بسم الله الرحمن الرحیم
مرده شورتان ببرد با بمب هسته ای- تان! ...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ
محمد مهاجری ، خبرآنلاین:
4سال پیش تقریبا در همین ایام، کره شمالی بودم. همین
کشوری که این روزها تیتر اول رسانه های دنیاست و دلواپس
های وطنی قند توی دلشان آب می شود که همین الان "اون" (پسرشجاع
)یک موشک می-زند به قلب امریکا و به همه دنیا نشان می
دهد که "برجام" یعنی کشک!
کره شمالی را نه من، که خیلی ها اینجوری دیده اند:
- از دم گیت ورودی فرودگاه، یک مامور امنیتی دنبالت می
آید که اسمش "راهنما"ست. همه جا همراهت است حتی - ببخشید-
تا پشت در دستشویی.
-مردم صبح زود که می روند سر کار،کسل تر و خموده تر و
افسرده تر از دیشبی هستند که از کار به خانه برگشته اند.
-مردم ماشین شخصی ندارند، و آنطور که راهنمایم می
گفت:"رهبرانمان بخاطر اینکه سلامت بمانیم ماشین بهمان
نمی دهند تا پیاده برویم و چاق نشویم"
-کنکور و دانشگاه حتی در پایتخت مال فرزندان مقامات
امنیتی و نظامی و حزب حاکم است.
در بقیه شهرها،حد تحصیلات مشخص شده. عده ای می توانند
دیپلم بگیرند، تعداد بیشتری سیکل و عده بیشتر تری،تا
پایان ابتدایی درس می خوانند.
-
هیچکس ایمیل شخصی ندارد
و اگر آدرس پست الکترونیک کسی را بخواهی یک ایمیل دولتی
تحویلت می دهد و می گوید مامور مربوطه که بداند برای من
فرستاده ای، پرینتش را به من می دهد.
-
اگر هوس روزنامه خواندن کنی باید امروز سفارش بدهی،
تا شب برایت چاپ کنند و فردا بروی بگیری.
-
محکومی به دیدن2شبکه تلویزیونی
. یکی از عصر تا سر شب . و دیگری از عصر تا یکی دوساعت
بعد از غروب آفتاب.
نصف بیشتر برنامه ها هم به نشان دادن"اون" و رقص و آواز
و طبیعت اختصاص دارد.
- حتی اگر بخواهی به سفارت کشورت بروی، مامور امنیتی
لازم می داند همراهت بیاید.
-
گاه و بیگاه مجبوری بروی جلوی مجسمه بابا و
بابابزرگ"اون"تعظیم کنی.
- بر اساس جایگاه اجتماعی-ات، درآمدی داری که فقط می
توانی از فروشگاههایی که مربوط به طبقه خودت است خرید
کنی.
اگر بخواهی گوشت بخوری و مثلا
هوس گوشت گوسفند کنی باید 2تا3برابر گوشت سگ هزینه کنی.
- غیر از پایتخت که به زور بزک دوزک قیافه اش را - آن هم
در معابر اصلی- تزیین کرده اند، بقیه کشور را نکبت
فراگرفته و فقر از در و دیوارش بالا می رود.
-...
کاش دلواپس های عاشق موشک و سلاح هسته ای که قبله
شان"اون" است و قطعا با ویزای سریع و تور مجانی می
توانند به کره شمالی بروند یک هفته را در کعبه آمالشان
بگذرانند و بعدا نظر بدهند.
شاید آنها زودتر از امثال من به این نتیجه برسند که حتی
اگر در آن کشور روزی صدتا بمب هسته ای هم تولید کنند،هیچ
شرفی برای مردم و کشورشان ندارد. و یقین دارم این
مهمانان دلواپس موقع برگشتن از خاک کره زیر لب خواهند
گفت:"مرده شورتان ببرد با بمب هسته ای تان". (البته اگر
وجدانشان را پیش"اون" جا نگذارند.)
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
پروفسورحسابی نقل می کند:
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور
مشغول گدراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم.
یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر
درمانگاه از جاده-ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور
چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه
مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،
ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید و نفس نفس زنان و
با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره …
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین
نشست …
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به
فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده
مادرش مریض است …
من وَ دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر
خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه
به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره …
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر
خوابیده
بود، دکتر معاینه کرد و گفت سرما خوردگی دارد
دارو وُ آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد …
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم …
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان
آمده بود وَ در آن «از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد
برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر
میکنیم …».
من و دکتر، هاج واج ماندیم، وَ گفتیم مادر کدام پروفسور
را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم …
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، و از او
پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد وُ پروفسور است؟
پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود …
پسرم هر وقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد و با
زبان محلی صحبت میکند …
من وَ دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم،
هیچکس را دست کم نگیرم!
وَ از اصل وُ خاک و ریشه خودم فرار نکنم ...
عشق را بیمعرفت معنا مکن /
زر نداری مشت خود را وا مکن /
گر نداری دانش ترکیب رنگ /
بین گلها زشت یا زیبا مکن /
خوب دیدن شرط انسان بودن است /
عیب را در این و آن پیدا مکن /
دل شود روشن ز شمع اعتراف /
با کس ار بد کرده-ای حاشا مکن /
ای که از لرزیدن دل آگهی /
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن /
زر بدست طفل دادن ابلهیست /
اشک را نذرِ غم دنیا مکن /
پیرو خورشید یا آئینه باش /
هرچه عریان دیده ای افشا مکن
«دکتر حسابی»
ویرایش وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
شَرم از خدا نباشه، انجام هر کاری مُجازه ...
شَرم از خدا نباشه، انجام هر کاری مُجازه ...
پیروزی از نگاه آدمـخـــواران ...
باطلی که تا دندان مُسلح-ست ،
تحمل ِ هیچ فریاد اعتراضی را ندارد ...
اینم تَندیس یکی دیگه از مُزدوران «نظام سلطه» ...
باز هم خون تو جـــوهَـــر قلم ِ آزادیخواهان میشود ...
ثـمـــره-ی «زر ، زور ، تبعیض» ...
وقتی با قطع شاخه-ها به نتیجه نمیرسند،
هر تَرفندی میزنند تا به ریشه-ها برسند! ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
فلفل سیاه میوه های خشک شده تیره رنگ گیاه فلفل است.
گیاه فلفل بومی جنوب هند است.
فلفل سیاه علاوه بر این که خواص درمانی دارد و به غذا
طعم می دهد، کاربردهای دیگری نیز دارد که در این مطلب به
آن اشاره شده است.
براق نگه داشتن رنگ لباس
:
بعضی از لباس ها پس از شست و شو، کدر می شود اما این بار
هنگام شست و شو مقداری فلفل سیاه (یک قاشق چای خوری) روی
لباس ها بریزید و سپس ماشین لباسشویی را روشن کنید. این
امر باعث براق شدن لباس ها می شود.
رفع سرفه خلط دار
:
اگر دچار سرفه خلط دار شده اید، کافی است یک فنجان چای
سیاه حاوی مقداری فلفل سیاه و عسل مصرف کنید. این یک
شیوه درمان قدیمی انگلیسی و طب سنتی چینی است.فلفل، گردش
خون را بهبود می بخشد و باعث جریان یافتن خلط غلیظ می
شود. عسل تسکین دهنده طبیعی و آنتی بیوتیک است.یک قاشق
چای خوری فلفل سیاه تازه آسیاب شده و 2 قاشق غذاخوری عسل
را در فنجان مخلوط کنید و روی آن آب جوش بریزید و
بگذارید 15 دقیقه دم بکشد. یا این که مقداری فلفل سیاه
روی برش لیمو بریزید و بمکید.
ترک سیگار :
نتایج تحقیق سال 2013 نشان می دهد زمانی که مصرف کننده
نیکوتین، روغن فلفل سیاه را استنشاق می کند، تمایل وی به
مصرف این ماده (نیکوتین) کاهش پیدا می کند. داوطلبان
احساس سوزش خفیفی را گزارش دادند که هنگام سیگار کشیدن
نیز احساس می کنند. محققان به افرادی که سیگاری هستند
توصیه می کنند هر زمانی که هوس سیگار کشیدن کردند، کمی
روغن فلفل استنشاق کنند.
رفع گرفتگی بینی :
فلفل سیاه، یک ضد احتقان طبیعی و حاوی ماده شیمیایی است
که باعث رقیق شدن خلط می شود و از این طریق سینوس ها پاک
می شود. تقریباً 5 قطره روغن فلفل سیاه با کمی روغن
اوکالیپتوس را به آب جوش اضافه کنید. با استنشاق این
مایه سینوس ها باز می شود.
تسکین درد عضلات :
پس از یک تمرین ورزشی سخت، تقریباً همه دچار گرفتگی عضله
می شوند که با ماساژ دادن با روغن فلفل سیاه می توان درد
گرفتگی عضلانی را کم کرد. این روغن باعث گردش خون و
ایجاد حرارت در عضلات می شود. این روغن به سفت شدن عضلات
کمک می کند. 2 قطره روغن فلفل سیاه را با 4 قطره روغن
رزماری و در صورت تمایل 2 قطره روغن زنجبیل به قسمت موثر
بمالید.
مراقبت از پوست :
فلفل دارای خاصیت ضدباکتریایی و آنتی اکسیدانی است که
باعث صاف شدن پوست می شود. فلفل به طور طبیعی گردش خون
را افزایش می دهد و این امر کمک می کند با ایجاد حرارت
ملایم روی پوست، منافذ آن باز شود. فلفل سیاه به عنوان
اسکراب، دانه های سرسیاه پوست را از بین می برد.
درمان زخم :
فلفل خاصیت ضدباکتریایی دارد و باعث لخته شدن خون و در
نتیجه متوقف شدن خونریزی نیز می شود. در جنگ جهانی دوم
برای درمان سربازان زخمی و رفع خونریزی آن ها از فلفل
سیاه استفاده می کردند.
خواص فلفل سیاه :
در برخی از شهرهای هند مردم روز را با یک فنجان قهوه
سیاه همراه با مقداری پودر فلفل سیاه که داخل آن حل شده،
آغاز می کنند.
بسیاری از مطالعات و آزمایشات پزشکی تایید می کنند که
فلفل سیاه فعالیت مجاری گوارشی را تقویت می کند و علاوه
بر
بهبود فرآیند هضم غذا، تحریک کننده ترشحات بزاقی است.
این ادویه هم چنین در
بهبود عملکرد معده
نقش مفیدی دارد.
فلفل سیاه پرزهای چشایی را تحریک می کند و پیامی به معده
می فرستد که باعث ترشح اسید هیدروکلوریک و در نتیجه هضم
بهتر غذا می شود.
وجود اسید هیدروکلوریک برای هضم
پروتئین ها و دیگر مواد غذایی در معده ضروری است. در
استعمال داخلی به عنوان محرک اشتها، مدر، بادشکن، گرم
کننده و ضد سم و برای رفع انواعی از مسمومیت های غذایی
به کار می رود. همچنین
فلفل سیاه برای معالجه اسهال
تابستانه، اسهال خونی، کاهش احتمال سرماخوردگی و دردهای
روماتیسمی مفید است.
فلفل سیاه هم چنین
خواص آنتی اکسیدانی فوق العاده
ای
دارد. این ادویه تاثیر فوق العاده ای برای مقابله با رشد
باکتری های مضر بویژه در روده دارد.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم نان ندارند، اینها میخواهند به عیاشی بروند!؟ ...
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
عصر ایران ؛ مصطفی داننده : این روزها بحث ورود
خانمها به ورزشگاه برای دیدن مسابقات فوتبال داغ داغ
است. قبل از این نیز ماجرای لغو کنسرتها در برخی شهرها
به ویژه مشهد تبدیل به داستان هزار و یک شب کشور شده بود.
وقتی این دغدغهها مطرح میشود، عدهای با پاک کردن صورت مسئله میگویند
مردم نان ندارند بخورند اینها میخواهند به استادیوم
بروند یا وقتی جوانان بیکار هستند چرا کنسرت برگزار می
کنند.
این افراد اعتقاد دارند مسئولان کشور نباید وقت خود را صرف این کارها کنند و
بهتر است به مشکلات اقتصادی کشور برسند.
حرف این افراد در مورد این که کشور دچار مشکلات عدیده اقتصادی است درست است.
بله، بسیاری از جوانان درگیر اشتغال، ازدواج، مسکن و ...
هستند. بسیاری از مردم با سیلی صورت خود را سرخ نگه
داشتهاند اما آیا این مشکلات باعث نمی-شود ما چشم خود
را بر دیگر مشکلات دیگر ببندیم و مانع از حقوق مردم
بشویم.
علاوه بر این، این موارد ارتباطی با هم ندارند. عدم برگزاری کنسرت یا عدم حضور
خانم ها در ورزشگاه ها، مشکلات اقتصادی را حل نمی-کند
بلکه تنها بخشی از جامعه را از حق و حقوق خود محروم می
کند. همچنین صاحبان چنین استدلال هایی انگیزه اصلی خود
را در مخالف با برگزاری کنسرت یا ورود خانم ها به
ورزشگاه ها را در پشت چنین استدلال هایی پنهان می کنند.
تصور کنید خانه شما دچار مشکلات عدیدهای است. دیوارش ترک خورده، آب قطع است،
برق ندارید. قطع بودن آب احتمالا برای شما جدی تر از
مشکلات دیگر است. سعی میکنید آن را حل کنید اما آیا در
این میان تلاش نمیکنید به مشکل برق هم رسیدگی کنید یا
فکری به حال دیوار ترک خورده کنید.
امروز هم ایران یک مشکل اساسی به نام اقتصاد دارد و مسئولین هم در حال تلاش
برای حل آن هستند اما نمیشود به خاطر این مشکل، چشم خود
را برای دیگر مشکلات کشور ببندیم.
همین نرفتن جوانان به کنسرت به ویژه در شهر مشهد و یا نرفتن زنان به استادیوم
میتواند در سالهای پیش رو تبدیل به معضلی بزرگ برای
کشور شود.
معمولا در جهان ورزشگاهها و سالنهای کنسرت محلی برای تخلیه انرژی جوانان
است. جوان احتیاج به تخلیه انرژی جوانی دارد. برای جوان
به ویژه خانمها چه جایی امن تر از کنسرت و ورزشگاهها.
تصور کنید جوانان نتوانند انرژیها نهفته خود را تخلیه کنند. میدانید این
انرژیهای نهفته و البته سرخورده میتواند چه مشکلاتی
برای این افراد بوجود بیاورد.
به راحتی با دست خودمان مشکلات کوچک با راه حلهای ساده را چنان بزرگ میکنیم
که نمیتوانیم از پس آن بر بیاییم.
نکتهای که برخی دوستان فراموش کردهاند این معناست که جوان امروز با جوان ده
یا بیست سال پیش فرق دارد. برای این جوانان این نسل،
اندازه جهان برای به اندازه یک موبایل یا تبلت است.
به واسطه شبکههای جهانی امروز تمام اتفاقات دنیا پیش چشم آنهاست. متولدین
دهه 60، 70 و حتی 80 در جریان تمام اتفاقات فرهنگی و
اجتماعی دنیا هستند.
با مشکلات این نسل نمیشود همانگونه برخورد کرد که در دهه 60 برخورد میشد.
جوانان امروز احتیاجی به رفتاری ایجابی دارند نه برخوردی
سلبی. باور کنیم با رفتن زنان به ورزشگاه یا برگزاری
کنسرت هیچ مشکلی برای کشور پیش نخواهد آمد و تازه بسیاری
از مشکلات هم حل خواهد شد.
کاش از خودمان سوال میکردیم دلیل گرایش برخی جوانان امروز ایران به سمت
رفتارهای غیرصحیح، پرخطر و آسیب های اجتماعی از جمله
مواد مخدر چیست؟
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
چند سال پیش تو محله ما همسایه-ای داشتیم خود شیفته و از
خود راضی، خودشو عقل کل میدونست. تو کار همه اهالی محل
دخالت میکرد اما اجازه نمیداد کسی در موردش حرفی بزند ، اسمش
هم آقا صمد بود.
یک عادت بسیار بدی هم خانوادگی داشتن این بود که حتما در
طول هفته با یکی درگیر میشدند.
بعد کلی داد و بیداد تو کوچه میکردن وُ میرفتن بالا پشت
بام شروع میکردند به جیغ و داد و گفتن بد و بیراه به طرف.
به خیال خودشون میخواستن آبروی طرفو ببرن.
تا اینکه خدا خواست یکی از همسایه ها میخواست خونه-شو
بفروشه بره به شهر همسرش. بقول همسرش میگفت آخر عمری
میخوام در کنار بابا و مامانم که پیر شدن باشم و عصای
دستشون.
این آقا خونه را فروخت به یه نفر به اسم آقا طاهر. ظاهرش
خیلی خوش تیپ و بلند قد و صدای رسایی هم داشت . سه تا پسر
و دوتا دختر هم داشت اما همسرش واقعا کلانتر بود و از
خدا خواسته کلانتر محل هم شد. زن و شوهر افرادی بودند
مردم دار، اما اگر کسی میخواست به کسی زور بگه یا کسی رو
اذیت کنه حسابی جلوش در می-اومدند . البته اولش با نصیحت
و آیه و حدیث.
اما اگر نمیشد، حتما طرف یه سیلی از آقا طاهر که واقعا
هم برای خودش غولی بود میخورد.
همه اهل محل بهشون احترام میذاشتن بخاطر این اخلاق
حسن-شون.
تا اینکه زد یه روزی همسر صمد آقای خود شیفته که دل خوشی
هم از اینا نداشت با همسر آقا طاهر درگیر شد. طبق معمول
تو کوچه داد و بیداد کردند بعدش رفتن پشت بام جیغ و
داد کردن. وقتی آقا طاهر از سر کار برگشت اومد خونه وضعو
دید رفت درشونو زد. کلهم اجمعینهمشون ریختن بیرون. آقا طاهر با خوشرویی سئوال میکرد اونا همشون یهویی با
داد و بیداد جواب میدادند. هرچه آقا طاهر خواهش میکرد
پدر خانواده حرف بزنه هیچکدام راضی نمیشدن و همگی باهم
برای یه سئوال جواب میداند. آقا طاهر دید نه بابا اینا اهل صحبت کردن و احترام نیستن.
دو قدم گذاشت جلو یقه-ی آقا صمد رو گرفت بلندش کرد کوبیدش
زمین بعد پسرشو زد زمین ، بعد زنشو زد زمین. دختراش رفتن
تو درو بستن. آقا طاهر گفت ضعیفه ی سلیطه بلند شو برو گمشو حالا با
هرکدوماز دستاش پدر و پسر رو گرفته کله شونو بهم میزد،
اینا هم اولش بد و بیراه میگفتن بعدش افتادن به خواهش
تمنا و غلط کردیم. همسایه ها رفتن جلو وَ پا در میانی کردن موضوع حل شد اما
همگی خوشحال بودن که این آقا صمد خود شیفته بد جوری دماغ
سوخته شد اونم برای اولین بار.
دیگه محل امن و امان شده بود آقا صمد و خونواده-اش هم سر
براه شده بودند به همه سلام میدادند.
تو مملکت ما هم هستن افرادی که خود شیفته هستن گاهی دماغ
سوخته میشن باز هم از خر شیطون نمیان پائین.
مکرو ومکر الله والله خیر و الماکرین.
یدالله فوق ایدیهم ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ محمدرضا زائری، نویسنده و تحلیلگر مسائل
فرهنگی، خبرآنلاین :
دوستان اصولگرا، رفقای انقلابی، عزیزان حزب اللهی، جامعه
محترم مدرسین، جامعه محترم روحانیت مبارز، جمعیت های
مختلف و جبهه های رنگارنگ کوچک و بزرگ سیاسی! همه باید
بیاموزیم و بفهمیم که هر انتخاب ما اقتضائات و پیامدهایی
دارد که خواسته یا ناخواسته باید بپذیریم و پایشان
بایستیم.
در تصمیم های شخصی، زندگی خانوادگی و مسایل اجتماعی
همیشه باید به خاطر داشته باشیم که نمی شود هم خدا را
بخواهیم و هم خرما را!
اگر دموکراسی را به هر دلیل پذیرفتیم و شعارش را دادیم و
مدالش را به گردن آویختیم باید این را هم قبول کنیم که
همیشه آرای عمومی به نفع ما نیست و به قاعده "گهی زین به
پشت و گهی پشت بر زین" باید بعضی وقت ها ما مغلوب باشیم.
اگر توقع داریم وقتی رأی آورده ایم دیگران به جای آشوب و
فتنه در برابر غلبه و پیروزی ما تسلیم شوند، با همان
منطق و قاعده باید بپذیریم که وقتی دیگران رأی می آورند
و پیروز می شوند غلبه آنان را به رسمیت بشناسیم و در
مقابل تصمیم و نظر آنان کوتاه بیاییم!
تلخ است؟ بله، هست اما آنان نیز روزی همین تلخی را چشیده
اند! دشوار است؟ آری، اما آنان نیز روزی همین دشواری را
کشیده اند!
دنده مان نرم و چشممان کور! باید بیاموزیم به جای
ناسزاگفتن و تهمت زدن و شعار دادن بنشینیم و ایرادهایمان
را بررسی کنیم و به آینده بیندیشیم و فکر کنیم چه طور می
شود دل مردم را به دست آورد و آرایشان را جلب کرد و روی
افکار عمومی تأثیر گذاشت؟
این که وقتی رأی نیاورده ایم پیروزی طرف مقابل را نفوذ
دشمن قلمداد کنیم و با خشم و غضب به فحاشی و توهین
بپردازیم با کدام منطق و معیار دینی و انسانی سازگار است؟
ناسلامتی ما قرار است الگوی مردمسالاری دینی را به دنیا
ارائه دهیم و دیگران را دعوت کنیم که بیایند و مثل ما
بشوند!
همه سرمایه جمهوری اسلامی و دستاورد انقلاب و افتخار
امام راحل این است که توانسته مدلی عرضه نماید که میان
مبانی مشروعیت دینی و اصول دموکراسی بشری جمع کند.
اکنون با تجربه ای سی و چند ساله مخصوصا بین کشورهای
منطقه و در فضای بعد از حضور ترامپ و رسوایی داعش این
بزرگترین وجه ممیزه و ارزش افزوده ماست.
این روزها رفتار و گفتار برخی دوستان مدعی اصولگرایی و
ارزش مداری در تخریب دولت آقای روحانی و جناح اصلاح طلب
شدیدا باعث تأسف و شرمندگی است.
گذشته از این که برخی از واکنشها و رویکردها اصلا توجیه
شرعی و اخلاقی ندارد همیشه در این گونه موارد جای یک
پرسش جدی خالی است؛ آیا این رییس جمهوری در چارچوب
قوانین جمهوری اسلامی رأی آورده و با اکثریت آرای عمومی
به این جایگاه رسیده است ؟
اگر آری که این بازی ها چیست؟ خوشتان نمی آید زحمت بکشید
و به تعبیر ظریف و دقیق رهبر معظم انقلاب بروید کاری
کنید که مردم رای شما را بپذیرند و به شما تمایل و گرایش
پیدا کنند!
آن وقت البته دیگر امامان جمعه های ما نمی توانند هر طور
دلشان خواست حرف بزنند، آن وقت سخنگوی یک قوه ما نمی
تواند هر طور دلش خواست مصاحبه کند، آن وقت دیگر فرمانده
نظامی و امنیتی ما نمی تواند سخنرانی سیاسی داشته باشد!
آن وقت دیگر همه ما مجبوریم به مخاطبان خود احترام
بگذاریم و نمی توانیم هنرمندان و نخبگان را مشتی مطرب و
رقاص بخوانیم!
اگر هم قرار است روال و مشی نظام نوعی دیکتاتوری دینی
باشد و فقط شما و جریان مورد علاقه شما و کاندیدای مورد
نظر شما به حاکمیت و قدرت برسد که خوب، راحت حرف دلتان
را بزنید و به صراحت بگویید تا امثال من هم تکلیف خودمان
را بدانیم!
چه قدر مگر من دیگر می توانم در مقابل جوانان و نخبگان و
دانشجویان توجیه کنم و جواب سربالا بدهم؟
اگر رویکرد و ادبیات امثال آقای سعید قاسمی منش انقلاب و
منطق حزب الله است، من نه انقلابی هستم و نه حزب اللهی!
و اگر نیست - که من معتقدم نیست - لطفا قاطعانه و جدی،
خط و جبهه خودتان را جدا کنید و موضع خود را آشکارا بر
زبان آورید و در عمل نشان دهید!
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
به گزارش جماران، آیت الله امجد شب احیاء ، شب نوزدهم ماه
مبارک رمضان در موسسه نوید صالحین، گفت: در این عالم، برخی
احکام بر برخی احکام دیگر و برخی قوانین بر برخی قوانین دیگر
حاکم هستند. تبعیت بر همه چیز حاکم است و اگر تبعیت بر همه
چیز حاکم باشد، جامعه به این بدبختی نمیافتد.
آیت الله امجد در ادامه تصریح کرد: به راستی شکر کدام نعمت
خدادادی را میتوانیم به جا آوریم؟ شما میتوانید شکر کنید
که خدا ما را وادار کرده روزی ۱۰ مرتبه قرآن بخوانیم؟ امام
با آن همه گرفتاری روزی چندین مرتبه قرآن میخواند؛ امام
چهره مظلومی است.
وی با اشاره به اینکه هرچه خدا گفت، برعکس انجام دادیم،
تصریح کرد: ما امانت خدا هستیم و به خودمان خیانت کردیم؛ خدا
گفت «نکنید»، انجام دادیم؛ خدا گفت «انجام دهید»، نکردیم. ما
گوش شنوا نداریم.
آیت الله امجد با تاکید بر اینکه اعتدال نداریم،
گفت: یا هیچ کاری را انجام نمیدهیم، یا همه کار میکنیم.
مدیر باید دارای ۴ شرط مدیریت باشد؛ مدیر باید اختیار داشته
باشد، امین باشد، حسابرس باشد و آگاهی داشته باشد.
وی با تاکید بر اینکه مشکلات زیادی در جامعه وجود دارد
که انسان را خُرد میکند، اظهار کرد: امشب آمدهایم تا قرآن
را روی سر بگذاریم؛ قرآن نور است، قرآن هدایت است. مشکلات
جامعه کم نیست؛ مشکلات جامعه آدم را خرد میکند. امشب آمدیم
برای ظهور امام زمان (ع) دعا و طلب مغفرت کنیم. باید از
گناهان خود توبه کنیم.
آیت الله امجد با اشاره به شهادت آیت الله مدنی، گفت:
آیت الله مدنی ۴۰ سال قبل از شهادتش، شک کرده بود که کشته میشود،
وی یکپارچه نور بود؛ شب احیاء بالای منبر رفته بود و به مردم
گفته بود که «آقایان شما آمدید از گناهانتان توبه کنید، من
آمدهام از منبرهایم توبه کنم». آیت الله مدنی، شهید
بزرگوار، نسبت به ارزشها حساس بود اما بالای منبر رفته بود
و گفت که میخواهم از منبر خود توبه کنم.
وی با تاکید بر اینکه آمدهایم امشب با علی (ع) آشتی کنیم و
او را بشناسیم، اظهار کرد: این دنیا متاع غرور و متاع بلاغ
است؛ دنیا معبد، دانشگاه و جای انبیاء است؛ اینجا از بهشت
بالاتر است چرا که در بهشت ترقی عملی نیست، در دنیا با یک
صلوات به عرش میرسید. اینجا، جای متاع بلاغ است. اما هیچ کس
به اندازه حضرت علی (ع) به دنیا تیر نزده است، چیست دنیا؟ از
خدا غافل شدن.
آیت الله امجد با تاکید بر اینکه انسان نباید اسیر نان و آب
باشد، گفت: ما همه ابزار خدادادی، زمین، آسمان، کهکشان و...
را که برای انسان آفریده شده را به یاد داریم؟ فرض کنیم بهشت
و جهنم نباشد، آیا درست است که گناه کنیم؟ همه اینها برای
این است که انسان نان و آب داشته باشد.
وی تصریح کرد:
پیغمبر (ص)، حضرت علی و امام زمان (عج) پدران شما هستند، چه
غم دارید؟ کسی پدر دارد، غم دارد؟ علی (ع) بعد از پیامبر
جانشین است، علی جان شیرین پیامبر است. خدا به نام علی (ع)
جلوه کرده است، میخواهید خدا را ببینید، علی (ع) را ببینید.
آیت الله امجد با تاکید بر اینکه اگر مجتهد عادل و رساله
عملی داشته باشیم، پیرو علی میشویم، خطاب به حاضرین اظهار
کرد: انسان درصورتی که خود را بشناسد میتواند خدا را بشناسد،
خود را بیابید تا خدا را بشناسید. چه بخواهید و چه نخواهید
بهشت و جهنم وجود دارد، امشب خود را بشناسید.
وی ادامه داد: فردی به امام حسین (ع) میگوید، میخواهم گناه
کنم؛ امام حسین (ع) مانند ما نیست که به او بگوید خبیث،
ملعون؛ او را بگیرید، ببرید، ۱۱۰ را خبر کنید و ببرید زندان؛
امام حسین (ع) انسان است. بشر با انسان فرق میکند؛ این بشر
آمده تا انسان شود، انسان بینهایت بزرگ. حضرت میفرماید،
اگر میخواهی گناه کنی، برو جایی که خدا تو را نبیند؛ این
بزرگان این گونه تربیت میکردند.
آیت الله امجد افزود: ممکن است فردی اهل گناه باشد و در
نهایت به بهشت برود، ممکن است فردی تمام عمر در حوزه باشد
و به ته جهنم برود. تمام بدبختی ما از خودبینی و تمام سعادت
در خدا پرستی است. انسان باید بداند که مبداء است. دریا است؛
خویش را باید در خویش پیدا کند. ما خودبینیم. خودبینی، تکبر،
کبر به همراه میآورد.
ما دو دشمن چون نفس و زینت دنیا داریم و تمام بدبختی ما از
خودپرستی، خودبینی و عدم خداپرستیمان است. ما همه را جهنمی و
خود را بهشتی میدانیم.
وی با تاکید بر اینکه امشب برای توبه آمدهایم، اظهار کرد:
خدا غیر از قاتل امام حسین (ع) همه را میبخشد؛
هرکس، هرچه، هرجا، هر فرصت میتواند توبه کند. توبه، پشیمانی
است. ما مردههای عمودی هستیم که بعدا افقی میشود. باید «خداییمان»
را کنار بگذاریم، در این صورت آدم میشویم؛ تا خدایی میکنیم،
آدم نمیشویم. اگر بتوانیم امشب خودخواهیمان را کنار بگذاریم
به عرش میرویم.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
آزادی بیان در غرب : 1- «علیه اسلام» 2-«علیه اسرائیل»
دکتر صادق زیباکلام : توئیتی-ای که بعد از مصاحبه تلویزیونی سهشنبهشب هفته گذشته آقای رئیسجمهور گذاردم مبنی بر اینکه «به نظر میرسد ما دو ایران داریم یکی در عالم واقعیت و دومی هم در ذهن آقای روحانی» با واکنش و انتقادات زیادی از سوی کاربران روبهرو شد. فصل مشترک بسیاری از آنها هم انتقاد و حمله به بنده بود که «من کی متوجه این دوگانگی در آقای روحانی شدم؟ آیا زمانی که در انتخابات برای ایشان میدویدم هم به این نکته واقف بودم؟ یا اینکه این را بعداً کشف کردهام؟» بسیاری هم بنده را متهم میکردند که «حالا که مردم را کشاندهام پای صندوق و خَرم از پل گذشته، دارم روحانی حقیقی را معرفی میکنم». برخی هم بنده را متهم به «بلاتکلیفی و تذبذب میکردند و اینکه خودم هم نمیدانم که نظرم در مورد آقای روحانی چه میباشد و منظماً تغییر جهت میدهم». در خوشبینانهترین حالت متهم شدم به بیاطلاعی و عدم شناخت از روحانی واقعی و در بدبینانهترین حالت متهم شدم به سوءاستفاده از اعتماد مردم و بهرهبرداری از اطمینانشان به خودم.
دوستان، عزیزان، یاران!
پایین بودن سطح توسعهنیافتگی سیاسی باعث میشود تا
فرهنگ یا درستتر گفته باشم، پاردایم فضای سیاسی حاکم بر
جامعهمان با ضعفها و کاستیهای فراوانی روبهرو باشد. یکی از این کاستیها و جدیترین آنها ضعف «تفکر انتقادی»
است. ما معمولاً اگر از یک جریان فکری، شخصیت، گفتمان یا
مرجع سیاسی طرفداری میکنیم، میبایستی تا به آخر ثناگوی
آن بوده و هیچ کاستی و نقطهضعفی را در آن نپذیریم. بهعنوانمثال
وضعیتی که در میان بسیاری از طرفداران نظام به چشم میخورد
بهجز ستایش، تقدیس و تمجید، کلام دیگری از آنان در خصوص
نظام و بسیاری از تصمیمات، سیاستها و عملکردش شنیده نمیشود.
تمجید و ستایش بیچونوچرا بهتدریج بدل شده به بخشی از
فرهنگ اجتماعی ما.
این رویه فقط در حوزه سیاسی نیست. در
تمامی همایشها و نشستهایی که معمولاً در بزرگداشت چهرهها
و شخصیتهای تاریخیمان اعم از شاعر، نویسنده، روحانی،
متفکر، دانشگاهی یا هنرمند برگزار میکنیم، یکی پس از
دیگری سخنرانان صرفاً به مدح و ثنای وی میپردازند. تنها
نکتهای که در آن یکی دو روز همایش از سوی سخنرانان مطرح
نمیشود نقد آراء و اندیشههای وی میباشد. کانه هرچه او
گفته یا سروده، نوشته یا باور داشته حقیقت مطلق میبوده
و هیچ انتقادی نمیتوان به آنها وارد دانست و فقط میبایستی
آن چهره تاریخی را مورد ستایش و تعریف و تمجید قرار داد.
یک بعد دیگر «فرهنگ تقدیس» آن است که اگر ما از یک چهره
یا شخصیت سیاسی طرفداری نماییم، میبایستی چشمان خود را
بر روی کاستیهای وی فروبندیم و بهجز ستایش و تمجید
نکته دیگری در وی نبینیم.
صادق زیباکلام در جریان
انتخابات از آقای روحانی حمایت میکرد. جدای از حمایت،
شهر به شهر میرفت و در جریان سخنرانیهایش مردم را
تشویق و ترغیب میکرد که به وی رأی بدهند. حسب فرهنگِ
غالب، صادق زیباکلام میبایستی این تأیید از روحانی را
تا به آخر ادامه داده و بهجز تقدیس و تکریم و طرفداری
از آقای روحانی چیز دیگری بروز ندهد. لاجرم هرچه ایشان
میکند را میبایستی تأیید نموده و اگر غیرازاین کند و
احیاناً اینجاوآنجا بر سر این موضعگیری یا آن یکی، از
او انتقاد نماید، متهم میشود به «دورویی»، «فرصتطلبی»،
«حزب باد»، «صادق نبودن با مردم» و...
نه دوستان عزیز، من چه در اردیبهشتماه که شبانهروز
برای آقای روحانی میدویدم، نگاهم به ایشان بههیچروی
صرفاً تقدیس و تمجید و تعظیم و تکریم به ساحت مقدسشان
نبود و چه امروز. من نه در دوران انتخابات او را مُراد،
مرشد، قطب و بت میدانستم و نه امروز. بارها و بارها در
سخنرانیهایم بالأخص در دانشگاهها میگفتم که روحانی نه
نلسون ماندلاست، نه ماهاتما گاندی، نه محمد مصدق، نه
مهدی بازرگان، نه سید محمد خاتمی و نه حتی اکبر هاشمی
رفسنجانی.
درعینحال ایشان (از نظر بنده) یک سر و گردن بالاتر از
جناب سید ابراهیم رئیسی یا آقای قالیباف میایستاد؛ میگفتم
صدر و ذیل ستاد جناب رئیسی مملو از احمدینژادیهاست و
درنتیجه اگر ایشان در انتخابات پیروز میشدند(که برای
اصولگرایان بههیچروی دور از ذهن نمیبود) احمدینژادیها
مجدداً بر قوه مجریه مسلط میشدند و بلایی که در فاصله
۹۲-۸۴ اصولگرایان بر سر مملکت آوردند مجدداً تکرار خواهد
شد. هنوز هم به آن باور با تمام وجود اعتقاد دارم و اگر
زمان، هزار بار دیگر هم به عقب بازگردد، من همچنان در
برابر احمدینژادیسم از آقای روحانی حمایت میکنم.
ثانیاً، بنده هرگز در جریان انتخابات نگفتم که اگر آقای
روحانی انتخاب شوند شاهد ورود بانوان، کردها، اهل سنت و
اصلاحطلبان به نظام اجرایی کشور خواهیم بود. حتی اگر
اینها شدنی هم میبودند و ایشان با اعتراض و مخالفت جدی
اصولگرایان در انتخاب وزرای زن یا اهل سنت روبهرو نمیشدند(که
غیرممکن بود این اتفاق نیفتاد) خیلی معلوم نبود که اساساً
خود آقای روحانی اعتقاد جدی به داشتن وزیر کرد، سنی مذهب
یا حتی زنان میداشت.
میرسیم به موضوع مهم اصلی یا همان تفکر انتقادی. طبیعی
هست که در فرهنگِ سیاسی اجتماعیِ رایج ما که تقدیس و
تمجید از حاکمان و چهرههای تاریخیمان سکه رایج است،
تفکر انتقادی چندان جایگاهی ندارد؛
اما دوستان! یکی از
مؤثرترین ابزار پیشرفت و توسعه سیاسی نقد حکومت است.
کمترین فایده نقد آن است که حکومت را از یکسو متوجه ضعفها
و خطاهایش مینماید و از سویی دیگر مانع از آن میشود که
حکومت جایگاهی رفیع و عاری از هرگونه خبط و خطا برای خود
قائل شده و خود را مصون از اشتباه تصور نماید. بعلاوه به
حکومت یادآوری مینماید که افزون بر آنچه انجام داده،
هنوز توقعات و انتظارات دیگری از وی میرود. به همین
خاطر رویکرد بنده از ابتدای ریاست جمهوری آقای روحانی در
سال۹۲ تا به امروز حمایتی منتقدانه بوده. هم «تمامقد»
از ایشان حمایت کردهام و هم درعینحال خیلی جدی
منتقدشان بودهام.
بنده معتقدم این روش خیلی هم بینتیجه نبوده. بگذارید
به همان مصاحبه سهشنبهشب ایشان دقیقتر بنگریم. یکی از
موضوعات مهم در آن گفتگو پرداختن به موضوع غیبت زنان،
اهل سنت و کردها بود. این درست است که آقای رئیسجمهور
هیچ توضیح و توجیه قانعکنندهای پیرامون عدم حضور آنان
در کابینهشان نتوانستند ارائه دهند، اما اینهمه داستان
نبود. نفس اینکه برای نخستینبار یک رئیسجمهور در ایران
اسلامی مجبور شده بود که در مقام رفعورجوع کردن غیبت
زنان، اهلسنت و کردها برآید پیشرفت بزرگی میبود. مهم
نبود که توجیه و توضیح آقای روحانی چه میبود، مهم آن
بود که این انتظار(که زنان، اهل سنت و کردها میبایستی
در سطوح بالای نظام مدیریتی کشور حضور داشته باشند) بدل
به یک مطالبه جدی سیاسی و اجتماعی درآمده. بهنحویکه
فرد دوم نظام مجبور میشود در نخستین صحبتش با مردم بعد
از پیروزیاش به آن اشاره نماید. آیا یک دهه پیش هم رئیسجمهور
خود را مجبور میدید که در خصوص عدم راهیابی زنان، اهل
سنت و کردها به مردم توضیح دهد؟ فیالواقع یک دهه پیش که
جای خود دارد، آقای روحانی حتی چهار سال پیش که در چنین
روزهایی نخستین دولتشان را برگزیده بودند هم بههیچروی
مجبور نبودند به مردم توضیح دهند که چرا زنان، اهل سنت
یا کردها در دولتشان غائباند؟
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
آرزوهای غُل وُ زنجیر شده ...
انتخاب ...
اینم کمک به فرهنگ-سازی، از نوع زیرزمینی ...
اینم از آینده-ی خیلی نزدیک ما! ...
آرزوهای غُل وُ زنجیر شده ...
دفاع از خانمان وُ خانه-ی خود ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
ژاپنی ها همواره عاشق ماهی تازه هستند. ولی زمانی،
آبهای نزدیک ژاپن برای چند دهه ماهی زیادی نداشت.
بنابراین برای فراهم کردن غذای ژاپنی ها ، قایق های ماهی
گیری را بزرگتر کردند وَ مسافت بیشتری را طی میکردند.
هرچه ماهیگیران دورتر می رفتند، بیشتر طول می کشید تا
ماهی بیاورند. چون برگشتشان زیاد طول می کشید ماهی ها
دیگر تازه نبود. برای حل این مشکل، شرکتهای ماهیگیری
فریزرهایی را در قایقهایشان نصب وَ آنها را در فریزر
قرار می دادند. فریزرها این امکان را فراهم می کرد که
ماهیها تازه-تر بمانند. ولیکن مردم ژاپن ماهی منجمد را
دوست نداشتند وَ تازه-ی آنرا ترجیح میدادند. در نتیجه،
قیمت ماهی منجمد کاهش پیدا کرد ، بنابراین شرکتهای
ماهیگیری مخزنهای آب نصب کردند تا ماهی تازه-تر بماند.
ماهیگیران باز هم مشکل دیگری داشتند، ماهی ها پس
از کمی تحرک، خسته می شدند و مزه تازه بودن خود را از
دست می دادند. صنعت ماهیگیری دچار بحران قریب الوقوعی شد.
ولی امروزه آنها ماهی های تازه به ژاپن می فرستند. چطور
توانستند این مسأله را مدیریت کنند؟ برای اینکه
طعم ماهی تازه بماند، شرکتهای ماهیگیری ژاپنی هنوز ماهی
ها را در مخزنها قرار میدهند ولی با یک کوسه کوچک ...
ماهی ها تقلا می کنند و از اینرو دائما در حال حرکتند.
این تلاش باعث می شود آنها تازه وُ سرحال باشند.
تاحالا متوجه شده-اید که برخی از ما هم در استخر
زندگی می کنیم ولی بیشتر مواقع خسته وُ کسل هستیم!؟
اساسا در زندگی ما باید کوسه-های چالشی باشند تا با تحرک
بیشتر، فعالتر باشیم. اگر شما مدام در تکاپو باشید، شاد
خواهید بود. تلاشهایتان است که شما را پر انرژی نگه می
دارد. در وضعیتی از سکون بدنبال موفقیت نباشید وَ به آن
دلخوش نکنید. شما منابع، مهارتها، و توانایی هایی را
برای ایجاد این تفاوت دارید. کوسه ای را درون مخزنتان
قرار دهید و سپس خواهید دید که واقعا چقدر می توانید پیش
بروید ...
ویرایش وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهل وُ بی-تفاوتی ...
جماعتی که خود را بخواب زده-اند ...
چشم وُ هم-چشمی ...
چشم-بسته هر غذای روحی را میخورند ...
خلق را تقلیشان بر باد داد ...
تمسخر اهل بصیرت ...
سرانجام احمق ِ خودبین ...
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
دوتا ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ دوتا ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﺖ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ:
ﺭﻭﮊ ﻟﺒﺖ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﺦ ﺩﻧﺪﻭﻧﺖ ﺗﻤﻮﻡ بشه.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻭُ ﺯﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻄﯿﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ
ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ
ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ
ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ”ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭﻭ
ﺷﮑﺴﺘﻪ”..
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ ﻭ
ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﺩﺍﺭﻭ ﮐﻤﮏ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﻨﺰﯾﻦ
ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ.
ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ
ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ محمدهادی مؤذن جامی ، خبرآنلاین: "... بهشت، حقیرتر از آن است که علی در آن بگنجد، و فقیرتر از آنکه بتواند به حسین و زینب پاداش دهد، شرم میکند که در خانه گلین فاطمه را بزند و در برابر ساکنان آن، که حاملان روح خدایند، و مسجود ملائک، و مُثُل افلاطونیی ارزشها و آرمانهای انسان، نام جایزه را بر زبان آورد..." .... "... علی از بهشت بزرگتر است و از ابرار برتر، او خود پرورنده ابرار است، او سرخیل «مقربین» است. علی بزرگتر از آن است که حتی در بهشت بر سر سفره ابرار بنشیند و با آنها همکاسه شود، او خود «رضوان خداوند» است....".... در روز عید غدیر دیدم که زیباترین توصیفات را دکتر علی شریعتی از مولایمان دارد با حسی نوستالژیک از دوران جوانی و روزهای انقلاب و با احترام به معلمی که عاشق علی علیه السلام بود و شیرینی و شور و عظمت هنوز هم از کلماتش جاری است (خدایش رحمت کناد) این توصیفات را برای درک ذره ای از عظمت مولایمان شایسته نقل دیدم ...
با تبریک مجدد عیدالله الاکبر غدیر بخشهایی را از تالار
گفتمان شریعتی تقدیم می کنم :
"... علی کسی است که، نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با
وجود و زندگیاش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاجهای
چندگونه بشری، در همه دورهها، پاسخ میدهد..."
"... هرکه علیوار زندگی کند و علیوار کار کند و علیوار
سخن بگوید و علیوار بیندیشد، نمیتواند از سرنوشت محتوم
علیوار بگریزد..."
"... علی... که همه ارزشها در برابرش بیمقدار می نماید
و همه قدرتها و عظمتها در قیاسش ضعف و حقارت به نظر میآید..."
"... ارزشهای علی در بینیازتر بودنش از دیگران نیست،
بلکه در احساس کردنِ نیازهای بلندتر و متعالیتر اوست
نسبت به دیگران و همچنین در احساس نیازمندتر بودن و
احساس کمبود بیشتر کردن او در هستی است؛ که دیگران چنین
احساسی را ندارند..."
"... علی، مظهر توحید و انسانی که رسالت تاریخی تمامی
پیامبران در او تجسم یافته و وجودش جوهر همه انقلابهای
توحیدی است و گردابی است که تمامی رودهایی که در طول
تاریخ عدالت و آزادی و برابری بشری از انقلابها و نهضتها
سرچشمه گرفته و با جور و جبر و تبعیض در کشاکش بوده است
در او میریزد..."
"... به عنوان یک من علیوار: یک روح در چند بعد: خداوند
سخن، بر منبر، خداوند پرستش در محراب؛ خداوند کار، در
زمین؛ خداوند پیکار، در صحنه؛ خداوند وفا، در کنار محمد،
خداوند مسئولیت در جامعه، خداوند قلم، در نهجالبلاغه؛
خداوند پارسایی، در زندگی؛ خداوند دانش، در اسلام؛
خداوند انقلاب، در زمان؛ خداوند عدل، در حکومت؛ خداوند
پدری و انسانپروری، در خانه؛ و... بنده خدا، در همهجا،
در همه وقت!..."
"... سخن گفتن درباره علی (ع) بینهایت دشوار است، زیرا
به عقیده من، علی (ع) یک قهرمان یا یک شخصیت تاریخی تنها
نیست. هر کس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی
کند، خود را نه تنها در برابر یک فرد، یک فرد برجسته
انسانی در تاریخ میبیند، بلکه خود را در برابر معجزهای
و حتا در برابر یک مساله علمی، یک معمای علمی «این خلقت»
احساس میکند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف
آنچه که در وهله اول به ذهن میآید، درباره یک شخصیت
بزرگ سخن گفتن نیست، بلکه درباره معجزهای است که به نام
انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.
علی (ع) یکی از شخصیتهای بزرگی است که به نظر من
بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا کرد
که رسالت خاصی دارد) که از همه وقت، امروز ناشناخته میبود،
بدشناختهتر است که کیست، محققین او را برای اولین بار
میشناختند.
گاه علی (ع) را که توی این جنگها یک قهرمان شمشیرزن است،
توی شهر یک سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یک
پدر و یک همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یک انسان
زندگی است و در همه ابعادش میبینیم، تاریخ میگوید،
تنها در نیمه شبها، توی نخلستانهای اطراف مدینه میرفته
و نگاه میکرده که کسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم
چاه فرو میبرده و مینالیده! هرگز، من نمیتوانم قبول
کنم که رنجهای مدینه و رنجهای عرب و جامعه عرب و حق
جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را که از همه این
آفرینش بزرگتر است وادار به چنین نالیدنی بکند، هرگز!
درد علی (ع) خیلی بزرگتر است و آن درد خیلی باید درد
نیرومندی باشد، که این روح را این اندازه بیتاب بکند!
مسلما این همان درد انسانی است که خود را در این عالم
زندانی میبیند، انسانی است که خود را بیشتر از این عالم
میبیند و احساس خفقان در این عالم میکند.
مسلما هر کسی که انسانتر است، پیش از آنچه هست در خود
نیاز احساس میکند، انسان است، این است که میبینیم علی
(ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن
گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ
است، نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی
انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت
روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونههای اساطیری
است، نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتا برای مرد خوبی
مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل
است در جایی که تحمل نکردن، خیانت است و نمونه اعلای همه
زیباییهایی است و همه فضایلی است که انسان همواره
نیازمندش بوده و ندانسته.
علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با
این امتیاز را نداشته که یک خانواده امام (ع) است، یعنی
خانواده اساطیری است، خانوادهای که پدر علی (ع) است،
مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)]
است و دختر آن خانواده زینب (س) است.
چهره هایی که میخواهم، در قرن بیستم، به عنوان سمبل و
تجسم یک ایدئولوژی مطرح و عنوا کنم، دارای این خصوصیات
است. البته این کاملترین خصوصیاتش نیست، اما اساسیترین
آنهاست
علی (ع) نخستین نسل در انقلاب اسلامی، علی (ع) در خانه
پسرعمو، رابطه متقابل پیغمبر (ص) و علی (ع)، علی (ع)
مظهر جهاد و رهبری جنگ، علی (ع)، مرد سیاست و مسؤولیت
اجتماعی، علی (ع) مرد کار یدی، کشاورزی و تولید، علی (ع)
مظهر نثر و شعر علی (ع) بهترین سخنور و سخنگو، علی (ع)
فیلسوف، علی (ع) مظهر بینشها و ابعاد متضاد، علی (ع)
زهد انقلابی و عبادت، تکیه بر عدالت، علی (ع) تساوی در
مصرف، علی (ع) امام و مظهر حقیقتها و ارزشها، علی (ع)
نفی مصلحت به خاطر حقیقت، نفی شخصیت، علی (ع) انساندوستی.
ما ملتی که افتخار بزرگ انتصاب به علی (ع) و مکتب علی
(ع) را داریم و این بزرگترین افتخار تاریخی است که میتواند
بدان بنازد و بالاخره بزرگترین سرمایه، امیدی است که میتواند
به وسیله آن نجات پیدا کرده، به آگاهی، بیداری، حرکت و
رهایی برسد، اما در عین حال میبینیم که با داشتن علی
(ع) و با داشتن «عشق به علی» هم نرسیدهایم!
در صورتی که «شیعه علی (ع) بودن» از «چون علی (ع) عمل
کردن» شروع میشود و این مرحلهای است پس از شناخت و پس
از عشق.
بنابراین ما یک ملت «دوستدار علی (ع) » هستیم، اما نه «شیعه
علی (ع) »! چراکه شیعه علی (ع) همچنان که گفتم علی (ع)
وار بودن، علی (ع) وار اندیشیدن، علی (ع) وار احساس
کردن در برابر جامعه، علی (ع) وار مسؤولیت احساس کردن و
انجام دادن و در برابر خدا و خلق، علی (ع) وار زیستن،
علی (ع) وار پرستیدن و علی (ع) وار خدمت کردن است..."
علی، حقیقتی بر گونه اساطیر
"... علی ، رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها ،
زیبایی ها و احساس های مطلق است. ازآن گونه مطلق هایی که
بشر همواره دغدغه دیدن و پرستیدنش را داشته ، وهرگز
نبوده ، ومعتقد شده که ممکن نیست درکالبد یک انسان تحقق
پیدا کند ، و ناچار ، می ساخته است.
علی در همان حد مطلقی که پرومته در اساطیر ، روح تشنه و
محتاج انسان را از فداکاری اشباع می کرده ، و دموستنس از
قدرت و صداقت و لطف سخن، و هرکول از قدرت و نیرومندی جسم
، و خدایان دیگر از نهایت رقت و محبت و لطافت روح ، همه
را در یک رب النوع جمع می کند . علی ، نیازهای را که در
طول تاریخ، انسان ها را به خلق نمونه های خیالی ، و به
ساختن الهه ها و رب النوع های فرضی می کشانده ، در تاریخ
امروز اشباع می کند.
و از همه شگفت همه فضایل مطلقی را که ما ناچار در اسطوره
ها و رب النوع ، حتی فرضی ، قابل جمع نیست ، در یک اندام
عینی جمع کرده است. جنگ هایش را ملاحضه می کنیم و او را
مانند یک رب النوع اساطیری می یابیم که با خون ریزی و بی
باکی و نیرومندی شدید در حد مطلق پیکار می کند. به طوری
که نیاز انسان را به داشتن و بودن یک احساس قدرت مطلق
بشری، سیراب میکند.
و در کوفه ،در برابر یک یتیم ، چنان ضعیف و چنان لرزان و
چنان پریشان می شود که رفیق ترین احساس یک مادر را به
صورت اساطیری نشان می دهد. و در مبارزه با دشمن چنان بی
باکی و خشونت به خرج می دهد. که مظهر خشونت شمشیر است .
و شمشیرش ( ذوالفقار) مظهر برندگی و خون ریزی و بی رحمی
نسبت به دشمن در مبارزه است. و در داخل ، از این نرمتر،
و از صمیمی تر ، و از این پرگذشت تر پیدا نمیشود.
در جای دیگر، علی وقتی می بیند اگر بخواهد به خاطر احقاق
حقش شمشیر بکشد. مرکز خلافت و قدرت اسلامی متلاشی می شود.
و وحدت مسلمین بر باد می رود ، ناگزیر صبر می کند ، یک
ربع قرن صبر می کند و با شرایطی و در وضعی زندگی می کند
که دست احساس پرومته ی به زنجیر کشیده را در انسان به
وجود می آورد . اما علی، به خاطر انسان ، این زنجیر را
خود بر اندامش می پیچد. یک ربع قرن خاموشی از طرف روحی
که همواره بی قرار است و از ده سالگی وارد نهضت اسلام
شده ، به تعبیر خودش صبری با طعم احساس انسانی است که "خار
در چشم و استخوان در گلو" است..."
چهره علی علیه السلام
"... چهرهی "علی" در روشنایی، زیبا و خدایی است. به تو
و من، بیمذهب و مذهبی، هر دو،علی را در تاریکی نشان
دادهاند..."
درد علی علیه السلام
"... درد علی دو گونه است :
یک درد. دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش
احساس میکند. و درد دیگر دردی است که او را تنها در
نیمهشبهای خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده...
و به ناله در آورده است.
ما تنها بر دردی میگرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقاش
احساس میکند.
اما، این درد علی نیست.
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله در آورده است،تنهائی
است. که ما آنرا نمیشناسیم!!
باید این درد را بشناسیم... نه آن درد را...
که علی درد شمشیر را احساس نمیکند.
و...ما...
درد علی را احساس نمیکنیم..."
سکوت
"... مگر با کلمات می توان از علی سخن گفت؟
باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چه ها می گوید؟
او با علی آشناتر است..."
علی من ...
"... این علی که شما وصفش میکنید همان رستم خودمان است
که آرایش اسلامیاش کردهاید! این علی شما به درد صوفیها
و پهلوانها میخورد و سمبل زورخانه و خانقاه شده است!
این علیای نیست که من به او معتقدم، علی من آن علی است
که در درون جامعه اسلامی، با منافق ستمکار، خواجه برده
فروش و پارچهورمال و استثمارگر، هر چند مسلمان هم باشد،
به خاطر اسلام مبارزه میکند. و او مردی است که چهار
هزار نفر مقدس دعاخوان نالان در پیشگاه خداوند را، که
جای سجده در پیشانیشان نمایان است و در میانشان حافظ
قرآن بسیار، یک جا با شمشیر نابود میکند. چه کسی جرئت
این کار را داشت و دارد؟!..."
"... و تو ای علی! ای شیر! مرد خدا و مردم، ربّ النوع
عشق و شمشیر! ما شایستگی "شناخت تو" را ازدست دادهایم.
شناخت تو را از مغزهای ما بردهاند، اما "عشق تو " را،
علیرغم روزگار، در عمق وجدان خویش، در پس پردههای دل
خویش، همچنان مشتعل نگاه داشتهایم، چگونه تو عاشقان
خویش را در خواری رها میکنی؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی،
که در ذِمّه حکومتات میزیست، تاب نیاوردی، و اکنون،
مسلمانان را در ذمهی یهود ببین. و ببین که بر آنان چه
میگذرد! ای صاحب آن بازو، که یک ضربهاش از عبادت هر دو
جهان برتر است، ضربهای دیگر!..."
"... امام علی را باید از دولاشاپلی پرسید که دوازده سال
است شب و روز درباره او میاندیشد و نهجالبلاغهاش را
بزبان خود تدوین کرده و افکار و حالات و زندگی و رنجها و
دردها و گرفتاریهایش را در این کوفه پلید پردشمن پست میداند
و میداند که این «خونریز خشمگین صحنه پیکار» چه شد که «سوخته
خاموش خلوت محراب» شد ؟ این شیر خدا در این نخلستان
خاموش چرا تنها مینالد ؟ چرا سر در حلقوم چاه برده است ؟
دردش چیست ؟ نه از آن عربی که تولیت حرم او را دارد و هر
روز ضریحش را گردگیری میکند و آب و جارو و گلاب و فرش و
پرده و نذر و نذور و شمع و مُهر و تسبیح و..."
"... آن انسان شگفتی که سینهاش انبوه فشردهای از آگاهیها
است و اندیشهاش به راههای آسمان آشناتر است از راههای
زمین او است که ناگهان از بستر نرمِ خانه، نیمههای شب
میگریزد و سینهاش خفقان میگیرد و به نخلستانهای حومهی
شهر پناه میبرد و در دل شب، از درد و حیرت و هراس در
برابر ملکوت، عظمت وجود و جمال و جاذبهی خدا و حقارت و
نیاز خویش، ناله برمیدارد و از هوش میرود..."
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ مجید ابهری، خبرآنلاین :
افزایش پرخاشگری ارتباط مستقیم با
رفاه اجتماعی دارد.
با توجه به حوادث سال جاری و سالهای گذشته و آماری که
سازمان پزشکی قانونی درباره کاربرد سلاح سرد و قتل افراد
به وسیله آن اعلام نموده ملاحظه میشود که افزایش خشونت و
کاهش آستانه تحمل از عوامل اصلی وقایع تاسف آور ماههای
اخیر است. از آنجا که وقوع بعضی از قتلها بدون مقدمه
قبلی و فاقد نیت و برنامه ریزی از قبل بوده است،
پرخاشگری لحظه و خروج کنترل رفتار، عوامل اصلی آنها
قلمداد میشود.
بروز خشونت در خانواده یعنی درگیری کلامی و فیزیکی
والدین، بازیهای رایانهای که 95 درصد آنها دارای صحنههای
خشن هستند، فیلمها و سریالهای ماهوارهای که هدفمند و با
برنامه پخش میشوند، حتی بعضی از فیلمها و سریالهای داخلی
زمینه ها و بسترهای اصلی خشونت در جامعه را رقم میزنند. از طرف دیگر کمرنگ شدن باورهای دینی نقش مهمی در این
زمینه دارد چرا که به عنوان اهرم اصلی کنترل رفتار
شناسایی میشود همانطور که بر اساس آموزههای دینی ما
فروخوردن خشم و عدم پاسخ به بیادبیهای دیگران جزو
اصلیترین رفتارهای انسانی قلمداد شده و مولا علی (ع)
فرموده اند: "بپرهیزید از خشم که آغاز آن جنون و فرجامش
پشیمانی است." اگر فقط همین یک جمله سرلوحه رفتار
اجتماعی ما قرار گیرد بروز حوادث متوقف شده و شاهد جامعهای
آرام و بی خطر هستیم.
قتل یک دختر دانشجو در روز روشن و در مقابل دیدگان
رهگذران، حمله به قویترین مرد ایران و جهان، آزارهای
کودکان توسط والدین و ناهنجاریهای مشابه و مرتبط اصلیترین
میوه افزایش خشونت در جامعه است.
بیان حوادث یاد شده بدون کالبدشکافی باعث گسترش نامحسوس
خشونت در جامعه است. وقتی قاتل مرحوم داداشی اعلام کرد "من
طاقت این همه عذاب را ندارم، مرا خلاص کنید" تمام شایعات
خاتمه یافت و معلوم شد این جوان بدون برنامه قبلی و در
حالت طبیعی دست به جنایت زده و بعد دچار عذاب وجدان و
پشیمانی شده است. این حالات همان ضعف مهارتهای زندگی
یعنی مدیریت رفتار و کنترل هیجانهای رفتاری است که از
خانواده شروع شده، در مدرسه و جامعه تکمیل میشود.
وقتی دو ورزشکار در میدان ورزشی در مقابل چشمان حیرت زده
میلیونها تماشاچی با یکدیگر به زد و خورد میپردازند
چگونه میتوان به الگوهای رفتاری در جامعه دل بست؟
اصلاح رفتار توسط الگوهای رفتاری، توجه ویژه به آمار
تاثرانگیز کاربرد سلاح سرد و چاقو و قربانیان درگیریهای
خیابانی یک بار دیگر زنگ هشدار را برای مسوولین و
نهادهای فرهنگی به صدا درآورده است؛ یعنی به دور از
هرگونه شائبه سیاسی و جنجالهای رسانه ای باید به چاره
اندیشی پرداخته و به این واقعیت توجه کنیم که امروزه
براساس آمار روزانه سه نفر با سلاح سرد کشته میشوند.
قانون ممنوعیت تولید و خرید و فروش سلاح سرد و چاقوهای
غیرمتعارف، کارایی نداشته و موثر نخواهد بود چرا که
ملاحظه میکنیم که باوجود مجازاتهایی مثل اعدام و زندان
درمورد قاچاق مواد مخدر هنوز بیشترین آمار متعلق به این
زمینه است بنابراین تصویب و اجرای این قانون فقط باعث
زیرزمینی شدن معاملات آن و بروز قشر جدیدی به نام دلالان
سلاح سرد خواهد شد.
وقتی روزانه 1600 نفر نزاع میکنند یعنی آستانه تحمل در
جامعه کم شده است
و باید به فکر چاره کاربردی بیفتیم.
در
سال گذشته 1093 نفر به وسیله چاقو کشته شده اند؛ این عدد
بیش از آمار یک بلای طبیعی مثل زلزله و یا آتش فشان است.
چرا باید این اعداد به سادگی از مقابل چشمان ما عبور
کنند. نشاط و شادمانی اجتماعی باید افزایش یابد و در
چارچوب موازین اخلاقی و دینی شادمانی در جامعه پررنگ شود.
آموزش مهارتهای زندگی از سطح دبستان شروع شده و تا
دانشگاه این بحث به عنوان درس اصلی مورد آموزش قرار گیرد.
کاهش فیلمهای خشن و بازیهای رایانه ای خشن با چاره
اندیشی منطقی یعنی تولید فیلمها و سریالهای نشاطآور،
آموزش خانوادهها در کنترل رفتار والدین در مقابل
فرزندان و همینطور تداوم تمرینهای مهارتی در تمام سطوح
اجتماعی راهکارهای اصلی و میان مدت کاهش خشونت در جامعه
هستند.
در خاتمه باید گفت نفی واقعیات باعث کاهش یا از بین رفتن
آنها نمیشود فقط در روند افزایش پیشگیری، کندی ایجاد
میکند.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
یـــاد اون قـــدیـــم ندیما بـخـیـــر ...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ
ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ
ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ، ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ
ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ
ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ
ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭُ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻫﺮﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ
ﻭُ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ. ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯآ ...
ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ شاید ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﻳﻢ، شاید ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎﺷﻴﻦ
ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻮﺍﻳﻢ ﻣﻴﺨﺮﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ
ﻛﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. «افسوس که دیگه دل خوش نداریم» ...
ﻛﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﺑﻮﺩ،ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ، ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻥ
ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺮﺩ.
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﻳﻤﻴﺎ ﻣﺜﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ
ﺭﻭﺯﺍ ...
قدیما شبا بالا پشت بوم میخوابیدیم و ستاره ها رو می
شمردیم و دلمون به وسعت یه آسمون بود ...
این روزها چشم میندازیم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری
هامونو می شمریم ...
قدیما یه تلویزیون سیاه و سفید داشتیم و یه دنیای رنگی
...
این روزا تلویزیونای رنگی و سه بعدی و یه دنیای خاکستری
...
قدیما اگه نون وُ تخم مرغ تموم میشد ، راحت می پریدیم وُ زنگ همسایه رو هر ساعتی از شبانه روز می زدیم وُ کلی
باهاش می خندیدیم ...
این روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر
میگردیم تا که مجبور نشیم باهاش سلام علیک کنیم ...
قدیما از هر فرصتی استفاده می کردیم که با دوستان و
فامیل ارتباط داشته باشیم چه با نامه چه کارت پستال و چه
حضوری ...
این روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ، ارتباط
با هم نداریم ...
قدیما تو یه محله جدید هم که می رفتیم با دقت و اشتیاق
به همه جا نگاه می کردیم ...
این روزها دنیا را از پشت دوربینای عکاسی و فیلمبرداری
می بینیم ...
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و
فامیل ...
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه؟
قدیما توی قدیما موند ...
عکس، تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی