با دکتر فربد فدایی روانپزشک و استاد دانشگاه که در ادامه خواهد آمد نیز پاسخ به سؤالات و دغدغه هایی از این دست است و اینکه طلاق عاطفی چه تأ ثیری در جامعه و ارتباطات انسانی دارد ؟ و آیا برای اصلاح و بهبود رابطه ی آسیب دیده طرفین راهکاری وجود دارد ؟ 
**س: طبق برخی آمارها از هردو ازدواج یک مورد در مرحله طلاق عاطفی است یعنی زندگی های خاموشی که زن ومرد در کنارهم به سردی زندگی می کنند . شما این نوع زندگی ها را چگونه تحلیل می کنید؟
- نهاد ازدواج در طول زمان دچار تغییرات ساختاری وکارکردی در جوامع بشری شده است . در جامعه ایران ازدواج تا چند دهه گذشته به طور کامل جنبه سنتی داشت به این معنا که خانواده ها درچارچوب ازدواج کارکردی در جستجوی شریک مناسب زندگی برای فرزند خود بودند. به این ترتیب نسل ادامه پیدا می کرد و نقش مرد به عنوان فرد زحمتکش و نان آور خانواده تعریف شده بود و نقش زن هم به عنوان کدبانوی خانواده بود بنابراین نگرانی درمورد تغییر نقش ها دراین ازدواج ها وجود نداشت وچه خانواده ها و چه جامعه تداوم این نوع ازدواج هارا توصیه می کردند .
اما در کشورهای صنعتی غرب درحدود یکصد سال گذشته و در ایران نیز درچند دهه ی پیش تعریف دیگری از ازدواج شده است که بیشتر بر مبنای برآوردن نیازهای عاطفی طرفین می باشد در این نوع ازدواج که به 'ازدواج مدرن' موسوم است ساختار ازدواج در آن حفظ شده اما محتوای آن تغییر کرده است .
در ازدواج مدرن نقش ها انعطاف پذیرند یعنی زنان خانواده در بیرون از خانه مشغول به کار شده اند و آنان دیگر برای خود هدف های فردی در زندگی دارد . از طرف دیگر در ازدواج های مدرن مردها هم در امور داخل خانه به همسران خود کمک می کنند .
با توجه به اینکه زیر بنای مفهومی ازدواج های مدرن را رضایت عاطفی طرفین تشکیل می دهد زمانی که آنان احساس کنند که این رضایت عاطفی وجود ندارد ، ازدواج ها با شکست مواجه می شوند .
درحقیقت ازدواج های سنتی در خدمت خانواده است در حالی که ازدواج های عاطفی در خدمت زن ومردی است که از زندگی احساس رضایت داشته باشند اما متأسفانه با توجه به اینکه عواطف انسان همیشه قابل اطمینان نبوده و متغیر و گذرا است این گونه ازدواج های مدرن بسیار احتمال شکست در آن است و طرفین چه از نظر روابط واقعی بین خود و چه از لحاظ ساختار ازدواج دچار نقصان می شوند و ازدواج خاتمه می یابد .
البته در مورد مفهوم طلاق عاطفی که در ایران به این نام معرفی شده است این یک اشتباه لغوی است . طلاق عاطفی زمانی است که زن ومرد ازهم جدا شده اند ولی هنوز از لحاظ عاطفی ، پیوستگی بین آنان وجود دارد . متأسفانه درایران به علت این اشتباه لغوی، طلاق عاطفی به زن ومردی اشاره دارد که پیش از طلاق با یکدیگر روابط سردی دارند .
در چارچوب ازدواج های سنتی و مدرن گاهی طرفین نیازهای خود را برآورده نمی بینند به عنوان مثال در یک ازدواج سنتی زن انتظار دارد که مرد خانواده یک فرد قوی و حامی او باشد اما ممکن است با مردی روبرو شود که این مرد خود ، نیازهای حمایتی دارد و به این منظور ازدواج کرده است که زن از او حمایت کند . 
یا مردی در ازدواج سنتی از زن خود انتظار دارد که تمام وقت درمنزل باشد و به امور خانه و فرزندان برسد درحالی که این زن در جامعه ی پویای ایران تمایل دارد نقشی شغلی یا اجتماعی در بیرون از منزل به عهده گیرد و یا ادامه تحصیل دهد، بنابر این در این شرایط رابطه زن و مرد از نظر عاطفی آسیب می بیند . 
 در ازدواج های سنتی اغلب طرفین به زندگی خود ادامه می دهند زیرا آنچه که باعث ازدواج آنان شده است بیشتربه علت تعهدی است که به جامعه و خانواده های گسترده خود دارند. اما در ازدواج های مدرن زن و مرد به چنین تعهدی خود را پایبند نمی دانند در نتیجه در همان سال های اول ازدواج ازهم جدا می شوند.
بنابر این در آمارهای اخیر اعلام می شود که از هرچهار ازدواج در ایران یک ازدواج منجر به طلاق می شود .
**س : چه مقوله هایی به عنوان شرایط اعلی در طلاق عاطفی مؤثر است؟ 
- در همه ازدواج ها باید در مؤلفه های زیست شناختی، روان شناختی، جامعه شناختی و اعتقادی هماهنگی بین زن ومرد وجود داشته باشد تا اینکه ازدواج تداوم یابد. از لحاظ زیست شناختی ، تفاوت سنی بین زن ومرد باید مناسب باشد چنانکه رسم بر این بوده است که مردان از زنان چند سالی سنشان بالاتر باشد البته این رسم دلایل زیست شناختی هم دارد به این دلیل است که زنان ممکن است که زودتر قدرت باروری خود را ازدست دهند و یا ازنظر ظاهری زنان سریع تر نشانه های پیری را در چهره واندام خود ببینند . اما اگر یک مرد جوان با یک زن مسن یا یک مرد مسن با یک زن جوان ازدواج کند از همان ابتدا هماهنگی زیست شناختی بین آنان ایجاد نمی شود . 
 از لحاظ عاطفی هم طرفین باید دید گاه ها و ذهنیت های مشترکی نسبت به زندگی داشته باشند و بخواهند در چارچوب ازدواج و با کمک همسرشان افق فکری خودرا گسترش دهند اما اگر این هماهنگی و علاقه وجود نداشته باشد ازدواج دچار نقصان می شود.
 از لحاظ جامعه شناختی هم باید این حقیقت را دانست که در ایران فقط یک زن و یک مرد ازدواج نمی کنند بلکه دو خانواده بایکدیگر ازدواج می کنند بنابر این خانواده ها باید از نظر شأن و موقعیت اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی با یکدیگر تناسب داشته باشند در غیر این صورت زن نزد خانواده همسر خود احساس ناراحتی می کند یا مرد خود را با خانواده همسرش منطبق نمی بیند وچون رفت وآمد و ارتباط بین خانواده ها ی زن ومرد زیاد است بتدریج این نبود هماهنگی ها منجر به اصطکاک و مشکلاتی در زندگی زناشویی می شود.
 از لحاظ اعتقادی هم بسیار مهم است که زن ومرد هردو دیدگاه های دینی مشابه یکدیگر داشته باشند اگر کسی مقید به مسائل دینی باشد با کسی که در این زمینه سهل انگار است احساس رضایت وخوشبختی نمی کند.
به همین دلیل است که این عوامل چهارگانه در صورت هماهنگی می توانند سبب تقویت ازدواج شوند و در صورت ناهماهنگی موجب اشکال در تداوم ازدواج می شود .
**س : این نوع ارتباط سرد درسطح خانواده چه تأ ثیری در جامعه و ارتباطات انسانی می تواند داشته باشد؟
- زن ومردی که درسطح خانواده نسبت به یکدیگر علاقه داشته باشند احساس انگیزه و امید می کنند و کارهای خود را با شور و اشتیاق فراوان انجام می دهند و به اطرافیان خود شادی و نشاط انعکاس می دهند اما زمانی که بین مرد وزن رابطه عاطفی وجود نداشته باشد در این صورت هم خودشان افسرده اند وهم این حس را به دیگران منتقل می کنند.
همچنین در خانواده هایی که پدر و مادر از یکدیگر ناراضی اند ، فرزندان مورد استفاده ابزاری قرار می گیرند یعنی مرد یا زن سعی می کند فرزندان را بر ضد طرف مقابل تحریک کند و هدف مشترک خانوادگی نیز در این نوع خانواده ها وجود ندارد یعنی هر کس راه خود را می رود به عنوان مثال مرد به فکر پیشرفت شغلی یا دوستان خود است و زن به این فکر است که از نظرشخصی ادامه تحصیل دهد درحالی که فرزندان به او نیاز دارند یا در پی شغلی باشد که در آمد آن کفاف رفت وآمد او را به محل کار هم نمی دهد . همه این عوامل به بنیان خانواده ضربه وارد می کند.
**س : آیا برای اصلاح و بهبود رابطه ی آسیب دیده طرفین راهکاری وجود دارد ؟ 
- هر انسانی که بخواهد فقط بر مبنای خواسته های خود در پی شریک زندگی باشد با شکست روبرو می شود زیرا انسان ها اغلب در سنین پایین به دیگری تمایل می یابند و در این شرایط خود را به خوبی نمی شناسند و کسی که خود رابه خوبی نشناسد طبیعی است که نمی تواند نیاز خود را برای شریک زندگی به درستی عنوان کند. این افراد بیشتر به دلیل نیازهای جنسی در سنین بلوغ و ابتدای جوانی علاقمند به جنس مخالف می شوند در حالی که عشق واقعی تنها زمانی به وجود می آید که فرد خود را بهتر شناخته باشد و معیارها و موازین دینی ، اخلاقی و فرهنگی در ازدواج را مورد توجه قرار دهد.
اگر ضوابط توصیه شده در دین مبین اسلام مورد توجه جوانان باشد در این صورت است که یک زن ومرد مؤمن زمانی که با یکدیگر ازدواج می کنند تلاش خواهند کرد خشنودی یکدیگر و خانواده ها را فراهم کنند.
اما اگر کسی که با هدف های غریزی و خودخواهانه بخواهد زندگی کند و شریک زندگی خود را به عنوان ابزاری برای استفاده خود بداند در این صورت است که آزار و رنجش همسر و جدایی عاطفی اتفاق می افتد.
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

آب را گِل کرده اند ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  

 آب را گِل کرده اند ...

 مفسدانِ آسمان جُل، پادشاهی می کنند / آب را گِل کرده اند و
ُ صیدِ ماهی می کنند
 پینه بر پیشانی آنان ز طول سجده نیست / مُهرهای داغ ... حرفم را گواهی می کنند
 کیستند اینان که با تزویر جولان می دهند / در خیال خود چرا احساسِ واهی میکنند؟
 هر حرامی را حلال وُ هر حلالی را حرام / هر چه می خواهند در دین دلبخواهی میکنند
 چیزی از ﺷﺮ وُ بدی دیگر به جا نگذاشتند / روﺳﭙﻴﺪان سیاهی، روسیاهی می کنند
 باز صد رحمت به شیطان، این شرارت پیشگان / گاه از ابلیس ﺣﺘﻲ باج خواهی میکنند!
 گرچه لبریز از گناهِ کرده وُ ناکرده اند / باز اما ادعای بی گناهی می کنند


«سیمین بهبهانی»
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

پنج تهدید برای روحانی در انتخابات بعدی

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 پنج تهدید برای روحانی در انتخابات بعدی

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 سایت تحلیلی "المانیتور" با انتشار گزارشی به پنح دلیلی پرداخته که ممکن است سبب بازماندن روحانی از پیروزی دوباره در دور دوم انتخابات شود. این سایت می نویسد:"جناح تندرو در ایران نمی تواند روحانی تحمل کند. در واقع، هدف آنان در دست گرفتن کنترل قوه مجریه است. آنان به سادگی نمی توانند این موضوع را هضم کند که روحانی برای یک دوره دیگر هم بر کرسی ریاست جمهوری بنشیند. آنان مصمم هستند که در اسرع وقت این کرسی را از او بازپس گیرند. حرکت آنان در جهت دامن زدن به موضوع فیش های حقوقی در این راستا است".
 به گزارش خرداد، این سایت می افزاید:"همانند روسای جمهوری پیشین پیش بینی درباره سرنوشت روحانی نیز کار دشواری است.
بسیار از نخبگان حاکم در ایران باور دارند که او در دور دوم انتخابات نیز پیروز خواهد شد. برای مثال، علی لاریجانی رییس مجلس که اصولگرا است تاکید کرده است که روحانی در حال حرکت در مسیر درستی است و مردم نیز باور دارند که او خدمتگزار بوده است. آیت الله هاشمی نیز باور دارند که روحانی بدلیل عملکرد موفق در برجام بدون رقیب است".
 این سایت اما به پنج متغیر کلیدی اشاره می کند که ممکن است معادلات را به ضرر روحانی تغییر دهند و به آن ها اشاره کرده است:
برای نخسیتن بار محمود احمدی نژاد رییس جمهوری سابق به سیاست بازگشته و وعده داده که مشکلات اقتصادی کنونی را حل می کند. او به آسیب پذیرها وعده داده که یارانه بیش تری را به آنان ارائه می دهد. این در حالیست که روحانی و کابینه اش باور دارند که مشکلات کنونی نتیجه سیاست های اشتباه دوران احمدی نژاد هستند. آخوندی وزیر راه و شهرسازی پیش تر پروژه مسکن مهر احمدی نژاد را یک فاجعه خوانده بود.
در نتیجه، سیاست های پوپولیستی احمدی نژاد می تواند برای طبقات پایین دست جذاب باشند. هر چند پرداخت یارانه نقدی برای اقتصاد ایران مضر بوده اما روحانی قادر به متقاعد کردن اقشار کم درآمد درباره مشکل ساز بودن این سیاست ها نبوده است.
نکته دوم آن است که برخی از اعضای کابینه روحانی در حلقه بسته یا قرار دارند و در همکاری سازنده با دایره بیرونی نخبگان موفق نبوده اند.
اقتصاددانانی چون فرشاد مومنی، محمد راغفر و جمشید پژوهان نارضایتی خود را از استراتژی های اقتصادی دولت اعلام کرده اند ((( این آقایان اقتصاددان که «سَرآمد» آنها دکتر پژوهان است ، مشاور ارشد اقتصادی دولت آقای احمدی نژاد هم بود. هرگز فراموش نمیکنم که در یک برنامه-ی تلویزیونی این آقا آنچنان از خط مَشی ِ اقتصادی این دولت دفاع میکرد که نه تنها برای بییننده-ای معمولی، بلکه برای حضاری که غالبا از دانشجویان دوره-ی دکترای آقای پژویان بودند ، غیرمعقول وَ خلاف آموزه-های دانشگاهی خود ِ دکتر پژویان بود! ... گویی فقط برای تبلیغ وَ تأیید خط مَشی ِ دولت آمده بود! چیزی که آن دانشجویان محترمانه به آن اعتراض میکردند ... _ عـبـــد عـا صـی. ))). کابینه روحانی عموما متشکل از مقام های قدیمی است. در واقع کابینه او جوان نیست و میانگین سنی اعضای کابینه روحانی 57 سال است و یکی از پیرترین کابینه ها در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. این سیاستمداران مسن محافظه کار هستند و قادر به تغییرات اساسی اقتصادی و سیاسی نیستند و تمایل به حفظ وضع موجود دارند. این موضوع می تواند به ناامیدی هواداران روحانی بیانجامد.
 
نکته سوم رکود اقتصادی و تداوم آن است. تداوم این موضوع پیامدهای زیادی برای بازار کار داشته است. تنها امید دولت به تغییری مثبت در دوران پسا تحریم بوده است. این در حالیست که در عمل تغییر عمده ای روی نداده است. اقتصاد ایران در سال 93 خورشیدی شاهد رشدی مثبت بود اما یک سال پس از آن وقفه ای ایجاد شد. پیش بینی می شود در سال جاری رشد اقتصادی ایران آن هم تنها به دلیل افزایش صادرات نفت به 3 درصد برسد. در نتیجه دولت نمی تواند انتظارات مردم را در کوتاه مدت و زمان باقی مانده تا انتخابات براورده کند.
 نکته چهارم تداوم فشار از صورت ایالات متحده در زمینه مسدود کردن عملیات بانکی به دلیل تهدید درباره اعمال تحریم ها ومحدودیت های دوباره علیه ایران است. در این راستا دستگاه قضایی امریکا بخشی از پول های بلوکه شده ایران را به خانواده به اصطلاح قربانیان تروریسم داده است. لحن تهاجمی کنگره امریکا و نگرش نامزد های جمهوریخواه به خصوص ترامپ به ایران خود یک مانع عمده در مسیر بهبود روابط دو کشور است.
 نکته پنجم اما ناتوانی دولت روحانی در جلوگیری از اقدامات نهادهای قدرتمند خارج از کنترل دولت بوده است.
رد صلاحیت جمع کثیری از نامزدهای برجسته اصلاح طلبان در انتخابات مجلس و مجلس خبرگان به خوبی این موضوع را نشان داد. علاوه بر این پس از انتخابات رد صلاحیت مینو خالقی نامزد اصفهان علیرغم آن که رای قابل توجهی کسب کرده بود نارضایتی ها را افزایش داد.
این سایت در پایان اشاره می کند که ریاست ایت الله جنتی بر مجلس خبرگان، نارضایتی اصلاح طلبان از انفعال روحانی در وارد شدن به مشکلات ایجاد شده برای نامزدهای آن جریان در مناطقی چون اهر، تبریز و بندر لنگه پس از انتخابات، لغو کنسرت های موسیقی مجاز و اقدامات پلیس امنیت اخلاقی و عدم مقابله روحانی با این موارد باعث نارضایتی شده اند.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

تقبل الله ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  تقبل الله ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نماز فرزندانی که با خشم به پدر و مادر خود نگاه می‏کنند ،قبول نمی‏شود گرچه والدین، نسبت به آنان کوتاهی و ظلمی کرده باشند .
نقش و اهمیت نماز در دین نشان دهنده عظمت و استحکام این حبل متین و ریسمان استوار میان زمین و آسمان است. ریسمان دیگر اعمال ارزشی برای صعود انسان به افق بلند سعادت کافی نیست; ولی نردبان نماز، افزون بر آن که به تنهایی وسیله عروج است، می تواند ثقل و سنگینی بقیه اعمال را نیز متحمل گردد. این حقیقت به جوهره نماز باز می گردد و با عدالت خداوند هیچ گونه ناسازگاری ندارد .

ماجرای نمازی که بر صورت صاحبش زده می‌شود
در ادبیات عرفانی و عبادی بین دو مفهوم «مقبول» و «صحیح» تفاوت بسیاری وجود دارد و هر کدام از این مفاهیم دارای مراتبی است .
نماز مقبول
«نماز مقبول» آن است که با خضوع و خشوع به‌جا آورده شود و آداب ظاهری و باطنی در آن مراعات شود. این نماز موجب تزکیة نفس و پاکی روح و روان می‌شود و تأثیر تربیتی و اخلاقی فراوانی دارد.
از این‌رو چنین نمازی را نماز اخلاقی نیز می‌گویند؛ نمازی که فرشتگان آن را با درخشندگی خاصی به پیشگاه خداوند متعال می‌برند و پروردگار عالم این نماز را می‌پذیرد.
نماز صحیح
نماز صحیح، موجب رفع تکلیف می شود و به سبب آن انسان در جهان آخرت مورد بازخواست قرار نمی‌گیرد. چنین نمازی را نماز فقهی نیز می‌گویند.
نمازی که فرشتگان آن را در حالی که نورانیت و درخششی ندارد، به محضر ربوبی می‌برند و مورد قبول خداوند قرار نمی‌گیرد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«ان من الصلوه لما یقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها الی العشرون ان منها لما یلف کما یلف الثوب الخلق فیضرب لها وجه صاحبها و ان ما لک من صلوتک الا ما اقبلت علیهه بقلبک ؛
بعضی از نمازها نیمی از آن پذیرفته می‌شود، بعضی، یک سوم آن، برخی یک چهارم و بعضی یک پنجم تا آنجا که برخی یک دهم آن قبول می‌شود و بعضی از نماز ها همچون جامه کهنه پیچیده و بر صورت صاحبش زده می‌شود و نمازگزار بهره‌ای از نمازهایش نمی‌برد، مگر به اندازه‌ای که در هنگام خواندن آنها به خداوند توجه داشته است.»
در میان تعقیبات نماز ،‌تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها) خیلی فضیلت دارد. امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: تسبیح جده‌ام حضرت زهرا(سلام الله علیها)، بعد از نمازهای روزانه، نزد من از هزار رکعت نماز در هر روز برتر و محبوب‌تر است.
نمازی که با حضور قلب خوانده شود، ارزشمند و بسیار با اهمیت است. ممکن است در بعضی از نماز ها شخص نتواند خشوع در آن را مراعات کند.
در چنین مواقعی نمازگزار با رعایت خضوع ظاهری و به‌جا آوردن مستحبات، نظیر گفتن اذان و اقامه و خواندن ذکرهای اضافه بر ذکر اصلی در رکوع و سجده‌ها که در رساله‌های عملیه و کتب ادعیه آمده است، می‌تواند قبولی نماز خود را فراهم آورد. نمازگزار می‌‌‌‌تواند بعد از نماز با ذکر صلوات بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)و خواندن تعقیبات؛ یعنی دعاهایی که بعد از نمازهای یومیه وارد شده است، بخشی از کاستیهای نماز خود را جبران کند. آن‌گاه آن نماز را به خداوند متعال عرضه نماید تا پروردگار با فضل و کرم خود آن را بپذیرد.
ذکری که از هزار رکعت نماز بالاتر است
در میان تعقیبات نماز، ‌تسبیح حضرت زهرا(سلام الله علیها) خیلی فضیلت دارد. امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند: تسبیح جده‌ام حضرت زهرا(سلام الله علیها)، بعد از نمازهای روزانه، نزد من از هزار رکعت نماز در هر روز برتر و محبوب‌تر است.
در مورد تعقیبات نماز، از آیت‌الله حصه‌ای(ره) یکی از علمای اصفهان تشبیه زیبایی نقل شده است. ایشان نماز را به بادباک کاغذی تشبیه می‌کردند و می‌گفتند: وقتی بادبادک دنباله‌ نداشته باشد به آسمان نمی‌رود. نمازی هم‌ که تعقیب نداشته باشد به عالم ملکوت نمی‌رود.
چگونه نمازی مورد قبول خداوند واقع می شود؟
به طور کلی قبولی عبادات به خصوص نماز مراحل بلکه شرایطی دارد. زیرا: گاهی عبادت صحیح است ولی رشدآور نیست مثل دارویی که شفابخش نیست.
در آیات و روایات شرایط و مراحل قبولی عبادات شش چیز ذکر شده که عبارتند از:
۱- شرط اعتقادی؛ ۲ -شرط ولائی؛ ۳ – شرط اخلاقی؛ ۴ – شرط اقتصادی؛ ۵ – شرط اجتماعی؛ ۶ – شرط بهداشتی.
شرط اعتقادی:
نمازگزار باید ایمان به خدا داشته باشد. قرآن در سوره نحل آیه ۹۷ می‏فرماید: «عمل صالح از زن و مرد با ایمان است که موجب زندگی پاک می‏شود.» و در سوره مائده آیه ۹۳می‏فرماید: «نداشتن ایمان مایه بی ثباتی اعمال است.»
شرط ولائی:
یعنی برخورداری از ولایت و رهبری صحیح و آسمانی همچون امام علی بن ابی طالب(علیه السلام) و فرزندان آن حضرت که همه بندگان خدا و بندگی ‏ها، نماز، حج و جهاد را در مسیر الهی قرار می‏دهد و به آنها جهت شایسته می‏بخشد. در حدیث است که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «کسی که به خدا ایمان دارد و عبادت‏های طاقت فرسا انجام می‏دهد ولی امام لایقی از طرف خدا ندارد ، تلاش بی‏فایده است.»
شرط اخلاقی(تقوا):
خدا تنها از اهل تقوا می‏ پذیرد مثل داستان فرزندان حضرت آدم که هر دو قربانی کردند؛ ولی قربانی یکی پذیرفته شده و دیگری نه.
شرط اقتصادی: ادای حق مردم؛
ادای حقوق محرومان در درجه-‏ای از اهمیت است که گاهی قبولی عبادت بستگی به آن دارد. پرداختن زکات با داشتن درآمد مشروع از این نمونه‏ هاست. امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «هر کسی نماز بخواند ولی زکات نپردازد نمازش قبول نمی‏شود.»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«نماز فرزندانی که با خشم به پدر و مادر خود نگاه می‏کنند ،قبول نمی‏ شود گرچه والدین، نسبت به آنان کوتاهی و ظلمی کرده باشند .»
شرط اجتماعی:
خیرخواهی نسبت به دیگران، حفظ پیوندهای اجتماعی و اخوت میان مسلمانان و روابط شایسته و نیکو میان پیروان اسلام حایزاهمیت است.
شرط خانوادگی:
خوشرفتاری در امور خانوادگی و رعایت حقوق متقابل زن و شوهر، فرزند و پدر و نیز همسایگان را چنان مهم دانسته که بی‏ توجهی به آنها گاهی باعث بطلان عبادات می‏گردد.
در این زمینه امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نماز فرزندانی که با خشم به پدر و مادر خود نگاه می‏ کنند، قبول نمی‏ شود گرچه والدین، نسبت به آنان کوتاهی و ظلمی کرده باشند.»
همچنین پیامبر اسلام(ص) فرمود:
«هر کس زن بد رفتار و اذیت کننده‏ای داشته باشد، خداوند نماز و کارهای نیک آن زن را نمی ‏پذیرد، مرد نیز چنین است.»
آری وقتی ما از نردبان نماز به معراج می‏رویم که پایه‏ های آن روی زمین محکم باشد؛ ولی اگر روی یخ لغزنده یا زمین سست قرار داده شود بالا رفتن را مشکل یا غیر ممکن می‏ سازد. پس قبولی عبادات به خصوص نماز با شرایط و مراحل ذکر شده امکان‏ پذیر است.
نشان قبولی
در حدیث است که امام صادق(علیه السلام) فرمود:
« هر کس دوست دارد بداند نمازش قبول شده یا نه ببیند که آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته یا نه، پس هر قدر که نمازش او را از گناه بازداشته به همان اندازه نمازش قبول شده است.»


 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

یـــه فـــاجـــعـــه، یــــه دنـــیـــا درد ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

  یـــه فـــاجـــعـــه، یــــه دنـــیـــا درد ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

  خبرنامه ابانگار نوشته است :
از روزی که من بدنیا اومدم دنیای من با دنیای دیگران فرق می کرد. اولین تفاوت رو والدینم با نگاه نگرانشون با گریه هاشون به من منتقل کردند . با بزرگتر شدنم میدیدم که همسایه ها و فامیل از نزدیک شدن و بازی کردن بچه های هم سالشون با من امتناع می کنند .
من کوچک بودم ، ناشنوا بودم ، اما احساسم مثل هر بچه دیگه بود شاید هم بیشتر از اونها . من از بغل کردن مادرانی که بچه هاشونو برای جلوگیری از روبرویی با من به شدت فشار می دادند ،میفهمیدم که چیزیم هست. چیزی که عذابم میداد چرایی کار بودچون خودمم نمیدونستم چمه که همه از من گریزونند . از بازی بچه هاشون با من شرم دارن .انگار بیماری مسری دارم .بدتر از اون تنفر چهره هاشون از من . کم کم که بزرگتر شدم تفاوتها بیشتر شد . مهمانیها ، جشن ها ، عزاداری ها ، بازیهای دست جمعی، بدتر وقتی بود که هم سنام به مدرسه می رفتن و من باز هم از غافله عقب موندم و با یک دنیا چرایی تنها موندم . با یک دنیا مشکل و رفتن به مدرسه خاص وخیل عظیم کمبودها بزرگ شدم وتازه ، کار شد مشکل اصلی من جایی که برای افراد عادی شده بود هفت خان برای منو امثال من واویلا بود .رسیدم به مرحله ازدواج که پای ثابت مشککلات معلولین هست. هیچ خانواده ای حاضر به این وصلت نبودند مگر اینکه از جنس خودمون باشه . با گذروندن این خان هم به مرحله تولد فرزندمان رسیدیم که دلنگرانیهای سرایت ژن ما به فرزندمان را داشت ،اما به لطف خدا او سالم شد .
و این بارتفاوت ما با دیگران . پدر و مادری ناشنوا با والدین عادی . دردهاییست که قشر ما را در گیر می کند . آرزوی ما شنیدن صدای محیط ، پدر ، مادر ، گریه و خنده فرزند ، صدای موسیقی لذتی را که شما از شنیدن صداهوی خوب می برید و ... همه آن چیزی است که ما از آن محرومیم . بارها با خود فکر میکنم که چرا خدا ما را از این نعمت محروم کرد چرا ؟؟؟ وقتی خوب می اندیشم متوجه میشوم که فقط لذت صداهای خوب ، موسیقی ، شعر ، حرف پدر و مادر و فرزند نیست در دنیا وحشت شنیدن صداهای زشت و بد وجود دارد که ما از نعمت نشنیدن آن برخورداریم . دروغ ، غیبت ، تهمت ، خبرهای بد و ناامید کننده نیز در این مسیر قرار دارند خدایا تو را شاکرم بر این حکمتت . اما متعجبم بر این مردمی که ژست مسلمانی و معنویت موجب تشکیل گروه های مردمی و جنبش های سبز در حمایت از حق حیوانات ، حق طبیعت ، محیط زیست ، آب ، خاک و ... می شود .واقعا در شگفتم در گوشه و کنار شهر ما نزد هر یک از اقربا ، دوستان و همسایه ها حتی خانواده خودمان یک معلول از جنس ناشنوا ، نابینا ، معلول جسمی حرکتی و ذهنی وجود دارد . اما او را نمی بینید به او توجه نمی کنید .شما می توانید با تغییر نگاهتان دنیایشان را عوض کنید حتی در حد یک همدلی ، یک دست گرفتن نه از سر دلسوزی که از سر وظیفه که از سر تفاوت بین انسان با حیوان و درخت و آب و خاک. دریغ از یک جنبش حمایت از معلولین شهرمان انگاری افت داره حتی هیچکس به خودش زحمت نداد یک متن بنویسه و بگه بابا این چه فرهنگه اشتباهیست که برای کوچیک کردن و بد نام کردن رقیب و دشمنتون از نوع معلولیت ما خرج میکنین . شماهایی که شرمتون میاد با ما وصلت کنین به جاش تا میتونین با دلسوزیهاتون دل ما رو می سوزونید . با گفتن دو تا ناچ ناچ بلند که طرف متوجه بشه به تکلیف دینی و جنبشی تون عمل کردین و دیگه هیچ .چند تا کشور اونور تر قبل اینکه ده ها انجمن و جنبش و گروه سبز حیوانی و محیط زیستی راه بندازن با اینکه دین درستی ندارن با اینکه اصل و نسب ما رو ندارن با اینکه غنای فرهنگی ما رو ندارن اول همه به آدمهای دور و برشون خوب نگاه می کنند به اونها می رسند عاشقانه با اونها وصلت می کنند نه با ترحم که با رحمت ، که با عزت ، نه با خجلت و حاشیه . بعد میرن سراغ حیوانات و جنبشهای طبیعی دیگه . اونها اول آغوششون رو برای آدمهای معلول باز کردند اونها رو گرم کردند بعد رفتن حیوانها رو بغل کردند. اونها از گرمی آغوش معلولین تونستن حیوانها و طبیعت رو گرم کنند . چون یک تجربه بزرگ انسانی داشتند . یادمون باشه معلولیت ما انتخاب ما نبود یک حادثه و اتفاق ساده بود . کی از فرداش خبر داره! حادثه ای که وقتش معلوم نیست برای همه مردم ...

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

سینمای آلمان چطور شیفته-ی ابن سینا شد؟

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  سینمای آلمان چطور شیفته-ی ابن سینا شد؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


 

در شرایطی که دست روی دست گذاشته‌ایم، اروپایی‌ها تصمیم گرفته‌اند تا زندگی‌ دانشمند بزرگ ایران زمین را جلوی دوربین ببرند. در این پست، تصاویری از سر بن‌ کینگزلی بازیگر بزرگ انگلیسی در نقش ابن سینا را ببینید و اخباری درباره فیلم،

سابقه کارگردان و گفتگویی با این بازیگر درباره شناخت‌اش از ابن سینا را بخوانید:
تهیه فیلم سینمایی مدیکوس با بازی بن کینگزلی در نقش ابوعلی سینا حکیم و طبیب سرشناس ایرانی از چند هفته پیش آغاز شده است. بخش‌هایی از این فیلم، با همکاری ده‌ها ایرانی در شهر کلن آلمان تهیه می‌شود.
فیلم‌نامه رایان برگر بر اساس رمان مدیکوس اثر نوا گوردون نویسنده آمریکایی، نوشته است. این رمان در سال ۱۹۸۶ منتشر شد و بیش از ۲۱ میلیون نسخه از آن در دنیا به فروش رسید.
داستان مدیکوس در قرن یازدهم میلادی روی می‌دهد و درباره راب کول، یک بچه یتیم و فقیر انگلیسی است که تصمیم می‌گیرد برای تحصیل طب به ایران سفر کند.استلان اسکارسگارد بازیگر سوئدی نیز که اخیرا در فیلم پرفروش "انتقام‌جویان" بازی کرده است، در فیلم مدیکوس نقش اولین استاد "راب کول" را ایفا خواهد کرد. اولیویه مارتینز بازیگر فرانسوی نیز در نقش "شاه علاءالدوله" حاکم اصفهان ظاهر می‌شود.


http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0914/5.26/ibnsina-caffecinema.jpgفیلمبرداری "طبیب" تا ماه سپتامبر در آلمان و مراکش ادامه خواهد داشت. هنگام تهیه فیلم در شهر کلن بیش از ۲۰۰ نفر در در جلو و پشت دوربین کار می‌کنند.
فیلیپ اشتولتسل کارگردان فیلم تحسین شده "چهره شمال" است که در سال ۲۰۱۰ ساخته شد. او با موزیک ویدیوهای خود به خصوص برای "رام اشتین"، "گاربیج" و مدونا به شهرت رسید.
ابوعلی سینا پنجمین فیلمی است که این فیلمساز کارگردانی می‌کند. او با بودجه ۲۵ میلیون یورویی (نزدیک ۴۰ میلیون دلار) و حدود ۴ ماه فیلمبرداری این فیلم را آماده می‌کند. فیلم مدیکوس قرار است پاییز سال آینده به روی اکران عمومی بیاید.
سر بن کینگزلی سال ۱۹۸۳ برای فیلم سینمایی "گاندی" برنده جایزه اسکار شد و برای فیلم‌های "باگزی"، "جانور جذاب" و "خانه‌ای از شن و مه" نیز نامزد اسکار بوده است. او در "خانه‌ای از شن و مه" نقش یک سرهنگ ایرانی را ایفا کرد.
بامداد اسماعیلی، درباره انگیزه کینگزلی برای بازی در این فیلم گفت‌وگو کرده است:

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0914/5.26/ibnsina1-caffecinema.jpgدویچه وله: سر بن، شما مشهور به این هستید که نقش های بالا و پیچیده بازی کنید. مانند گاندی، گانگستری به اسم دان لوگان یا الجازاری. چه نکته‌ای نظر شما را برای بازی نقش ابو علی سینا جلب کرد؟
سر بن کینگزلی: نمیدونم، حس درونی، احساس؟ فکر میکنم نکته ی که مرا به این کار سوق داد ملاقات یک خانم ایرانی بود در لندن. او برای من تعریف کرد که ابن سینا در ایران یک قهرمان ملی محسوب میشه. احساس سربلندی و افتخار او من را به نحوی تحت تاثیر قرار داد. ما هنرپیشه ها کلا نمیتونیم توضیح بدیم که چرا یک نقش را قبول میکنیم. خیلی رازآمیز است. خیلی حرف های بیربط و بیجا زده میشه در مورد هنر پیشگی. مثلا گفته می‌شه نقش محشریه یا خوب تدوین شده. ولی همان خانم جوان در لندن درست انگشت روی نقطه حساسی گذاشت. یعنی ابو علی سینا را برای من مجسم کرد. او یک نماد انسان مدرن است. در فیلم هم او یکی از مدرن ترین شخصیت هاست. او قوه درک بسیار پیشرفته ای دارد. همیشه کنجکاو و در حال کنکاش است. استاد برجسته‌ای است. و همچنین یک فیلسوف، یک شاعر و یک ستاره شناس، یک طبیب وبه طور کلی یک هنرمند ارجمند است. به خاطر همین من او را یک انسان مدرن خطاب کردم. جای دریغ و افسوس است که در دنیای امروزی نمی‌شود انسانی را پیدا کرد که پنج حسن را یکجا در خود داشته باشد.
تصور کنید ما امروزه اغلب خودمان را روی یک رشته به خصوص متمرکز می‌کنیم ولی او پنج کاره بود. یعنی میشه تشبیهش کرد به کودکی که به تمام جهان و رشته کارهای آن ذوق و شوق دارد. خلاصه من در این انسان یک شوق و ذوق کودکانه و سر سختانه کشف کردم.
می تونید در مورد کتاب نووا گوردون و شباهت‌های او با فیلمنامه توضیح بدین؟
در این رابطه نمیتوانم چیزی بگویم. چون‌که راستش را بخواهید من کتاب را نخوانده ام. من فقط بامتن فیلمنامه آشنا هستم. البته میدانم که دست اندرکاران فیلم در این مورد با نویسنده کتاب مدیکوس صحبت کردند و او هم متقاعد به این کار بود و حق تهیه این فیلم را به آن‌ها داد. به هر حال متن فیلمنامه که بدستم رسید تمرکزم را روی آن و در آوردن خود فیلم گذاشتم. یعنی که فرصت ندادم تعبیر دیگری از داستان در من تاثیری بگذارد.
 

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/0914/5.26/102687_398.jpg

چی شد که کتاب را نخوندید؟
 

وقت نداشتم. در حال حاضر همزمان به بازی در چهار فیلم مشغولم. البته کار جذاب و هیجان انگیزی است. گرچه آدم باید چهار اسبه بتازد ولی هیچ کدام از اسب ها را با آن دیگری اشتباه نمی‌کند. من هیچ سرگردانی ندارم. مشخص بگویم: یکی فیلم است بنام "اندر" دومی "شکارچی راهنما"، سوم "مرد اهنین" و چهارم هم همین فیلم "مدیکوس".

پس باید خیلی در سفر باشید؟
 

دقیقا. اول با فیلم "مرد آهنین" شروع شد. کار "اندر" تازه تموم شده. الان می‌رم برای بازی در "شکارچی" و بعد برمی‌گردم به مراکش به خاطر همین فیلم "مدیکوس". تازه بعد از آن می‌رم که کار فیلم "مرد آهنین" رو تمام کنم.

قبل از این که این نقش را قبول کنید، تا چه حد ابوعلی سینا را می‌شناختید؟
 

اگرهمان خانم جوانی که پیش‌تر صحبت‌ش را کردم و با او مدت کوتاهی هم کار می‌کردم برایم توضیحی نمی‌داد، نمی‌دانستم که ابن‌سینا چه گنج گران بهائی بوده است. اما می‌دانستم که جهان اسلام در آن زمان در رشته‌های علمی گوناگون مانند ریاضیات، شیمی، ستاره‌شناسی و جغرافیا پیشرفت‌های برق آسا و اکتشافات بسیاری داشته، در حالی که اروپا به اصطلاح سده‌های تیره را طی می‌کرد، به‌ویژه ایران عصر طلائی خود را می‌گذراند. دورانی بارور، خلاق و جذاب بود.

آیا این نقش برای شما در حکم چالشی بود؟
 

ببینید، من اسمش را چالش نمی‌گذارم. چون‌که اگر چالش به حساب می‌آمد، بازی اش نمیکردم. چالش کمی معنای مبارزه می دهد. پس باید به این فرق فکر کرد. من مطمئن بودم که این کار کار من هست.

الان که بهتر ابن‌سینا را میشناسید، چه فکر و احساسی دارید؟
 

ازش خوشم می‌آید. انسان سخت‌کوش و متعهدی است، دچار احساسات نمیشود، به زندگی عشق میورزد و همین مرا پیوسته به طرف او می‌کشاند.

-------------

منبع: کافه سینما

جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۰۲ 

خلاصهٔ داستان

داستان این فیلم با نمایش سالیان تاریک قرون وسطا در سدهٔ یازده میلادی در اروپا آغاز می‌شود. راب کول یک بچه یتیم و بسیار فقیر انگلیسی است که والدینش را براثر بیماری از دست می‌دهد و به علم پزشکی علاقمند می‌شود تا بلکه بتواند از مرگ‌ومیر انسان‌ها جلوگیری کند. او پس از یک عمل جراحی آب مروارید از چند کحال یهودی می‌شنود که تنها پزشک و حکیم بزرگ جهان شخصی‌ست به نام ابوعلی سینا که در سرزمین‌های شرقی در شهری به نام اصفهان زندگی می‌کند.[۳][۱] او مصمم به سفر به اصفهان و شاگردی و تلمذ نزد شیخ‌الرئیس می‌شود.

در اصفهان راب کول خود را به‌شکل یهودیان درمی‌آورَد تا بتواند به شاگردی شیخ‌الرئیس برود (به‌جهت جنگ‌های صلیبی، مسیحیان و نیروهای اسلام در زمان فیلم با یکدیگر در جنگند). او به‌زودی پیشرفت‌های سریعی در نزد استاد می‌کند و رفته‌رفته از شاگردان محبوب شیخ‌الرئیس می‌شود. اما خطر در کمین است و «طغرل» (فرمانده سپاه سلجوقی) قصد فتح اصفهان را دارد اما سلطان علاءالدولهٔ دیلمی مانع اوست. روحانیون مسلمان که از تدریس فلسفهٔ ارسطو توسط شیخ‌الرئیس و نیز حمایت سلطان از آنان و یهودیانِ شهر سخت خشمگین هستند با طغرل پنهانی بیعت کرده و به سلطان خیانت می‌کنند و اصفهان نهایتاً سقوط می‌کند. اما سلطان که توسط شیخ‌الرئیس، راب کول، و دوست یهودی‌اش مورد عمل جراحی آپاندیس قرار گرفته بوده، به‌عنوان قدردانی از آنان یهودیان را نجات داده و در لحظات واپسینِ سقوطِ شهر از اصفهان فراری می‌دهد. روحانیون مسلمان نیز کتابخانه شیخ‌الرئیس را سوزانده و حکیم که از نابودی مدرسهٔ طبابت خود به‌شدت دل‌شکسته شده‌است به‌طری زهر می‌نوشد و در لحظات آخر عمر خویش نوشته‌های شخصی‌اش را به راب کول می‌دهد و به او سفارش می‌کند که در غرب راه او را ادامه دهد. سلطان علاءالدوله در نبرد با طغرل کشته می‌شود و اصفهان به دست طغرل و روحانیون مسلمان فتح می‌شود و در آتش می‌سوزد. راب کول با معشوقهٔ یهودی و ایرانی خود به انگلیس بازمی‌گردد و در لندن یک بیمارستان تأسیس می‌کند. در صحنهٔ نهایی فیلم، کودکی در کوچه‌های لندن با وجد از طبیبی سخن می‌گوید که از شرق بازگشته و تمام امراض را مداوا می‌کند، درحالی‌که آفتاب بر فراز لندن درحال طلوع کردن است.

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

کاشکی این دیوار خراب شـِه ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 

http://s6.picofile.com/file/8258746350/DEEV8R_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8258746842/B8D3G8RD_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8258747900/B8D3G8RD_3.jpg

 

 

 

 خبرآنلاین، موسوی، سیدعبدالجواد : آقای ناطق نوری سخنی گفته اند که به قول اهل حکمت تمام سخن و سخن تمام است. ایشان گفته اند: خداوند منافقین را لعنت کند که باعث شدند برای ما محافظ در نظر گرفته شود. در ادامه هم گفته اند این کار خسران بسیاری را سبب شد چرا که: موجب ایجاد حجاب بین ما و مردم شد. به منافقین و لعن آقای نوری فعلا کاری نداریم. این که آن ها با چه نیتی دست به آن اعمال پلید هم زدند فعلا بماند.
 حجابِ بین مسئولان و مردم مهم ترین فراز سخن آقای نوری است.
حقیقتا اگر بخواهیم فقط یک مشکل اساسی برای امروز خودمان پیدا کنیم همین فاصله ای است که جناب ناطق نوری از آن سخن می گوید. فاصله ای که همگان از آن صدمه می بینند. همین جناب نوری با همه شایستگی ها و توانمندی هایش اگر در خرداد 76 درک و تصویری حقیقی از خواسته های مردم می داشت یا کاندیدا نمی شد و یا اگر هم می شد سرنوشت سیاسی اش را با کسانی گره نمی زد که تمام قد جلوی مردم و خواسته های به حق آنان ایستاده بودند. بدون شک آن چه سبب شکست آقای نوری در آن سال شد فقط و فقط به عدم شناخت مردم در آن روزگار بر می گشت. البته ضرر و زیان این عدم شناخت بیش از همه متوجه مردم خواهد شد.
 این میزان از بیکاری و فساد اداری و طلاق و اعتیاد و هزار مصیبت دیگر نتیجه دور افتادن مسئولین از مردم است. حقیقتا خداوند لعنت کند باعث و بانی اش را که سبب این جدا افتادگی و به تعبیر آقای نوری حجاب بین مسئولین و مردم شد اما حالا چه می توان کرد؟ تا قیامت بنشینیم و منافقین را لعنت کنیم؟ ایرادی ندارد، تا جان در بدن داریم و نفس باقی است چنین خواهیم کرد اما آیا حاصلی نیز خواهد داشت؟ محافظان چه طور؟ آیا می توانیم امروز مثل بعضی از کشورهای مترقی محافظان را مرخص کنیم و مطمئن باشیم اتفاقی برای مسئولان محترم نخواهد افتاد؟ احتمالا حالا حالا ها چنین ریسکی نمی توانیم کرد. پس چه باید کرد؟ آقای نوری معضل مهمی را کشف کرده اند اما آیا یافتن راه حل این معضل به این سادگی هاست؟
 خب، خیلی از جاهای دنیا محافظان زیادی برای محافظت از جان فرادستان وجود دارد اما آیا در همه جای دنیا محافظان حجابی هستند بین مردم و مسئولان؟ آیا در همه جای دنیا ارتباط بی واسطه با مردم سبب وقوف بزرگان به مشکلات مردم است؟ یعنی هیچ راه دیگری برای آشنایی با مشکلات مردم وجود ندارد؟ قطعا دارد. نامه گرفتن از مردم و سامانه تلفنی راه انداختن و راه حل هایی از این دست نشان داد که نه تنها گرهی از کار فروبسته مردم گشوده نمی شود که فجایع راه حل هایی از این دست سال ها بعد صدایش در می آید. چرا این قدر لقمه را دور سرم می چرخانم؟ رسانه ها در همه جای دنیا وظیفه برداشتن حجابِ موردِ نظر آقای نوری را برعهده دارند. در این جا اما بعضی از بزرگواران نه تنها چنین وظیفه ای برای رسانه ها قائل نیستند بلکه همه سعی و توان خود را به کار می گیرند تا رسانه ها از همین مقدار وظیفه ای که برای خود تراشیده اند سرباز زنند و بروند دنبال نخود سیاه. البته رسانه معطل آزادی نمی ماند.
اگر مسئولان تدبیری بیندیشند و با اعطای این آزادی برای خود خوشنامی بخرند که چه بهتر واگرنه رسانه راه خود را پیدا می کند. در همین ماجرای سربازانی که قربانی ندانم کاری و اهمال مسئولان شدند رسانه های رسمی طبق معمول عقب ماندند. چیزی که بزرگ و کوچک این مملکت را به واکنش واداشت همین رسانه های بی شناسنامه و به ظاهر بی اعتبار بودند. آن ها چنان پرقدرت به میدان آمدند که دیگر چاره ای جز تسلیم باقی نماند.
 امروز هم مسئولان چاره ای ندارند جز آن که صدای مردم را از طریق همین رسانه ها بشنوند و نگذارند حجاب محافظان بیش از این بین آنان و مردم فاصله بیندازد.
البته همانطور که معنای سنتی رسانه به شدت تغییر کرده محافظ هم تا حدودی تغییر نقش داده. حالا محافظان فقط محافظند و دیگر هیچ حجابی میان مسئولان و مردم وجود ندارد. به شرط این که گوشی برای شنیدن و چشمی برای دیدن وجود داشته باشد.


 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

چرا دولت احمدی نژاد نتوانست به توافق هسته ای برسد؟


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

چرا دولت احمدی نژاد نتوانست به توافق هسته ای برسد؟

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 

http://s6.picofile.com/file/8258676226/JASHNE_HASTE_EE_AAM8DEHB8SH_BAR8YE_3.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8258673676/JASHNE_HASTE_EE_AAM8DEHB8SH_BAR8YE_10.jpeg

 

http://s7.picofile.com/file/8258674668/JASHNE_HASTE_EE_AAM8DEHB8SH_BAR8YE_6.jpeg

 

http://s6.picofile.com/file/8258675126/JASHNE_HASTE_EE_AAM8DEHB8SH_BAR8YE_9.jpeg

 

http://s7.picofile.com/file/8258677568/JASHNE_HASTE_EE_AAM8DEHB8SH_BAR8YE_7.jpeg

 

 

  به گزارش انصاف نیوز، «رضا نصری»، کارشناس حقوق بین الملل در صفحه ی شخصی خود نوشته:
 اگر بنا باشد انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶ به فرصت واکاوی پرونده هسته‌‌‌ای تبدیل شود، این دولت روحانی نیست که باید پاسخ دهد «چرا به توافق رسیده است؟»؛ بلکه این جریان وابسته به دولت قبل است که باید پاسخ دهد چرا – بعد از هشت سال زمامداری، و علیرغم برخورداری از بهترین شرایط سیاسی و مالی – نتوانست به توافق برسد؟
پاسخ‌های آن‌ها به افکار عمومی نیز باید هم در مورد تنقاضات و عملکردشان در مذاکرات هسته‌ای و هم در مورد کیفیت و شیوهٔ انتقادشان به «برجام» باشد.
به عنوان مثال، مسوولین دولت قبل باید پاسخ دهند که چرا در حالی که قائل به این نگرش بودند که آمریکا یا غرب «ذاتاً» مستکبر و ظالم است، در بسته‌‌های پیشنهادی خود بر سر میز مذاکرات «حفظ کرامت انسان‌ها، احترام به فرهنگ ملت‌ها و تامین حقوق آن‌ها» یا «تقویت ثبات و تحکیم صلح عادلانه» را هم جز مطالبات ایران قرار می‌دادند؟

آیا به شعارهای‌شان اعتقاد نداشتند؛ یا اینکه اصولاً به اینکه توافق قابل حصول است باور نداشتند؟
اگر نگاه ذات‌گرا به آمریکا دارند، چرا امروزه تمام انتقادات‌شان از تیم مذاکرات دولت روحانی حول این پرسش می‌چرخد که «چرا با امضای برجام تغییری در ماهیت آمریکا به وجود نیاوردید؟» آیا واقعاً به این‌ قبیل انتقادات اعتقاد دارند و آن را سازنده و در جهت منافع ملی ارزیابی می‌کنند؛ یا اینکه صرفاً با این پرونده‌ٔ ی ملی و امنیتی «جناحی» برخورد می‌کنند و به دنبال ایراد گرفتن به هر قیمت از برجام هستند؟
تناقضات از این قبیل در رویکرد و عملکرد دولت قبلی و جریان وابسته به آن بسیار است. فقط رسانه‌ها باید همت کنند و با طرح سیستماتیکِ پرسش‌های اصولی و منطقی، از الان تا انتخابات، نگذارند به راحتی جای بدهکار و طلبکار عوض شود.
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

از مجلس نهم وَ «سیما» باید قدردانی شایسته-ای بشود ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

اقتصاد > اقتصاد سیاسی - مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری می گوید" پنج سال قبل در یک جلسه غیرعلنی مجلس تمام مفاسدی را که امروز درباره پرداخت ها و شبکه بانکی برملا شده، به نمایندگان مجلس نهم توضیح داده اما متهم به برخورد سیاسی شده است".
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، وزیر دادگستری که در یک برنامه تلویزیونی سخن می گفت، خطاب به مجری صدا و سیما ادامه داد:" من 5 سال در سازمان بازرسی کل کشور به عنوان اصلی ترین دستگاه ضدفساد کشور کار کردم و قصد داشتم با بسیاری از موارد تخلف برخورد کنم ولی نگذاشتید و نگذاشتند".
وی افزود:" صدا و سیما مدت ها من را بسته بود و ادعا می کردند که برخوردهای من با مفاسد سیاسی است در حالی مشخص نبود منظورشان از برخرد سیاسی چیست"؟
پورمحمدی ادامه داد:" این مسائلی که امروز مشخص شده من 5 سال قبل به مسئولان گفته بودم".
وی با اشاره به حضوزش در جلسه غیرعلنی درمجلس نهم گفت:" در یک جلسه غیرعلنی 72 دقیقه ای حدود 4 سال قبل تمام مواردی که امروز مشخص شده را برای نمایندگان تشریح کردم ولی در همان جلسه به من یادداشتی دادند با این مضمون که با موضوع سیاسی برخورد می کنید. فیلم آن جلسه و یادداشتی که به من دادند هنوز هم موجود است".
وزیر دادگستری گفت:" در آن جلسه به نمایندگان تأکید کردم که نظام بانکی مشکل دارد باید به فریاد برسید".
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

وقتی دکتر شریعتی پدر تیمسار شاه را در آورد!

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 وقتی دکتر شریعتی پدر تیمسار شاه را در آورد!

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 

http://s7.picofile.com/file/8258227918/SHAR3ATY_ZEND8N_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8258228134/SHAR3ATY_ZEND8N_2.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8258228226/SHAR3ATY_2.jpg

 

 

  دکتر علی شریعتی از جمله مبارزینی بود که در زمان طاغوت مدتی به زندان افتاد. خسرو منصوریان خاطره ای از آن دوران را خود از زبان دکتر شریعتی شنیده و اینگونه نقل می‌کند:
 دکتر شریعتی می‌گفت: یک روز که در زندان در اتاق حسین‌زاده (عطارپور) بازجوی ویژه ساواک بازجویی می‌شدم و چشم بند هم روی چشمانم بسته بود صدای محکم برخورد چکمه‌های سنگینی، به زمین راهروی زندان به گوشم خورد. این صدا رفته رفته با وضوح بیشتری به گوش می‌رسید تا این که صاحب صدا به اتاق ما رسید. در باز شد و حسین‌زاده با دیدن شخص صاحب صدا از جا بلند شد و هر دو پایش را محکم به علامت احترام نظامی به هم کوبید.
صاحب صدا چند گامی به عقب رفت و دوباره برگشت و از حسین‌زاده پرسید: این کیه حسین‌زاده؟
حسین‌زاده گفت: دکتر شریعتی است. قربان صاحب صدا مبهوت و شگفت‌زده پرسید: دکتر شریعتی همان دکتر شریعتی؟
گفت: بله قربان همان شریعتی.
صاحب صدا نزدیک‌تر آمد و چشم‌بند را از چشمانم برداشت و به تندی از من پرسید: دکتر شریعتی تویی؟

گفتم: بله قربان مایم. (به لهجه سبزواری یعنی ماییم)
صاحب صدا که اکنون از جلوه‌هایش می‌شد حدس زد یک تیمسار از سران ارتش شاهنشاهی است با غیظ و تحکم به من گفت: تو پدر مرا درآوردی.
گفتم: مگر ما کی هستیم و چه کار کردیم که پدر شما را درآوردیم؟
گفت:
چه کار می‌خواستی بکنی و اصلا چه کاری مانده که بکنی؟
خلاصه این که تیمسار روی صندلی نشست و رو به حسین‌زاده شروع به سخن گفتن کرد. من دختر جوانی دارم که بسیار منظم و مرتب و مجلس آرا بود به موقع درسش را می‌خواند، مهمانی می‌رفت، تفریح می‌کرد و می‌رقصید. تا این که مدتی پیش احساس کردم رفتار دخترم دگرگون شده و خیلی سرسنگین است. یک روز که به مناسبت دریافت درجه تیمساری مجلس مهمانی مفصلی برگزار کرده بودیم. همه امرای ارتش شرکت داشتند. اما هر چه صبر کردم، دخترم به مجلس ما نیامد. چند بار هم دخترم را صدا کردم اما باز از اتاقش در طبقه بالا بیرون نیامد.
 سرانجام خودم به در اتاقش رفتم. در اتاق بسته بود آن را باز کردم و با صحنه عجیبی رو به رو شدم. دخترم روی تخت افتاده بود و به شدت گریه می‌کرد. من که ناراحت شده بودم، او را از جایش بلند کردم که دیدم بالش او از اشک‌هایش خیس شده است. روی تخت کتابی هم باز بود. کتاب را نگاه کردم«
فاطمه، فاطمه است» نوشته دکتر شریعتی.
در این هنگام تیمسار با تندی و پرخاش رو به من (دکتر شریعتی) کرد و گفت: فلان فلان شده این هم کتاب است که تو نوشته‌یی؟
فاطمه، فاطمه است؛ یعنی چه؟ پس می‌خواستی فاطمه کی باشد؟
 تیمسار باز رو کرد به حسین‌زاده و ادامه داد: من برای این که ته و توی قضیه را در بیاورم از اهل خانه شروع به تحقیق کردم. تا این که بالاخره از طریق راننده‌ام متوجه شدم دخترم ماه‌هاست به حسینیه‌ ارشاد می‌رود. اوایل عصرهای جمعه از ساعت 2 برای اینکه در حسینیه جای نشستن باشد راننده‌ام را به حسینیه می‌برده و شب‌ها برمی‌گردانده است. اندک اندک در جمعه‌های بعد دخترم با چند دختر دیگر در حسینیه ارشاد آشنا می‌شود که اهل جنوب شهر بودند. بر این اساس با ماشین راننده من که شماره و نشان تاج سلطنتی را بر خود داشت آنها را به منازل خود می‌رساند حالا یک نفر در گود عرب‌هاست.
 یکی دروازه غار یکی در امامزاده حسن. تیمسار باز هم رو به من (دکتر شریعتی) کرد و گفت:
حالا فهمیدی چه بلایی سر من آوردی؟
 دکتر شریعتی پس از نقل این خاطره برای ما تحلیل می‌کرد: یک انقلاب در حال تکوین است. دکتر سپس به سرگذشت کاترین عدل اشاره می‌کرد. کاترین عدل، دختر پروفسور عدل بود که پس از سقوط از کوه و قطع نخاعش با یک جوان روشنفکر مذهبی ازدواج کرده و تحت تاثیر کتاب‌ها و نوارهای دکتر شریعتی نام خود را از کاترین به بی‌بی فاطمه تغییر داد. البته هر دوی این‌ها طی یک درگیری مسلحانه کشته شده و تنها دخترکوچک‌شان جان سالم به در برد.
دکتر می‌گفت
در جامعه‌ای که کاترین به بی‌بی‌ فاطمه تبدیل شده باشد دیگر جلوی این جریان پرشور و خروش را نمی‌توان گرفت یک انقلاب در بطن این جامعه در حال شکل‌گیری است.

 


 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

گدا به گدا ، رحمت ِ خدا ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

   گدا به گدا ، رحمت ِ خدا ...
 

 

 

http://7sib.ir/sites/default/files/users/23/article/images/overeating.jpg

 

 

 

 

  روزی ، روزگاری عربی بیکار وُ آس وُ پاس که کارش ولگردی بود ، گذرش به بیابانی افتاد ، از دور کسی را زیر سایه-ی درختی مشغول دید. با خودش گفت «یا شانس وُ یا اقبال! برَم اونجا ، شاید چیزی به ما ماسید» ...

 وقتیکه نزدیک شد ، مردی را دید که با هول وُ وَلا مرغ ِ بریانی را به نیش میکشید وَ سَراپا مشغول خوردن بود!

 مرد فقیر در حالیکه دیگری داشت لقمه-های «کله-گربی»-ای را با حرص وُ وَلع میخورد ، سلامی کرد وَ روبروی ِ او نشست.

 با دهن پُر شروع کرد به حرف زدن :

 _ یا اخی از کجا میآیی؟

 برای جلب توجه او گفت: 

_ از قبیله-ی تو.

 _ کاخها وُ عمارتهای منو دیدی؟

 _ بع ع ــله! همه آباد وُ بی-نظیر ...

 _ سگ من ، «بقاع» رو هم دیدی؟

 _ بع ع ــله! سگ ِ گله نیس ، یک پا شیره! همچین از گله وُ رَمه مواظبت میکنه که بیآ وُ ببین! ...

 _ پسرم ، خالد رو هم دیدی؟

 _ بع ع ــله! اهل علم وُ معرفت وَ خیلی باهوش! ...

 _مادرش رو چی؟

 _ بع ع ــله! عفیف وُ مطهر وُ مؤمن! ...

  _ شُتر آبکش منو هم دیدی؟

 _ بع ع ــله! حسابی چاق وُ چـِــله وُ سَر ِ حال بود! ... 

  قصر منو چطور؟

 _ بع ع ــله! سَر به فلک کشیده وُ چشمگیر ، مثل قصرهای بهشتیه! ...

  عرب شکمو مرغ بریان رو که تموم کرد وَ دیگه سؤالی نمونده بود که راجع به اهل وُ عیال وُ مال وُ منالش بپرسد ، استخوونهای مرغ رو بطرف سگی که اون اطراف جولان میداد ، ریخت. مَرد گرسنه وُ مُفلس که از اون همه تعریف وُ تمجید وَ پاچه-لیسی ، هیچ چیز عایدش نشده وَ گرسنه-تر هم شده بود ، حسابی دَمَغ وُ عصبی شده بود وَ به ذهنش رسید که آن همه لذت ِ پُرخوری ِ مَرد عرب رو «زهر مارش» کند وَ بقول قدیمیها از «دِماغش در بیاورد»! فورا آهی از سَر افسوس کشید وُ گفت :

 _ حیف از اون سگ ِ تو! طفلکی اگه زنده بود با چه لذتی اینآ رو میخورد!؟

 _ مگه سگ من مُرده!؟؟؟ ...

 _ بع ع ــله! بَقای عُمر ِ شما! قبل از تَرک مـِلک وُ املاک ِ تو تلف شد!

 _ سگ ِ مَـ ـ ـ ـن!؟ چه بلایی سَرش اومده؟

 _ از بس در خوردن ِ پَسمانده-ی شتر آبکش تو زیاده-رَوی کرد! ...

 _ شتر آبکش چطور تلف شد!؟

 _ تلف نشد ، خدا صبرت بده ، طفلکی رو مجبور شدن برای غذای مجلس عزای عیالت قربونی کنند! ...

 _ تو که د ِق مَرگم کردی! عیالم به چه بلای آسمونی از دار ِ دنیا رفت!؟ ...

 _ غم ِ آخرت باشه! بالاخره مادر بود دیگه ... طاقت مرگ ناگهانی ِ پسرت خالد رو نداشت! اون بیچارم دق-مرگ شد وُ مُرد! ...

 

 نوشته : عـبـــد عـا صـی

درد ِ عـــلــــی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  درد ِ عـــلــــی ... 

 

 

 

 

 

   گاه علی (ع) را که توی این جنگ‌ها یک قهرمان شمشیرزن است، توی شهر یک سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یک پدر و یک همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یک انسان زندگی است و در همه ابعادش می‌بینیم، تاریخ می‌گوید، تنها در نیمه‌ شب‌ها، توی نخلستانهای اطراف مدینه می‌رفته و نگاه می‌کرده که کسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو می‌برده و می‌نالیده! هرگز، من نمی‌توانم قبول کنم که رنج‌های مدینه و رنج‌های عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را که از همه این آفرینش بزرگ‌تر است وادار به چنین نالیدنی بکند، هرگز!
درد علی (ع) خیلی بزرگ‌تر است و آن درد خیلی باید درد نیرومندی باشد، که این روح را این اندازه بی‌تاب بکند! مسلما این همان درد انسانی است که خود را در این عالم زندانی می‌بیند، انسانی است که خود را بیشتر از این عالم می‌بیند و احساس خفقان در این عالم می‌کند.
 

«دکتر علی شریعتی»

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی