بسم الله الرحمن الرحیم
شستشوی مغزی «خود-جوش»! ...
همه تابع ِ عـــادتـــیـم! ...
از حق نگذریم ، همچین بیراه هم نمیگه :
«صلیب سرخ بعضی جاها شریک دزده وُ رفیق قافله» ...
وقتیکه مدیریت بحران بدست قاچاقچیها بیفتد ...
حرفهای تکراری وُ کـِسـِـل-کننده-ی «عقل کل»! ...
شستشوی مغزی «خـــود-جوش»! ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
وبلاگ محمدرضا زائری، خبرآنلاین:
سالها پیش روزی از آمریکایی تازه مسلمان شده-ای که به من
انگلیسی درس می داد پرسیدم :"اشتباهات و ایرادهای ما
روحانی ها در تبلیغ دین برای غیر مسلمان ها چیست"؟ و
بیشتر به دنبال این بودم که تفاوت های اساسی منطق ذهنی و
نوع تفکر یک مسلمان شرقی با یک شخص غربی را بفهمم.
یکی از اولین چیزهایی که گفت این بود که
«در جواب سؤال به جای حرفهای کلی گفتن و منبرهای طولانی
رفتن پاسخ مشخص و دقیق بدهید»! ...
منظورش
شاید این بود که منطق ذهنی یک غربی جزئی نگر است و همان
طور که در تفاوت شیوه آدرس دادن مان مشهود است او از
مسایل ریز و امور دقیق عینی شروع می کند.
وقتی می خواهد آدرس بدهد از پلاک خانه شروع می کند
و بعد نام خیابان و محله را می نویسد و سپس به شهر و
کشور می رسد، اما اینجا ابتدا نام کشور و شهر را می
نویسیم و سپس محله و بلوار و خیابان و کوچه را ذکر می
کنیم و شاید اگر می شد از کهکشان راه شیری و قاره آسیا
شروع می کردیم تا نشانی یک پلاک را اعلام کنیم!
البته روشن است که اینجا قصد ارزش گذاری نداریم و تنها می خواهیم تفاوت دو
نوع تفکر و روحیه و شیوه و رویکرد را بیان نماییم که در
نتایج و دستاوردها و حاصل عملی زندگی روزمره کاملا مشهود
است.
در آنجا معمولا برای هر کاری هدف گذاری عینی و مشخص و
بسیار جزئى و کوچک می کنند ولی ما در مقابل می خواهیم با
هر کار کوچک مشکلات همه عالم را یکجا حل کنیم!
ما یک ساعتمان پنج ساعت است و نقطه روی نقشه مان یک
منطقه شهرداری ! اما آنها پنج دقیقه شان معلوم است و یک
کوچه و خیابان شان مشخص!
گفته اند که :"
به خاطر میخی نعلی افتاد، به خاطر نعلی، اسبی افتاد، به
خاطر اسبی، سواری افتاد، به خاطر سواری، جنگی شکست خورد،
به خاطر شکستی، کشوری نابود شد، و همه اینها بخاطر کسی
بود که آن میخ را خوب نکوبیده بود"!
و شگفت این است که ما وارث دین و آیین و عقیده و مکتبی
هستیم که سراسر تعلیم همین دقت ها و همین ریزبینی ها و
دستورهای مکرر برای توجه به همین جزییات است.
پیامبر خدا هر چه توانست کرد تا همین را به ما یاد بدهد! چنان که یک روز مدتی
طولانی به انتظار کسی زیر آفتاب ایستاد، با این که در
نزدیکی آنجا سرپناهی بود و سایه ای داشت.
هر چه دیگران خواهش کردند و گفتند که به زیر سایه بروید
نپذیرفت و فرمود که من قرارم با او اینجا بوده نه آن طرف!
به یک مثال ساده و پیش پاافتاده بنگرید.
همیشه دیده اید که در بسیاری از اوقات موقع نصب کلید برق
یا شیر آب دقت نمی کنیم و مثلا کلید برق برعکس نصب می
شود یا شیر آب سرد به جای آب گرم قرار می گیرد.
شاید کسی که دارد مثلا شیر آب را نصب می کند با خود
بگوید حالا مگر چه قدر مهم است که رنگ آبی را برای شیر
آب سرد و رنگ قرمز را برای آب گرم ببندم؟ یا کسی که کلید
برق را نصب می کند از خود بپرسد که مگر چه قدر اهمیت
دارد که برای روشن کردن چراغ ها کلید را به سمت بالا
فشار دهند یا به سمت پایین؟ اما همان بی توجهی ظاهرا
بسیار کوچک آن لوله کش یا برقکار باعث می شود که سالها
وقتی اهل خانه یا مهمان ها آب سرد می خواهند به اشتباه
شیر آب گرم را باز کنند و یا برعکس و هربار چند لحظه صبر
کنند و شیرها را ببندند و دوباره باز کنند و قدری منتظر
بمانند و ... و خدا می داند که چه قدر آب و برق در همین
فاصله از بین می رود و اسراف می شود؟
حل مشکلات کلان و اساسی زندگی از چیزهای ظاهرا
ساده و بی اهمیت و کوچکی مثل همین شیر آب و کلید برق
شروع می شود! از سلام با محبت صبحگاهی، از پاسخ دادن
محبت آمیز به تلفن همسر، از سخن گفتن مهربانانه و
صمیمانه با فرزند، از نماز اول وقت، از رعایت یک ریال حق
مردم، از مراعات دل دیگران در یک اهانت معمولی ... گاهی
لازم است به جای فکر کردن به کلیات و مسایل بزرگ نگران
همین چیزهای کوچک باشیم!
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
اخبار 20:30 چندی پیش
فیش حقوقی معاون بیمه تامین اجتماعی
رو نشون داد: مبلغ دریافتی: 278/566/520 ریال !!! (بیست
وهفت میلیون و هشتصدوپنجاه وشش هزارو ششصدوپنجاه
ودوتومان) نکته جالب توجه
قسمت دریافت وام ایشون بود:
مبلغ وام دریافتی:
4/800/000/000ریال (چهارصدوهشتاد
میلیون وام دریافتی )
و قسمت جالب تر:
مبلغ ماهانه قسط وام:
5/700/000ریال (پانصدوهفتاد
هزارتومان)
یعنی بنده خدا... باید
تقریبا 90سال دیگه وام رو پس بده!!
و حالا ...
زین العابدین عبدالکلام
به مدت پنج سال رئیس جمهور کشور هند بود.
او چند روز پیش(27ژوییه 2015) در سن هشتاد سه سالگی
درگذشت و ملت هند را به عزا نشاند.
تلویزیون ملی هند دارایی و ثروت او را چنین اعلام
کرد:
سه دست کت و شلوار ، شش عدد پیراهن ، یک عدد ساعت مچی ،
دو هزار و پانصد جلد کتاب ، یک آپارتمان دولتی که مدت ها
پیش به جامعه دانشمندان هند تحویل داده شد.
موجودی بانکی صفر.
تنها دارایی او دعای یک ونیم میلیارد جمعیت هندوستان که
همراهش بود!
این هندوی گاو پرست کجا؟! و معاونین خدا پرست ما کجا؟! ...
پاسخ شایعه
1. متاسفانه در سطوح بالای برخی سازمانها شاهد پرداخت ارقامی غیر متعارف هستیم که گاها خبرساز نیز می شوند. این در حالیست که تبصرهء ماده 76 قانون مدیریت خدمات کشوری حداکثر حقوق را مشخص کرده است!
2. فیش حقوقی مدیرعامل یک شرکت بیمه دولتی که در برخی رسانه ها انتشار یافت، رقمی حدود ۲۶ میلیون تومان داشت، اما رقم وام ادعا شده در شایعه در آن وجود ندارد!
3. وامی که در این فیش درج شده ۳ و نیم میلیون تومان است نه ۴۸۰ میلیون تومان و وام ذکر شده در فیش نه در ۹۰ سال، بلکه با بخشی از دریافتی یکماه ایشان مستهلک می شود!
4. پرداختهای خارج از عرف، ناشی از ضعف برخی قوانین و دور زدن آنها در قالب پاداشهای نجومی است!
5. "زین العابدین عبدالکلام" رئیس جمهور فقید هند گاوپرست نبود! همانطور که از نام او پیداست او یک مسلمان زاده معتقد به فرائض دینی اسلام بود! پدرش امام جماعت مسجد محل و مورد رجوع اهالی بود!
6. هیچ منبع هندی یا بین المللی ادعاهای شایعه در خصوص دارائی های او را تایید نمی کند! "کلام" که پدر موشکی هند نیز بود، علاوه بر حقوق بازنشستگی و حق تالیف کتابهایش، ملکی هم در بنگلور هند داشت! اقلامی از جمله لب تاپ و... هم از میراث اوست!
7. برخی مسئولان کشور و خصوصا رهبر انقلاب، دستور اسلام مبنی بر ساده زیستی را رعایت می کنند. ساده زیستی ایشان نمونه است، تا جایی که تمام زندگی شخصی رهبرانقلاب بجز کتابهایشان، در یک وانت کوچک جا میشود! جا دارد همه کارگزاران به تعالیم مکتب و این الگوی ناب اقتدا کنند.
حق جو وحق طلب باشیم
لینک
مطلب جهت انتشار:
http://shayeaat.ir/post/496
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ محمدرضا زائری، خبرآنلاین:
پس از بازنشر ویدئوی گشت ارشاد که به بهانه آن چیزی
درباره حجاب نوشته بودم برخی دوستان پاسخها و یادداشتهایی
منتشر کردند که شاید لازم بود من نیز در مقابل توضیحاتی
بدهم.
لیکن هر چه فکر می کنم می بینم ادامه بحث به همان چیزی
دامن می زند که از آن پرهیز دارم و به همین دلیل مدتهاست
نه مصاحبه ای در این زمینه می کنم و نه سخنرانی و میزگرد
و ... را می پذیرم، از این روی هر چه فکر کردم دیدم جواب
دادنش مصلحت نیست و ترجیح می دهم که گذشت زمان همه چیز
را-بیش از امروز- روشن کند و مسؤولان امر را به این
نتیجه برساند که اداره جامعه قبل از چماق به عقل و تدبیر
نیاز دارد و رویارویی با مردم بیش از زور بازو نیازمند
استفاده از دل و جان است .
فقط چون برخی در اصل فیلم تشکیک کرده بودند عرض می کنم
که من از چند طریق از صحت فیلم اطمینان کسب کردم ولی با
این حال خودم در آن پست احتمالات دیگر را برای گرفتن زهر
مطلب مطرح کرده بودم. الآن هم مدارک و شواهد دیگری از
سرنوشت دردناک برخوردهای انتظامی با موضوع حجاب دارم ولی
فقط به عنوان نمونه همین دو نمونه برای کسانی که همچنان
از گشت ارشاد دفاع می کنند منتشر می کنم.
اولی پیامک یکی از مأموران که هم کار خودش را زیر سؤال
می برد و مقام مافوق و همکاران خود را عقده ای می نامد!
و هم می خواهد باب ارتباط با شخص مثلا "مجرم" راباز کند!
و دومی هم گزارش یکی از دنبال کنندگان این صفحه از تجربه
خودش با یکی از مأموران ! واقعیت این است که این شیوه
غیر عقلانی و رفتار نادرست که هر کسی با اندک تأمل می
تواند آسیب ها و عوارضش را درک کند به طور طبیعی نتایج و
پیامدهای سیاه تر از این هم خواهد داشت!
نیروی انتظامی یکی از ارکان اساسی استقرار ثبات و امنیت
کشور است و برخی از کسانی که پرسنل شریف نیروی انتظامی
را در این سطح درگیر و گرفتار ساخته اند بی سر وصدا
دارند کارکردهای اصلی این نیروی ارزشمند را تخریب می
کنند.
متأسفانه کسانی که از گشت ارشاد دفاع می کنند متوجه
نیستند که این روند در آینده نزدیک چه بنیان هایی را در
نظام مان سست تر و لرزان تر خواهد ساخت و چگونه همین
اندک فرصت باقیمانده برای ترویج ارزشهاى دینی را هم از
ما خواهد گرفت. اشتباه فاحش دوستان دلسوز ما این است که
به خاطر نگرانی شان در موضوع حجاب یک خطر و تهدید بزرگتر
را نمی بینند و متوجه ابعاد خطرناک آن تهدید نیستند.
هنر آن است که انسان دورتر از اینجا و دیرتر از امروز را
بییند و با تأمل در احوال پیشینیان از تاریخ درس بگیرد و
بفهمد یک سیاست غلط و ناشیانه حتى با نیت صحیح چه غلط
های بزرگی را رفم می زند.
کشور ما متاسفانه اکنون در شرایط بسیار سخت و دشواری
قرار دارد و متن جامعه دچار آسیب های فراوان و در معرض
بحران های سخت است ولی این بار بیش از آن که تهدید سیاسی
و نظامی باشد، این خطر در حوزه اجتماعی است.
امثال شهید محسن حججی با نثار جان خود تهدید سیاسی و
نظامی را پاسخ گفته و می گویند اما تهدید اجتماعی و
مشکلات روزافزونی از قبیل بیکاری و فقر و فساد و اعتیاد
و ... را با خون دادن نمی توان تدبیر کرد.
مصرف مشروبات الکلی به مراتب خطرناک تر از بی حجابی است،
چرا کسی نگران این خطر خانمان سوز نیست؟ خیالتان را راحت
کنم، اینجا دیگر با جان دادن و خون دادن و کربلا کردن و
عاشورا آفریدن مشکل حل نمی شود! بلکه عقل و تدبیر و
برنامه ریزی و صبر می خواهد!
آنان هم که نگران اسلام هستند باید تکلیف را روشن کنند،
اگر قبول دارند که پیامبر و امیرالمؤمنین اسلام را بهتر
از آنان می شناسند باید به سراغ عدالت مظلوم و غریب
بروند و اگر معتقد هستند که اسلام را از صاحبان خانه وحی
بهتر می فهمند پس لااقل بدون تعارف و به صراحت بگویند و
ما را راحت سازند!
بسم الله الرحمن الرحیم
اقتصاد مُقاومتی! ...
سربازان آینده-ی نظام سلطه ...
آخـــریـــن روزهای امتحان ...
چپاولگران در لبسهای مختلف ...
رسانه-ی فرهنگی ِ تحت نظارت ...
اقتصاد مُقاومتی! ...
کارشناسان گفته-اند که دنیای مَجازی داره
«دنیای حقیقی» میشه! ...
جادو وُ جَنبَل هم دیگه «به-روز» شده ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جان شیرینم ، هر چه فکر میکنم یادم نمیآد که حرفآی امشبم رو اینطور رُک وُ راست به تو گفته باشم ؛ درواقع هیچوقت موقعیت وُ فرصت مناسبی برای گفتن وُ شنیدن پیشآمد نکرده ، تا امشب ...
«اگر رفیق شفیقی، درست پیمان باش / حریف خانه وُ
گرمابه وُ گلستان باش» ...
ممکنه تو یا همسالان تو بگن «ای بآبآ ... دلت خوشه.
این رفیقی که خواجه-ی شیراز توصیه کرده مربوط به اون دورانه، چنین رفیقی دیگه
"کیمیا" شده» ... درسته خیلی کمیاب شدن ، ولی نسل-شون منقرض نشده! ... درسته، حتی
نسبت به چهل، پنجاه سال پیش هم خیلی کم شدن وَ رنگ عوض کردن ، وَ الان هم رنگ وُ
لعاب-شون هر روز بیشتر وُ بیشتر میشه.
تقریباً بیست سالی شده که به این نتیجه رسیدم «بیشتر آدما با یک عینک "سیاستمدار ِ دلال-مآب" دوستآشونو انتخاب میکنند»!؟ یعنی ملاک انتخابشون اینه که طرف چی داره، چقدر داره، وَ کلا چقدرش به اونا «می-مـآسه» ... در واقع، به چشم یک گاو ِ پُر-شیر ِ پُر-زور بهشون نگاه میکنند تا بتونند به بهترین وجه ، هر جا وَ هر وقت که لازم شد، ازشون سوء استفاده کنند تا اینکه تاریخ مصرفشون تموم بشه! ... نمیگم همه، ولی اکثرشون اینطوری-ند ؛ کارشون که باهات تموم شد، بی-خبر وُ بی-خدا حافظی، حذفت میکنند. انگار نه انگار که هر چی تونستین «فقط محض رفاقت» کمک-شون کردی. بعضیاشون که حسابگر خوبی نیستن ، نامردیآی خودشونو نادیده میگیرن وُ برای کاری که باهات دارن، با کمال وقاحت وَ روی ِ خوش وُ چاپلوسانه میآن سراغت! ... صد رحمت به وفای گرگی که دو، سه بار لقمه-ای بهش دادین ...
بدترین نارفیق کسیه که هرجایی که بخواد اظهار فضل میکنه وُ نظر میده، الا وقتیکه بیراه رفتن تو رو می-بینه وُ درک میکنه ؛ ولی بخاطر نامردیش سکوت میکنه، در حالیکه تو رو بطرف بیراهه-های مُخرب دیگه وَسوسه وُ تشویقت میکنه وَ از این سادیسم «دیگر-آزاری»، در خفا لذت می-بَره! ... اگه به راه دوری برای زندگی بری، حتی جواب نامه-تو هم نمیده ؛ تو مَرامش اینه : «مُرغی که از قفس پرید، ارزش جواب نامه رو هم نداره، با شکار دیگه-ای باید جاشو پُر کرد»! ...
بعضی وقتآ اینآ برای اثبات دوستی-شون ، احتمالاً کمکی به شما میکنند که در حقیقت نوعی نون قرض دادن وَ «دون پاشیدنه» تا اعتمادتونو بشتر جلب کنند.
شاید متوجه شده باشین که منظور کل ِ حرفآی من این نیست که یک خط قرمز دور خودتون بکشید وَ تنهایی وُ عُزلت رو انتخاب کنید ؛ دلـبـنــــدم ، منظورم اینه که هر دستی که بطرفتان دراز میشه، زدن هر لبخند دوستانه-ای به روی ماهتان، هر تعریف وُ تمجیدی، هر دعوت وُ تقاضایی، وَ خلاصه هر چیزی مثل اینآ ، ممکنه خالصانه وُ صادقانه نباشه، دام فریبی باشه برای خام کردن شما ؛ خصوصاً از طرف آقایون به خانمها! ...
اگه با کسی دوست میشین، «زودی میخهای عاطفه وُ دوستی» رو نکوبین، فرصت بدین تا مَحَکهای دوستی اثبات بشه، بعد به تدریج ، اعتمادتونو نشون بدین.
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ زائری، محمدرضا ، خبرآنلاین :
حضرت حجة الاسلاموالمسلمین حاج شیخ غلامرضا فیروزیان را
چند سال پیش شناختم و بعد از دیدن و خواندن دو کتاب از
آثارشان به ایشان ارادت فراوان پیدا کردم، رفتم و در
اصفهان به خدمتشان رسیدم.
با این که کسالت داشتند و به دلیل کهولت سن با سختی و
دشواری مواجه بودند بسیار با محبت به پرسشهایم پاسخ دادند
و بخشی از گفتگوی خواندنیمان را هم در مجله "خیمه" منتشر
کردم. این روزها در صفحه اینستاگرام سیره علما
sire.olama.ir@ این مطلب را به نقل از ایشان دیدم و مطلع
شدم که در بیمارستان بستری هستند، ضمن آرزوی عافیت و سلامت
کامل ایشان این داستان خواندنی و قابل تأمل را برای شما
نقل میکنم و با این که ملاحظاتی هم در متن موضوع دارم اما
برای حفظ امانت، مطلب را چنان که بوده و با همان ادبیات
آورده ام.
ایشان گفتهاند:
تابستان سال ۱۳۲۳ در ونک مستوفى منبر میرفتم. امام جماعت
آنجا که سید بزرگوارى بود تعریف کرد که یک روز صداى در
منزل بلند شد، وقتى آمدم در را باز کردم،
خانمى نیمهبرهنه و بىحجاب و آرایش کرده و دست و سینه باز
را مقابل خود دیدم، خواستم درب را ببندم و به او بىاعتنایى
کنم. فکر کردم همین که در خانه یک روحانى با این قیافه
آمده شاید معایب بىحجابى را نمیداند و شاید بتوانم
نصیحتش کنم.
سرم را پائین انداخته و گفتم بفرمائید. داخل اطاق شده نشست،
و مسئلهاى در مورد ارث از من سئوال کرد. من گفتم خانم من
هم از شما مىخواهم مسئلهاى بپرسم اگر جواب دادید، من هم
جواب مىدهم. گفت: شما از من؟ گفتم: بله. گفت: بفرمائید!
گفتم:
شخصى در محلى مشغول غذا خوردن است و غذا هم بسیار مطبوع و
خوشبو است، گرسنهاى از کنار او مىگذرد، پایش از حرکت مىایستد،
جلوى او مىنشیند تا شاید تعارفش کند، ولى او اعتنا نمىکند.
شخص گرسنه تقاضاى یک لقمه میکند او میگوید: غذا متعلق به
من است و نمىدهم، هر چه التماس مىکند او به خوردن ادامه
میدهد، خانم این چگونه آدمی است؟
گفت: آن شخص بیرحم از شمر بدتر است.
گفتم:
گرسنه دو جور است، یکى گرسنه شکم و یکى گرسنه شهوت. جوان و
گرسنه شهوت، خانم نیمهبرهنه و زیبایى را مىبیند که همه
نوع عطرها و آرایشهاى مطبوع دارد، هر چه با او راه میرود
شاید خانم توجهى به او بکند و مقدارى روى خوش به او نشان
بدهد، او به جوان اعتنا نمىکند. جوان، اظهار علاقه میکند،
زن، محل نمىگذارد،. جوان، خواهش میکند، زن میگوید: من
نجیبم و حاضر نیستم با تو صحبت کنم. جوان التماس میکند،
زن توجه نمىکند. این خانم چگونه آدمى است؟
خانم فکرى کرد و از جا حرکت کرد و از خانه بیرون رفت.
فردا درب منزل صدا کرد، رفتم در را باز کردم، دیدم سرهنگى دم در ایستاده و
اجازه ورود مى خواهد، وقتى وارد اطاق شد و نشست و گفت: من
شوهر خانم دیروزى هستم، وقتى که با او ازدواج کردم چون
خانوادهاى مذهبى بودیم از او خواستم با حجاب باشد، گفت:
بعد از ازدواج، ولى آنچه به او گفتم و خواهش کردم تهدید
کردم، زیر بار نرفت ولى دیروز آمد و از من چادر و پوشش
اسلامى خواست، نمىدانم شما دیروز به او چه گفتید. ماجرا
را به او گفتم. او با خود عبایى آورده بود. به من داد و
تشکر کرد و رفت.
کانال تلگرامی دکتر محمدرضا زائری
https://telegram.me/morzaeri
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام جان شیرینم ... بابت حرفهای کسل کننده-ی دیروزم
من ِ پیر مرد رو ببخش ... درد دلی بود که به نُدرت میشه به
کسی گفت وَ به نُدرت شنونده-ای برای «گوش کردنش » پیدا
میشه ؛ حتی تو خونواده-ی خودم ! ... بالاخره دیروز ترکید
وُ آوارش رو سر تو ریخت. الانم ، دو ساعتی هست که از خواب
بیدار شدم ، خیلی دلم میخواد چیزی بخونم یا بنویسم که
شارژم کنه ، ولی دل وُ دماغش رو ندارم ؛ گاهی وقتا «دمای
دلم» نزدیک به صفر میرسه. خدا رو شکر که خداییی هست وَ شرم
از حضورش باعث میشه که خیلی از خط قرمزها رو رعایت کنم وَ
حتی از نزدیک شدن به فکر «خط زردها» ، به درگاهش طلب بخشش
وَ کمک کنم. بابا جون ببخش ... عارضه-ی «پیری وُ بی-کسی»
بعضی وقتها «روده-درازی» میآره ...
هنگ کردم انگار! ... ناخواسته کلید انتر رو زدم وَ مطلب
بدون خدا حافظی ارسال شد. در پناه خداوند جمیل وُ سلیم ...
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
وبلاگ دکتر مرتضی بهشتی ، خبرآنلاین:
در فضای مجازی دیدم جمله ای از آقای رحیم پور ازغدی نقل
شده است در خصوص مسخ انقلاب و گفته اند : « کسانی که به
دنبال مسخ انقلاب هستند ، عده ای جاسوس و بعضی الاغ و بعضی
دیگر روباه هستند ».
در لغت نامه دهخدا مسخ چنین تعریف شده است :
« صورت برگردانیدن به زشتی و برگردانیدن صورت به صورتی
بدتر از صورت نخستین ». و در تفاوت تناسخ با مسخ
گفته می شود :
« در تناسخ ، روح از بدن خارج می شود و به بدن یا جنین
دیگرتعلق می گیرد ولی در مسخ روح از بدن جدا نمی شود بلکه
تنها شکل ظاهربدن تغییر می کند . یعنی این گونه نیست که
نفس انسان به نفس میمون تبدیل شود بلکه افراد مسخ شده با
حفظ روح بشری فقط صورتاً همچون میمون و خوک می شوند».
1- بهتر است معلوم کنید منظور شما از این هشدار مسخ در
انقلاب است یا تناسخ آن؟
2- برای شناخت مصداقی افراد جاسوس و الاغ و روباه ؛ بهتر
است بطور روشن ؛ شعارها و روش ها و مکتب فکری و مشی سیاسی
و تعلق حزبی این سه گروه را معلوم کنید.
3- چگونه شده است که جاسوس و الاغ و روباه هدف واحدی تحت
عنوان مسخ انقلاب ، پیداکرده اند زیرا ماهیت و خواستگاه هر
یک از این اصناف سه گانه با یکدیگر تفاوت فراوانی دارند؟
تصور می کنم منظور شما از مسخ انقلاب ؛ « صورت برگردانیدن
به زشتی » بوده باشد و نگران این هستید که جاسوسان و الاغ
ها و روباه ها چهره نیکوی انقلاب را به زشتی نشان دهند.
اما هیچگاه نخواسته-اید هراس خود را اینگونه دنبال کنید که
چه اتفاقی افتاده است که عموم مردم تحت تاثیر افکار انسان
های پلید قرارمی گیرند و به قول شما مسخ می شوند؟ یادمان
نرفته است که پیش از انقلاب گفته می شد : اگر شبکه ای از
تلویزیون در اختیار ما باشد با استفاده از حقیقت اسلام و
بیان مبانی دینی ایران را آباد می کنیم و...
حدود چهل سال است که انواع تریبون های رسمی و رسانه های
مکتوب و صوتی و دیداری به زبان های مختلف به ستایش انقلاب
و دستاوردهای آن مشغول هستند مگر ممکن است که انقلاب
نتواند روشنگر دل ها و افکار مخاطبان خود شود؟
اگر احساس ریزش در میان یاران انقلاب می کنید بهتر است :
اولا ؛ ریزش را نسبت به انقلاب و اهداف اولیه آن مرتبط
نکنید . ثانیاً برای یکبار هم که شده دلیل ریزش رو به
تزاید را در پرونده عملکرد کسانی که رفتارهای نادرست به
نام دین داشته اند، جستجو کنید.
لطفا آدرس اشتباه به مردم ندهید بلکه بدون تعصب ، نواقص و
ایرادات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی چهاردهه گذشته
را مرور کنیم و با کنارگذاشتن معایب و نواقص مطمئن باشید
هیچ صدمه ای به انقلاب وارد نمی شوند حتی اگر دشمنان
انقلاب ؛ جاسوس و الاغ و روباه باشند !!!
جناب آقای رحیم پور ازغدی ،
چرا سعی نمی کنید با مطالبات قاطبه مردم همراه شوید؟ چرا
چشم هایتان را باز نمی کنید تا چهره شهر و مردم را تماشا
کنید؟ چرا صدای خاموش مردم را نمی شنوید و دائم از دشمنان
فرضی یاد می کنید ؟ انقلاب اگر سفره خودش را به گستردگی
ایران عزیز و اقشار و افراد جامعه و احزاب و گرایش های
سیاسی و دینی و اجتماعی و.. باز نکند و خیمه انقلاب از
متملقین و چاپلوسان و ... پاک نشود بطور قهری از هم
پاشیدگی را تجربه خواهد کرد.
چرا نمی خواهید برای یکبار پرونده عملکرد خودتان را ورق بزنید و کاستی ها را
جبران کنید و دل های سوخته اهل دل را که تصور بسیاری از
اتفاقات دو دهه اخیر را غیرممکن می دانستند درمان کنید .
هیچ می دانید بسیار از افرادی که فکر می کنید تحت تآثیر جاسوسان و الاغ ها و
روبهان از انقلاب فاصله گرفته-اند ، درد دین و فرهنگ وتمدن
وانسانیت و عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ، کمال و
کرامت نفس و عزت عمومی دارند و اگر احساس کنند که نور
امیدی در پیشانی انقلاب نمایان شده و می خواهند اصلاح روش
کنند ؛ در مقابل همه بدخواهان این مرز و بوم ، سرو گونه
ایستادگی می کنند و از شرف و تاریخ سرزمینشان دفاع می کنند؟
بهتر است نگاهی به خودمان و پرونده چهل برگی مدیریت کشور بیندازیم و آسیب و
چرایی گرفتاری ها و دوری پیشکسوتان و دوستان دیروز انقلاب
را در آن پیدا کنیم و تا دیر نشده است برای برون رفت از
تنگناها راه چاره ای انتخاب شود .
به حقیت دین باور داشته باشیم و مطالبات عمومی مردم را به
رسمیت بشناسیم و زیان و فهم نزدیک تری با مردم پیدا کنیم و
باور کنیم در میان همین مردمی که به ادعای همفکران شما
فریب خورده اند ؛ مردان و زنان بسیاری هستند که می توانند
گره گشای کشور باشند ؛
و باور کنید همه چیز را نمی دانید و نیاز به اندیشه و افکار همگان دارید.
برخیزید و بیراهه های رفته را به راه بیاورید.
به امید آن روز.
دکتر مرتضی بهشتی حقوقدان و پژوهشگر
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
خـــوشـخـیــــال ِ مثبت اندیش ...
زباله-های مکتب ِ ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ
ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺷم
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ
ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﮔﺬﺷﺖ
ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻝ، ﺑﺘﮑﺎﻧﻢ ﺍﺯﻏﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﮔﺬﺷﺖ،
ﺑﺰﺩﺍﯾﻢ ﺩﯾﮕﺮ،ﺗﺎﺭ ﮐﺪﻭﺭﺕ، ﺍﺯ ﺩﻝ
ﻣﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ، ﺗﺎ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﮔﺮﺩﺩ
ﻭ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺧﻮﺵ
ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺩﻡ ﺻﺒﺢ
ﺑﻪ ﻧﺴﯿﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺻﺪﻕ، ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺪﻫﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﺨﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺴﺖ
ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ، ﻧﮕﺮﺩﺩ ﻓﺮﺩﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ
ﮔﺮﭼﻪ ﺩﯾﺮ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ
ﮐﺎﺳﻪ ﺍﯼ ﺁﺏ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺮﯾﺰﻡ ،ﺷﺎﯾﺪ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ
ﺑﺬﺭ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﮑﺎﺭﻡ، ﺩﺭ ﺩﻝ
ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﻢ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺮﻭﻡ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺧﻮﺩﻡ، ﻋﺮﺿﻪ ﮐﻨﻢ
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﻋﺸﻖ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺨﺮم
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺣﺘﻤﺎ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﯽ، ﺩﻝ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺷﺎﺩ ﮐﻨﻢ
ﺑﮕﺬﺭﻡ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺭﻓﯿﻖ ، ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﺩﻡ ﺩﺭ
ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺪﻭﺯﻡ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺳﺪ ﻫﻤﺴﻔﺮﯼ ، ﺑﺒﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﻬﺮ ﻫﻢ ﭼﯿﺰ ﺑﺪﯾﺴﺖ
ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺮﺩﺍ ﺣﺘﻤﺎ
ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﻢ، ﮐﻪ ﺩﮔﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﯾﺮ ﮐﻨﻢ ،ﻣﻬﻠﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﺮﺍ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ
ﻭ ﺷﺒﯽ ﻫﺴﺖ، ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺮﺩﺍﯾﯽ
«فریدون
مشیری»
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی