بسم الله الرحمن الرحیم
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تصویرشماره 1 دستگاه بادر، ساخت ایران
تصویر شماره 2 مرغ هلندی موجود در دهانه بادر
تصویر شماره 3 امعاء و احشاء موجود در مرغهای هلندی که قبل از بادر شدن از بادر خارج شد
تصویر شماره 4 نمونه از امعاء و احشائی که در مرغ هلندی حتما وجود دارد
تصویر شماره 5 اسکلتهائی که جهت استحصال خمیر جمع آوری شده است
تصویر شماره 6 اسکلتهائی که بر اثر ماندگی دچار فساد شده است
تصویر شماره 7 ضایعاتی که جهت استحصال خمیر جمع آوری شدهاند
تصویر شماره 8 دهانه یک بادر که امعاء و احشاء در آن به وضوح دیده میشوند
تصویر شماره 9 خمیر استحصال شده توسط دستگاه بادر
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
ضـــریـــح گـُـمـشـــده
عشق من پاییز آمد مثل پار/ باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما / گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود/ در فراق یاس مشکیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد/عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند/ یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست/ یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس/ بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست/ یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود/ راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است/ یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند/ یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد/ عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود/ دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه/ میچکانید اشک حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس/ چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود/ بر تن زهرا گل یاس کبود
گریه آری گریه چون ابر چمن/ بر کبود یاس و سرخ نسترن
گریه کن حیدر که مقصد مشکل است/ این جدایی از محمد مشکل است
گریه کن زیرا که دخت آفتاب/ بیخبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین/ این امانت را امین باش ای زمین
نیمهشب دزدانه باید در مغاک/ ریخت بر روی گل خورشید خاک
یاس خوشبوی محمد داغ دید/ صد فدک زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست/ جز دو کس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت کن که فاق/ میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن کن تا سحر/ که پر است از لخته خون جگر
گریه کن چون ابر بارانی به چاه/ بر حسین تشنهلب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند/ دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس کن/ گریه بر طفلان بیعباس کن
باز کن حیدر تو شط اشک را/ تا نگیرد با خجالت مشک را
گریه کن بر آن یتیمانی که شام/ با تو میخوردند در اشک مدام
گریه کن چون گریه ابر بهار/ گریه کن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادان که مادرمردهاند/ مثل طفلانی که آتش خوردهاند
گریه کن در زیر تابوت روان/ گریه کن بر نسترنهای جوان
گریه کن زیرا که گلها دیدهاند/ یاسهای مهربان کوچیدهاند
گریه کن زیرا که شبنم فانی است/ هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم/ ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان/ من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاک شد/ آن بهار مرده در من خاک شد
ای بهار گریه بار نا امید/ ای گل مأیوس من یاس سپید
« احمد عزیزی »
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
خیلی از شعارهای مبارزه با اشرافی-گری فراموش شده ...
متن گفت و گوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، مدیرعامل مجتمع فرهنگی سرچشمه و پژوهشگر و کارشناس دین را می خوانید:
*با توجه به تاکیدها و سفارش های بزرگان به ساده زیستی متولیان دینی و مبلغان و روحانیون، بی توجهی به این توصیه ها چه عواقبی ممکن است برای این قشر و جامعه ای داشته باشد که در امور خود از این قشر الگوبرداری می کند؟
زائری: اولا با توجه به جایگاهی که روحانیت به عنوان الگوی مردم در عمل به دستورات دینی، جدی گرفتن انذارها و توجه به ارزش های معنوی و دوری از دنیا دارند اگر روزی همین روحانیت در هر موضوعی از جمله پرهیز از توجه به دنیا و اقبال به آن کوتاهی کنند اولین خطری که به وجود می آید این است که تمامی این بحث ها و مبانی تضعیف می شود. چرا که مخاطبان این امر فکر می کنند که این مسایل خیلی هم حیاتی نیستند. مانند اینکه پزشکی به مردم در خصوص خطر دخانیات هشدار دهد درحالی که مردم ببینند خود او سیگار می کشد که در این صورت اولین چیزی که به ذهن مردم می رسد این است که خطر دخانیات خیلی هم جدی نیست چراکه اگر جدی بود پزشک خودش مراعات می کرد. این نکته اول است که با این کار پیام های دینی و ارزش های معنوی و اخلاقی دچار آسیب جدی می شود.
نکته دوم این است که جایگاه روحانیت در جامعه با دنیا طلبی از بین می رود؛ زیرا ویژگی برجسته ای که روحانیت در بین طبقات اجتماعی مختلف دارند این است که همواره در طول تاریخ رابطه بسیار نزدیک و صمیمی با عموم مردم داشته اند و ساده زیست بوده اند. در بین صنوف مختلف اجتماعی هیچ قشری را نمی بینیم و پیدا نمی کنیم که به اندازه روحانیت به مردم نزدیک و در متن مردم باشد. روحانیت صنفی است که از آغاز زندگی مردم و در سختی ها با آنها همنفس و همنشین بود و مردم همواره روحانیت را در کنار خود می دیدند؛ بنابراین اگر روحانیت با متوسط زندگی مردم و قشر ضعیف و مخاطب عام فاصله پیدا کند طبیعتا آن جایگاه را از دست می دهد و روحانیت که قرار است مروج دینی و دعوت کننده به سوی ارزش ها باشد دیگر آن قدرت و موقعیت را پیدا نمی کند.
*این حساسیت درباره روحانیت به عنوان مسوولان اجرایی بیشتر میشود؟
زائری: بله! بحث دیگر این است که در حال حاضر و در این مقطع زمانی روحانیت به نوعی جنبه حاکمیت هم پیدا کرده است. بعد از انقلاب اسلامی جلوه ای از روحانیت را شاهد هستیم که اداره عموم جامعه را در دست دارد که حساسیت و مسوولیت او را به مراتب بیشتر می کند؛ حتی یک روحانی که هیچ مسوولیتی در جامعه ندارد ناخودآگاه در ذهن مردم منتسب به این جریان و طبقه حاکم تلقی می شود. شاید نگرانی امام علی (ع) که فرمود «ان اللَّه تعالی فرض علی ائمّه الحق ان لا یقدّروا انفسهم الاّ بضعفه من النّاس» « آن کسانی که مسوولیت و ریاست را در جامعه اسلامی بر عهده می گیرند خداوند واجب کرده است که مثل محروم ترین طبقه مردم و عادی ترین طبقه زندگی کنند» برای همین مساله بوده است. اینکه وقتی انسان های فقیر، این اشخاص و زندگی آنها را می بینند می توانند تنگ دستی و محرومیت خود را تحمل کنند؛ برای مثال فردی که برای خرید جهیزیه دچار مشکل است با مشاهده استاندار، امام جمعه شهر و شهردار هم که در آنجا زندگی می کنند و برای تهیه جهیزیه دچار مشکل هستند این مشکلات را تحمل می کند اما اگر کسی را ببیند که مسوولیتی داشته و از بهترین امکانات برخوردار است اما او امکانات اولیه را هم ندارد و در کنار آن هم با مشکلات بسیاری در زندگی از جمله بیماری فرزندش رو به روست طبیعی است که این تبعیض و تفاوت را نمی تواند تحمل کند. از این جهت الآن مسؤولیت حوزه های علمیه طبیعتا نسبت به گذشته خیلی سنگین تر و حساس تر شده است.
*گاهی برخی از روحانیون که در سمت هایی عهده دار مسوولیت می شوند به دلیل برخی ملاحظات، تا حدی ساده زیستی را به فراموشی می سپارند و در مواردی مشاهده می شود که خوی اشرافی گری و تجمل گرایی به تدریج در برخی تقویت می شود؛ چرا این گرایش ایجاد می شود؟ چنین رویکردی چه تبعاتی دارد و چه آسیب هایی را متوجه جامعه می کند؟
زائری: واقعیت این است علی رغم اینکه شخصا به طور جدی منتقد برخی ایرادها و مشکلات هستم و شاید بیشتر از هر شخص دیگر هم در این زمینه و به طور خاص در مورد بی توجهی های روحانیت، خطر دنیا طلبی و اشرافی گری در میان حوزه های علمیه صحبت کردم ولی می خواهم به صراحت بگویم که هنوز هم علی رغم تمام انتقادهایی که به این حوزه وارد می شود یکی از سالم ترین، وارسته ترین و پاک ترین طبقات اجتماعی، طبقه روحانیت است. یعنی علی رغم همه این انتقادها باز هم اگر آمار بگیریم طلبه و روحانیون ما از جهت سلامت مالی و ساده زیستی شاید جزو بهترین طبقات اجتماعی باشند اما دو عامل باعث شده است که بعضی از ایرادها و مشکلات، بیشتر به چشم آید. عامل اول این است که به هر حال زندگی اجتماعی ما به طور کلی تغییر کرده است یعنی پنجاه سال پیش عموم مردم در طول هفته ممکن بود یکی دوبار بیشتر گوشت و برنج استفاده نکنند، طبیعتا روحانیت هم به عنوان بخشی از جامعه در همین فضا زندگی می کردند. اما امروز زندگی ها تغییر کرده است امکانات و بهره مندی ها به شکل عمومی برای همه مردم ایجاد شده است و روحانیت هم بخشی از همین جامعه هستند و در همین جامعه زندگی می کند به طور طبیعی از مجموع این تغییرات متاثر شده است؛ بنابراین امروزه بسیاری از امکانات برای عموم مردم فراهم شده است که این باعث شده بعضی از مسایل به چشم آید اما به طور ناخودآگاه این انتظاری که داریم که این روحانیون مانند ۵۰ سال پیش زندگی کنند، این انتظار را از بقیه مردم نداریم.
نکته دوم این است که حساسیت مردم به دلیل مسوولیت روحانیت که در معرض حاکمیت هستند و در دسترسی رسانه ای و شبکه های اجتماعی و ظرفیت های اطلاع رسانی قرار می گیرند باعث شده است که کوچکترین مسایل هم خیلی به چشم آید. یعنی اگر یک روحانی یک اشتباه کوچکی هم انجام دهد به سرعت دیده می شود، اگر یک مطلب ناروایی را در سخنرانی های خود مطرح کند به سرعت بازتاب پیدا می کند و دیده می شود در حالی که ممکن بود بیست سال پیش همین حرف را بزند اما کسی مطلع نشود و حتی شخصی حساسیتی نسبت به آن مساله نشان ندهد.
* آیا همین حد نایدده گرفتن اصول، خلاف آن چیزی نیست که روحانیت داعیه آن را دارند؟
زائری: قطعاً این کار ایراد بسیار جدی هم دارد چراکه قرار بود روحانیت مردم را به سوی آخرت دعوت کنند. مهمترین و اساسی ترین پیام روحانیت ترک دنیاست، مهمترین دعوت روحانیت به سمت توحید و توجه به آخرت و معنویت است، اساس کار روحانیت پرهیز دادن مردم از دنیا طلبی است؛ روحانیت این لباس را پوشیده تا سختی ها و مشکلات را برای ادای بهتر آن وظیفه و ابلاغ آن دعوت تحمل کند. بنابراین مردم انتظار ندارند حتی تعداد کمی از روحانیت دچار این آسیب شوند.
*گاهی تصوراتی هر چند غلط در اذهان عمومی شکل می گیرد مبنی بر اینکه برخی طلاب با هدف رسیدن به جاه و مقام این مسیر را انتخاب کرده اند و هدف آنها خدمت در مسیر دین نبوده است که البته ممکن است چنین افرادی در همه اقشار وجود داشته باشند، حوزه های علمیه باید چه تدابیری اتخاذ کنند که به دلیل حساسیت لباس روحانیت، چنین تصوراتی شکل نگیرد؟
زائری: این حساسیت در گذشته وجود داشت. وقتی به ادبیات فارسی نگاه کنید فراوان این تعابیر وجود دارد که “واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند”. اما به نظر من چون این حساسیت بیشتر شده است روحانیت باید بیشتر رعایت کنند. اتفاقا الگوهای بسیار موفق و درخشانی هم در این زمینه داریم. به عنوان مثال بسیاری از مراجع تقلید، بزرگان و علما در این زمینه الگو هستند امثال مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی یا خود رهبر انقلاب که در راس همه بود مراقبت جدی به این قضیه دارند تا جایی که شاید این سبک زندگی برای عده ای زیاده روی هم تلقی شود. مرحوم مجتبی تهرانی حتی در مصرف روزانه میوه هم وسواس عجیبی داشت که از یک مقدار بیشتر تهیه نشود یا از آیت الله بهجت نقل شده است که وقتی دکتر سفارش کرده بود آبمیوه بخورند حساس بود که شاید همه مردم به آن دسترسی نداشته باشند. این رفتاری است که در زندگی علما می بینیم. خانه بسیاری از علمای ما نمونه هایی از زندگی ساده است که شاید آن خانه ها را به من که یک طلبه ساده هستم بدهند حاضر نباشم در آنجا زندگی کنم اینها متاسفانه بخش هایی است که دیده نمی شود. تعداد زیادی روحانی داریم که همین الان در زندگی های بسیار ساده و فقیرانه به سر می برند اما هیچ وقت بازتاب رسانه ای پیدا نمی کند.
*این قشر، مرجعی برای ساده زیستی در جامعه هستند. چه کارهایی می توان انجام داد که آن زی طلبگی جنبه مثبت دینی خود را حفظ کند و ارزش های آن مورد توجه باشد؟
زائری: در مواردی لازم است شیوه نامه و آیین نامه ای تدوین شود. به عنوان مثال دقیقا قید شود که اگر یک روحانی بخواهد سمتی بالاتری داشته باشد حتما باید محل زندگی او در یک محدوده خاصی باشد. یا زیر بار این الزامات بروند یا ملبس به لباس روحانیت نباشند کما اینکه ممکن است افرادی باشند که به دلیل اینکه حاضر به تحمل این سختی ها نیستند لباس روحانیت را به تن نمی کنند. در همه حوزه های علمیه طلبه هایی را می بینیم که لباس روحانیت نمی پوشند درس حوزه را خواندند اما لباس روحانیت را به تن نکردند. یا افرادی بودند که بعد از مدتی لباس روحانیت را در آوردند و صراحتا اعلام کردند که تحمل این شرایط برایشان سخت است.
ممکن است شیوه نامه هایی داشته باشیم و پوشیدن لباس شیوه نامه یا آیین نامه هایی داشته باشد تا کسی آن را می پوشد تعهداتی به شکل رسمی غیر از آن تعهدات شخصی و احساسی را رعایت کند و ما هم روی این قضیه پافشاری جدی تر و قاطع تری داشته باشیم تا این تصویر آسیب نبیند چون تمام قداست و ارزشی که مردم برای روحانیت قایل هستند و در سختی ها و مشکلات ناکامی های روحی و معنوی خودشان به روحانیت مراجعه می کنند به خاطر این است که این جایگاه معنوی و روحانی حفظ شده باشد که اگر این جایگاه آسیب ببیند در واقع دین آسیب خواهد دید و به مرور تمام بنیان های دینی ما دچار تزلزل خواهد شد.
*به نظر شما با این کار که قانون و تدابیری نسبت به روحانیت اتخاذ شود آیا قداست و جایگاه روحانیت در ذهن مردم تخریب نمی شود؟
زائری: مساله این است که استقلال و شخصیت غیر وابسته نهاد روحانیت باید حفظ شود. یکی از امتیازات برجسته و ویژه روحانیت و حوزه های علمیه این است که وابسته به حاکمیت نیستند و در طول تاریخ هم این افتخار را حفظ کردند که بر خلاف روحانیت در برخی از کشورها که وابسته به حکومت هستند روحانیت ایران هیچ وقت این وابستگی را نداشته اند . همین امر باعث شده زیر بار بسیاری از مسایل نروند و مردم در بسیاری از موارد احساس کنند که روحانیت در کنار آنها هستند. آن چیزی که مهم است این است که این استقلال حفظ شود و شاید لازم باشد تدابیری در کنار احساس مسوولیت فردی و تعهد اندیشیده شود.
*آیا ضابطهای مثل سازمان نظام پزشکی یا نظام مهندسی برای روحانیت هست؟
زائری: متأسفانه باید من صادقانه اعتراف کنم که پوشیدن لباس روحانیت در جامعه ما ضابطه ای ندارد یعنی حتی اگر یک نفر بخواهد به شکل کاملا شخصی، بدون سواد، معلومات حوزوی و تعهد، لباس روحانیت را به تن کند هیچ ضابطه ای وجود ندارد در حالی که اگر بخواهیم مثلا لباس نظامی تهیه کنیم به راحتی این لباس را در اختیار ما قرار نمی دهند بلکه نظام نامه و شیوه نامه ای دارد. متاسفانه در طبقه روحانیت این نظام نامه وجود ندارد که این یک مشکل بسیار جدی است. یعنی علی رغم اینکه من معتقد هستم استقلال و هویت مستقل روحانیت و حوزهای های علمیه به هیچ وجه نباید مخدوش شود در عین حال به نظر من خود حوزه های علمیه باید نظامی برای روحانیت و لباس روحانیت داشته باشند و اینطور نباشد هر کسی به هر شکلی که خواست بتواند این لباس را به تن کند. ممکن است فرد هیچ سواد و آگاهی نداشته باشد اما بتواند لباس روحانیت را بپوشد که در اینصورت رفتار و کردارش به نام همه روحانیت نوشته می شود. مردم هم آگاهی ندارند که این فردی که بالای منبر رفته است از کجا آمده و ییشینه و سابقه او چقدر است، چقدر به موضوعات دینی تسلط دارد و می تواند به اسم حوزه های علمیه و روحانیت هر حرفی بزند و مردم هم هر رفتاری که از او ببینند به اسم تمام روحانیت نوشته می شود و ممکن است خطا و ایرادهای او فاجعه و مشکلات بسیار جدی به وجود آورد.
*نقش چهره های مشهور روحانی و مراجع و محققان علوم دینی در تشویق طلاب جدید به ساده زیستی و عدم تمرکز بر تجمل گرایی و تقویت رویکرد اشرافی گری چیست؟ جامعه و دولت در این زمینه چه نقشی می توانند ایفا کنند؟
زائری: دولت به معنای حاکمیت و نظام اجرایی کشور نباید در این زمینه دخالت مستقیمی داشته باشد. من به طور قاطع معتقد هستم این کاری است که خود نهادهای حوزوی، و روحانیت و مراجع تقلید باید نسبت به آن تدبیری اتخاذ کنند. تنها کاری که لازم است حاکمیت انجام دهد این است که از جنبه رسانه ای و عمومی آگاهی های مردم را بالا ببرد یعنی مردم را متوجه کند که مثلا حقایقی که در نظام زندگی طلبگی و روحانیت وجود دارد چیست. مردم را آگاه کند به اینکه در کنار تمام ایرادهایی که ممکن است وجود داشته باشد چقدر نقاط قوت و درخشان وجود دارد؛ رسانه های ما از داخل زندگی روحانیت و حوزهای های علمیه به مردم اطلاع رسانی کنند. لازم است فیلم مستند از زندگی طلبه ها و روحانیت داشته باشیم و به این بعد از زندگی روحانیت در فیلم های تلویزیون توجه کنیم. این موارد بخش هایی است که ممکن است رسانه ملی و برخی از نهادهای دیگر به آن توجه کنند ولی طرف دیگر ماجرا به معنای ایجاد انسجام و ضابطه برای رفتار و کردار و منش روحانیت چیزی است که خود حوزه های علمیه باید به آن بپردازند. بنابراین مساله پوشیدن لباس روحانیت و ورود به این زی روحانی بسیار جدی است و باید حتما قاعده و ضابطه ای داشته باشد.
*در پایان آیا کارنامه امروز روحانیت در مبارزه با اشرافی گری و دنیا طلبی را موفق ارزیابی میکنید؟
زائری: حقیقت این است که در مجموع روحانیت همان طور که عرض کردم سالم ترین و منزّه ترین قشر اجتماعی است از این جهت ولیکن نباید فراموش کنیم که مأموریت اصلی ما در انقلاب اسلامی همین مبارزه با استکبار و اشرافیت بوده و حمایت از مستضعفین و پابرهنگان. راستش باید اعتراف کنیم که بسیاری از ما متأسفانه آن شعارها و آرمانها و آن رویکرد حضرت امام رضوان الله علیه را فراموش کردهایم. اگر بخواهیم وضعیت امروز جامعه و عملکرد روحانیت را با صحیفه امام و حتی فقط با منشور روحانیت مقایسه کنیم کارنامه قابل دفاعی نخواهیم داشت. باید اعتراف کنیم که ما خیلی از آن شعارهای پر حرارت و اساسی در مبارزه با مرفّهین بی درد و خوی اشرافی گری و استکبار را فراموش کردیم. باید اعتراف کنیم که گاهی چندان در حمایت از پابرهنگان و کوخ نشینان و محرومین و مستضعفان موفق عمل نکردیم. باید اعتراف کنیم که گاهی امروز از آن آرمانها فاصله زیاد و جدی داریم و تا دیر نشده باید مجداداً به همان رویکردها و همان مسیر برگردیم.
گفتگو کننده:
فهیمه ابراهیمی از شفقنا
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
«علامه طباطبایی»
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
نوشته : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
بـیـسـتـــون را عـشق کـنـد وُُ شـهـــرتـش فـرهـــاد بـرد ...
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
در جامعه امروز برخلاف گذشته قبح طلاق ریخته. بسیاری از ازدواج ها خیلی زود به طلاق می انجامد به خصوص در مورد زوج هایی که خیلی عاشقانه و با شر و شور ازدواج می کنند.
مجله
خانه بخت: دکتر سیامک ظریفکار روانشناس است. دکترای روانشناسی
اجتماعی دارد از دانشگاه هانوفر آلمان اما فیلم کوتاه هم می سازد و
در زمینه آسیب های اجتماعی عکاسی حرفه ای هم می کند. در واقع او از
تمام ابزارهای موجود برای بیان مسائل اجتماعی و کمک به آسیب دیدگان
اجتماعی استفاده می کند.
یکی از مباحثی که او به طور تخصصی در سفر کوتاهی که به ایران داشت
درباره اش صحبت کرد، «عشق ایرانی» بود که شد بهانه ای برای گفتگو
اما نکته مهم در مورد ظریفکار این است که علی رغم بیست سال زندگی
در خارج از ایران، شناخت عمیق او از جامعه ایران و مسائل و مشکلات
آن (به خصوص مسائل جوانان) است...
در جامعه امروز برخلاف
گذشته قبح طلاق ریخته. بسیاری از ازدواج ها خیلی زود به طلاق می
انجامد به خصوص در مورد زوج هایی که خیلی عاشقانه و با شر و شور
ازدواج می کنند. آیا آنها هیجانات جنسی را با عشق اشتباه می کنند و
به طور کلی این پدیده را چگونه می توان تحلیل کرد.
- بحران جنسی در هر فرد ریشه در دوران بلوغ او دارد و به خصوص در
دوران آگاه سازی او بر وظایفی که پدر و مادر خانواده در این زمینه
دارند و مراحل رشد متفاوتی که کودک پشت سر می گذارد. به نظرم مشکل
اصلی در جامعه ما بحران بلوغ است چون هر نوجوان با تغییرات عمده
فیزیولوژیکی
روبروست
و هم با تغییرات روانی عمده. او باید از دوران کودکی خارج شود و به
مرحله جدیدی در زندگی اش که مرحله حرکت و استقلال است برسد. به
همین دلیل هیچ کدام از رفتارهایش تابع قوانین مشخصی نیست. سوال اول
که مطرح می شود این است که در جامعه ما چه امکاناتی وجود دارد که
نوجوانان ما بتوانند زیر نظر متخصصان مشاوره و روانشناس آموزش های
سالم جنسی ببینند و مجبور نباشند این آموزش ها را از فضاهای مجازی
یا دور از خانواده یا مدرسه آن هم به صورت پنهانی دریافت کنند.
متاسفانه این امکان وجود ندارد. معمولا خودشان یک نفر را به عنوان
عشق و شریک انتخاب می کنند و اغلب هم انتخاب های شان نادرست است. -
نادرست و درست را الان نمی توان تعیین کرد چون در مرحله بلوغ امکان
انتخاب درست نیست چون بدن و روان نوجوان دستخوش تحولات دائمی است
ولی رفتار و راهنمایی درست در این دوران قطعا زمینه ساز انتخاب
درست در آینده است.
مسئله
دوم خانواده است. این که خانواده نوجوان جمع محور باشد یا فردمحور
خیلی مهم است. خانواده ای که فردمحور باشد، در راستای فردمحوری
اهرم های استقلال شخصیتی و عاطفی و گاه حتی جنسیتی را در اختیار
فرزندش قرار می دهد. به عنوان نمونه وقتی فرزندش وارد مرحله بلوغ
می شود و نیاز به معاشرت با جنس مخالف دارد، این اجازه را می دهند
که تحت نظارت، یک معاشرت سالم صورت گیرد. بخش اساسی تر قضیه حتی در
خانواده فردمحور که بسیار کم هستند – این است که نوجوان چقدر می
تواند در فضایی آرام و بدون ترس به کنجکاوی های چه جنسی و چه
غیرجنسی شان پاسخ بدهد. این در کشور ما نیست. ما اینجا پدیده ای به
نام «پلیسوفووبی» داریم که هم شامل ترس از پلیس بیرونی است و هم
ترس از پلیس درونی که مامور سانسور دائمی است.
واقعا اینطور نیست. الان
شمار ارتباطات و میهمانی های به اصطلاح زیرزمینی و ... زیاد شده که
دیگر نمی توان گفت ترسی از نیروی انتظامی یا قضاوت مردم وجود دارد.
- این دلیل بر این نیست
که ترس وجود ندارد. همین قاچاق بودن این کارها دلیل ترس است. این
یک استعاره است چون در خانواده هم این نگاه پلیسی
هست.
ما به صورت ناخودآگاه این ترس را داریم. ضمن این که تبعیض جنسیتی
هم هست. روابط اجتماعی یک پسر خیلی پذیرفته تر از روابط اجتماعی یک
دختر است. حالا اگر از همه این مسائل بسیار مهم مرحله بلوغ هم
گذشتیم و فاکتور گرفتیم، می رسیم به پروسه تشکیل خانواده. در
این مرحله هیجانات ناشناخته با عشق اشتباه گرفته می شود...
- این همه هیجانات کنترل
نشده از کجا می آید؟ از همین مرحله بلوغی است که درست از آن نگذشته
ایم و ناقص طی شده چون نوجوان ما یاد نمی گیرد در مورد ویژگی های
فیزولوژی بدنش چیزهایی را بداند و با بدنش راحت باشد، در نتیجه
جوان ها دائما با این پدیده درگیرند و این درگیری در وجود آنها
تولید اضطراب می کند. چه بخواهیم و چه نخواهیم، دستگاه شناختی
جوانان دائما با این اضطراب تحت فشار است. هیجانات جنسی از کجا می آیند؟ از آنجا که ما نمی توانیم به نیازهای
عادی و سالم بدن مان پاسخ بدهیم.
وقتی از اهرم های طبیعی
تخلیه این انرژی بی بهره ایم باید با تجمع آنها در وجودمان مواجه
بشویم. امکاناتی مثل ورزش که عموما بسیاری از نوجوانان ما امکاناتش
را ندارند و بسیاری هم اهلش نیستند. خب این انرژی ها کجا تجمع می
کند، در بخش جنسی، چرا؟ چون بیشترین تابو و حساسیت هم در این بخش
است. همین که «جنس دیگر» برای دختران و پسران ما یک معماست.
آیا اینها تا دوران جوانی ادامه
پیدا می کند؟
- بله، ضمن این که بسیاری از جوانان ما موقعی وارد بحث
ازدواج می شوند که قصد می کنند از خانه جدا شوند و یکی از دلایل
اصلی ازدواج برای خیلی از جوان ها اجازه پیدا کردن برای زندگی
مستقل است و این که آزاد باشند در صورتی که اینها همه اش توهم است.
اینها وارد پروسه ازدواج می شوند. در شش ماهه
اول
یکسری قواعد را رعایت می کنند و در نهایت پس از فرو نشستن آن
هیجانات اولیه، بخش های پنهان و ناخودآگاه سر باز می کند. ضمن این
که
بعد از ازدواج دیگر خیلی از «بایدها» که قبل از ازدواج بود، دیگر
نیست. به محض رد شدن از پل ازدواج دیگر طرفین ضروری نمی بینند خیلی
از مسائلی را که قبل از ازدواج رعایت می کردند، رعایت کنند و این
خودش باعث ناسازگاری و ایجاد اختلاف می شود.
در جامعه ما از کودک تا بزرگسال میزان توانایی های بالقوه تا
توانایی های بالفعل بسیار زیاد است و ما می دانیم طبق قانون دستگاه
روانی وقتی این فاصله بسیار زیاد می شود، میزان خشونت بالا می رود.
یعنی وقتی
ما
توانایی مان را نتوانیم به ظهور برسانیم، دچار خشم می شویم و این
خشم ها به خشونت آشکار و خشونت پنهان تبدیل می شود. پس می توان نتیجه گرفت آنچه که یک
جوان فکر می کند «عشق» است و او را وادار به عکس العمل های افراطی
مثل فرار از خانه یا حتی خودکشی می کند و بعد از ازدواج و شش ماه
زندگی مشترک، همه این باورها فرو می ریزد؛ هر چه هست، «عشق» نیست؟
- به نظر من صرف نظر از این که واژه «عشق» به خودی خود
تعریف پذیر نیست اما اگر به خواهیم برایش چهارچوبی قائل شویم، می
توان از آن به عنوان نوعی مسئولیت پذیری یاد کرد.
وقتی به کسی می گوییم عاشق تو هستیم این یعنی مسئولیتش را در قبال
تو می پذیریم و برعکس. این بخش در جامعه ما به هزار دلیل وجود
ندارد.
چرا؟
-
چون ما ابتدایی ترین اصول مسئولیت پذیری را نیاموخته ایم. نمونه
بارزش مسئولیت پذیری شهروندی و البته ابزارهایش هم نیست.
اگر همین امروز در یکی از خیابان های ما اتفاقی برای یک شهروند
دیگر رخ بدهد کدام یک از ما حاضر است به عنوان یک شهروند دخالت کند؟ با موبایل شروع به فیلم گرفتن می
کنیم...
-
متاسفانه، این هم نشانه همان مسئولیت پذیر نبودن است. این مسئولیت
نه زنانه است و نه مردانه. این بحث هیچ وقت در ما رشد پیدا نکرده
چون الگوها و ابزارهایش را هیچ وقت نداشته ایم.
من زمانی می توانم عشق مسئولیت پذیر را در زندگی ام پیاده کنم که
حداقل نمونه آن را در پدر و مادر خودم دیده باشم. یعنی اگر ما قرار
است شاهد بازی های عاشقانه نسبتا مسئولانه تری باشیم، باید صحبت از
نسل های آینده بکنیم. آن هم به شرط این که این الگوها را امروز
برایشان بسازیم.
ولی
ازدواج در نسل های قبلی پایدارتر بود؟
-
بله بود، به دلیل محدودیت
هایی که وجود داشت. و به خاطر بحران هویتی کمتر. امروزه ما به سبب
بحران های اقتصادی در سراسر جهان بحران هویت داریم و این بحران
هویت را نسل پدران و مادران ما ندانستند.
نداشتن ثبات شغلی باعث شده آدم ها حتی همکاری نداشته باشند که شش
ماه با او کار کنند. خود افراد یک روز یک جا هستند، روز دیگر جای
دیگر. همه چیز دائما در حال تغییر است. یعنی میزان انعطاف پذیری
آدم ها برخلاف توانایی دستگاه روانی شان روز به روز باید بیشتر
بشود. یعنی
مدام شرایطی را تحمل می کنی که دوستش نداری و از حد توانت خارج است
اما مجبوری آن را بپذیری و این باعث می شود
آدم
ها به هم بریزند و نسل جوان روز به روز بحران های عمیق تری را
تجربه کند.
اما
این بحران اقتصادی و عدم ثباتی که می فرمایید در کشورهای دیگر هم
هست.
- اما
توجه کنیم که از طریق اینترنت و شبکه های اجتماعی بچه های ما یک
هویت کاذب اینترنتی هم پیدا کرده اند که از طریق همنشینی با افرادی
در سراسر دنیا که نوعی هویت جمعی به هم ریخته دارند، به آنها هم
سرایت می کند.
نسل پدران و مادران ما این وضعیت را نداشتند. پدر یک خانواده نسل
اندر نسل شغلی را داشت که هویت اجتماعی اش را تعریف می کرد اما
امروز اینطور نیست... امروز البته بسیاری از جوانانی که
به سن ازدواج رسیده اند یا در خانواده های با فرزندان کم زندگی
کرده اند یا تک فرزند هستند؛ چقدر از این بحران هایی که در ازدواج
ها داریم معلول این شرایط است؟
-
بخش قابل توجهی از این
طلاق ها معلول خودخواهی های به وجود آمده ناشی از همین ماجراست.
در نسل
پدران
و مادران ما هر خانواده چندین فرزند داشت. امکانات به تعداد نفرات
تقسیم می شد. ضمن این که محدودیت ها و سنت ها باعث نوعی ثبات (اگر
نه خیلی عمیق) می شد. باورهای اجتماعی هم آن زمان تفاوت داشت.
امروز زنان ما پا به پای مردان کار می کنند اما درگیر بسیاری از
تابوهای سنتی هستند.
زنان ما در این دوره از نظر هیجانات جنسی دچار بحران های بیشتری
هستند چون پشتوانه تاریخی که باعث شده مردها در طول فرآیند تکامل و
تقسیم کار و بر اساس ساختار روانی شان بین احساس و سکس بتوانند
فاصله برقرار کنند. یعنی به جرات می توان گفت که شما در مردان به
کرات می بینید مردی که هم در زمان عاشقی می تواند رابطه جنسی داشته
باشد و هم در زمان تنفر هم با همسر رسمی اش و هم از طریق ارتباطات
فرازناشویی بدون هیچ مشکلی
ولی در زن های ما چون پیچدگی فرآیند تکامل جنسی در زنان، اینطور
نیست و زن ها حتما باید عاشق کسی که با او رابطه برقرار می کنند
باشند و این باعث آسیب روانی بیشتری برای آنها می شود.
با
همه این صحبت هایی که کردیم و همه مقدماتی که باید باشد، اصلی-ترین
ترین مسئله، مسئله انتخاب است اما متاسفانه شاهدیم که انتخاب ها
اکثرا درست نیست.
الان خیلی از جوان ها بسیاری از دلایل عمده ای را که با وجود آن
امکان زندگی مشترک پر دوام از بین می رود، می بینند اما باز هم از
کنار آن می گذرند و
وارد زندگی می شوند. شاید
فکر می کنند مشکلی نیست، اگر نشد طلاق می گیریم! یا این که در طول
زندگی طرف را عوض می کنیم؟!
به نظر شما برای یک
انتخاب خوب باید به چه فاکتورهایی توجه کرد؟
- به چند فاکتور،
من
همیشه به کسانی که تازه آشنا شده اند و قصد ازدواج دارند، می گویم
حداقل شش ماه به صورت انفرادی یا در پروسه شناخت خودشان امکانی را
فراهم کنند تا همه آنچه برایشان مهم است و به خصوص باورهایی که از
تشکیل زندگی خانوادگی تا امروز داشته اند را به بوته آزمایش
بگذارند.
مگر تنهایی می شود آن کار را کرد؟
- بله.
در
کلاس هایی که مربوط می شود به تجزیه و تحلیل خودشان بپردازند و
مسلما بعد از این دوره شناختی که از خودشان، ایده آل هایشان و طرف
مقابل پیدا می کنند، متفاوت است. یعنی
هر کس می خواهد ازدواج کند باید برای انتخاب بهتر در این کلاس ها
شرکت کند؟!
- این
یک توصیه است. فقط باید یک فضاهایی برای خودشناسی جوان ها قرار
بدهیم.
متاسفانه ما هیچ امکانی برای خودشناسی جوان هایمان فراهم نمی کنیم.
چون بسیار مهم است که هر کس قبل از این که طرف مقابل را بشناسد اول
خودش و نیازهایش را بشناسد و بعد طرف را محک بزند.
هر کس باید همه آن چه در
طول زندگی از اطرافش گرفته مثل تصوراتش از مسئولیت پذیری، زیبایی
طرف مقابل و به ویژه انتظارات جنسی را بسنجد و به خودش جواب بدهد
یا به مشاور بگوید و بعد از شناخت اینها در خودش اینها را در طرف
مقابل محک بزند. در جامعه ای مثل ایران، این خودشناسی ضرورت بیشتری
دارد.
دومین فاکتور مهم شناخت
امنیت شغلی و اقتصادی است. هر قدر این بحث ضعیف تر باشد، تمایل به
پایه ریزی یک ازدواج درست کمتر است.
چرا ما امروز با پدیده ای به نام ازدواج سپید مواجه ایم چون اکثر
اینها جوان هایی هستند که به سبب عدم ثبات اقتصادی، پول کافی برای
اداره یک زندگی ندارند.
منظور
من از این سوال ویژگی های دو نفری بود که با هم برخورد می کنند.
چه نشانه هایی می تواند ما را به سمت شناخت بیشتر هدایت کند یا چه
نشانه هایی را می توان به عنوان علامت هشدار به عنوان زنگ خطر در
طرف مقابل جستجو کرد و در صورت مشاهده آن دقت بیشتری کرد و زمان
بیشتری برای معاشرت اختصاص داد؟
-
نخستین اصل برقراری یک
دیالوگ خوب است. این که بتوانی با طرف مقابل خوب حرف بزنی و خوب هم
شنونده حرف هایش باشی. یافته های عصب
شناسی
می گویند فراگیری زنان از طریق گوش دادن و توانایی شان در انتقال
مفاهیم از طریق حرف زدن بسیار بیشتر و با دقت تر از مردان است.
مردان بیشتر از طریق چشم ارتباط برقرار می کنند و تصاویر در ذهن
شان می ماند. در جامعه ما دختران و
پسران وقتی وارد یک دیالوگ می شوند و می بینند به نتیجه نمی رسند
با خودشان فکر می کنند، خب وقتی صمیمی تر شدیم و یا ازدواج کردیم،
طرف مقابل را طبق نظر خودم تغییر می دهم اما در بهترین حالت، طرف
مقابل حتی ده درصد تغییر نمی کند. در مواقعی می بینیم که دو نفری که
خیلی هم عاشق هم هستند از یک حالت خاص در پیش و پس از ازدواج دو
تعبیر مختلف دارند. مثلا توجه غیرعادی و کنجکاوی مرد نسبت به
رفتارهای زن پیش از ازدواج حمل بر عاشق بودن یا غیرتی می شود اما
بعد از ازدواج می شود «محدودیت» و آزار؟ آیا نشانه هایی وجود دارد
که با وجود آنها باید احتیاط بیشتری به خرج داد؟ -
یکی از مسائل مهم این است که وقتی احساسات عاشقانه قلیان کرد باید
کمی به آن زمان داد تا ته نشین بشود و بعد ببینیم آیا می شود با
این حس ازدواج کرد. هر چند که آنچه ما به آن سوگواری عشق می گوییم
به دختران بیشتر ضربه می زند که البته ضربه کوچکتری است به نسبت
طلاقی که در اثر انتخاب اشتباه پیش می آید.
یکی از آیتم هایی که زنگ خطر است این است که وقتی می بینیم طرف با
من تفاوت های بسیاری دارد، به این تغییرات توجه کنم و فکر نکنم
قرار است من مشاور و روانشناس او باشم و این یک زنگ خطر جدی است.
باید صبر کرد و یا نهایتا ارتباط را قطع کرد چون اصل بر این است که
انسان ها را نمی شود تغییر داد.
اما آیا آن اخلاق هایی که
با اخلاق من تفاوت دارد لزوما بد است؟
-
نه، ولی می تواند باعث اختلافات زودرس بشود.
ضمن این که نشانه های دیگری هم هست. ما امروز در
جامعه
ای زندگی می کنیم که پر از انواع تضادهاست، جامعه ای که بین
فردگرایی و ورود به سنت پل می زند. جامعه ای که خیلی از افراد
برگشت به سنت را راه حل می بینند ولی این در جامعه همراه با تضاد
است یعنی جامعه ما در این مرحله گذار بسیاری تضادها را در خودش
تجربه می کند. در چنین جوامعی با نوعی اختلال مواجه ایم به نام
«شخصت مرزی». خیلی جالب است این افراد را می توان شناخت و این که
ببینیم آیا طرف ما فردی دارای این نوع اختلال روانی است یا نه.
اولین مشخصه چنین افرادی
تزلزل احساسی است، یعنی یک لحظه با دوستت کاملا خوبی، یک ساعت دیگر
اخلاقت کاملا فرق می کند.
آیتم بعدی این است که فرد
همه چیز را سیاه و سفید می بیند، یعنی هر چیزی در نظر او یا خوب
خوب است یا بد بد.
مشخصه دیگر این نوع افراد
نحوه خرج کردن آنهاست که یا بی رویه خرج می کنند یا به شدت خسیس
هستند.
این را به راحتی می توان دید. مشخصه دیگر
این افراد نوع رانندگی
است. این افراد در هنگام رانندگی مدام خط عوض می کنند، به دیگران
بد و بیراه می گویند...
آیتم دیگر هیجانات جنسی است.
یعنی در حد دست دادن یا در زمان عقد در نوازش طرف با مواردی برخورد
می کنی که برگرفته از فیلم های پورنوست. هر فرد باید از خودش و
نیازهایش شناخت داشته
باشد. وقتی این دو تا با هم درخواست ها و سطح شناخت جنسی شان تفاوت
داشته باشد، یک طرف، طرف دیگر را وادار به پذیرش یکسری مسائل در
این زمینه می کند که این فاجعه است.
و البته خیلی از طلاق ها به سبب
همین عدم شناخت درست از نیازهای جنسی خود و طرف مقابل است.
-
دیدن
فیلم های پورنو که متاسفانه امروز بسیار زیاد است و وجود نداشتن
آموزش های درست در این زمینه علت اصلی است. حتی نمونه هایی هست که
یکی از طرفین دچار سردمزاجی است و طرف مقابل حتی برای درمان او صبر
نمی کند و حاضر نیست وقت بگذارد و بلافاصله طلاق می گیرند و اینها
آمار بسیاری را در طلاق ها تشکیل می دهند.
یا اگر خانم ها به همسرشان مشکل جنسی او را گوشزد کنند طبق تابوهای
اجتماعی انگ های دیگری به او می چسبد. یا اگر آقا مشکل داشته باشد،
خانم اول شک می کند که او حتما رابطه فرا زناشویی دیگری دارد، به
جای آنکه به سکس تراپی مراجعه کنند و درمان بشوند.
مشخصه
بعدی که باید به آن توجه کرد ترس و اضطراب از ترک شدن است و این که
وابسته بودن در کوچکترین کارهاست. مسئله دیگری که باید به آن دقت
کرد خودزنی ها و اقدام به خودکشی است که ممکن است طرف مقابل آن را
حمل بر عشق کند ولی در واقع اینها نشانه بیماری حاد است
چرا که زمینه بیشتر این نوع رفتارها عذاب وجدانی است که خودآگاه یا
ناخودآگاه نسبت به پدر و مادر یا نامزد در فرد ایجاد می شود، به
خصوص در مواردی که نمی توانی احساساتت را بیان کنی.
خودکشی های نمایشی یا
اقدام به خودکشی های سبک نمایشی، در واقع به این معناست که از تو
متنفرم اما ترکم نکن یا ترکت می کنم قبل از آن که تو ترکم کنی.
وجود یکی از این نشانه ها در فرد مقابل باید ما را وادار به مکث و
فکر بیشتر و احتیاط کند.
عشق، مسئولیت پذیری یا هر اسمی که
روی آن می گذاریم در هر جای دنیا ویژگی های خودش را دارد. آیا می
توان ویژگی های مشخصی برای عشق ایرانی تعریف کرد؟
- ببینید زبان عشق یعنی علاقه و مهر یک زبان بین المللی است
اما نحوه بروز و ابراز آن در جوامع مختلف فرق می کند.
عشق ایرانی، عشقی است که
مسئولیت
پذیری در آن کم است.
در عشق ایرانی سندرم شترمرغ را شاهدیم که در سایر کشورهای دنیا من
ندیده ام.
درباره این سندرم بیشتر
توضیح می دهید؟
-
این که به اقتضای منفعت
ما مدرن می شویم یا سنتی و این را ما در زنان نسل جدید به صراحت می
بینیم.
وقتی صحبت از ازدواج است، مهریه وارد ماجرا می شود و توقع از مرد
برای گرداندن کل زندگی و در واقع خواسته های یک زن سنتی اما وقتی
قرار است با دوستانش به کافی شاپ برود، تنهایی به مسافرت برود و
... یک زن مدرن است؟! من ارزش گذاری نمی کنم ولی اینها وجود دارد.
آیا
مردان ایرانی دچار این سندرم شترمرغ نیستند؟
-
چرا ولی درجه اش بسیار
کمتر از زنان است. در مرد ایرانی فقط یک نکته تاریخی هست که جدید
هم نیست، آن هم علاقه به داشتن حریم امن خانه و شیطنت های گهگاهی
است.
آیا کارا نبودن قوانین در این
زمینه موثر نیست؟
- آسیب پذیر بودن زنان در برابر قوانین و سیستم اجتماعی این
ضرورت را متاسفانه ایجاد کرده اما در
مردان این ضرورت کمتر است
چون قوانین ما بیشتر مردانه است.
عشق ایرانی هیجانی است و این که مسئولیت ناپذیر است یعنی هنوز به
مرحله بلوغ نرسیده چون فرد فرد ما مسئولیت پذیری اجتماعی نداریم.
و این خیلی مهم است و بارزترین ویژگی عشق ایرانی این عدم مسئولیت
پذیری است و یک مشخصه دیگر این که عشق ایرانی هنوز یاد نگرفته که
به این برسد که عشق هم یک قرارداد است در چارچوب خانواده که بخش
هایی از آن می تواند از قبل تعریف شده باشد و اینها شامل اصولی است
که وجود دارد. آنجا که قرار است یک خانواده تشکیل شود، آن خانواده
هم یک نهاد است که مثل هر نهاد دیگری پایه هایش باید بر اصول واقعی
و مشخص بنا بشود.
انتقام یک پدیده جهانی در عشق است اما ظاهرا شکل آن در جامعه ما
فرق کرده؟
- بله، حرف بسیار درستی
است.
به دلیل محدودیت های تاریخی که در مورد زنان ما اتفاق افتاده، خشم
پنهان امروز در زنان جامعه ما بسیار قوی تر از مردان عمل می کند.
این مسئله جدی است که باید آسیب شناسی بشود. حتی جنایاتی که توسط
زنان اتفاق می افتد، شکل وحشیانه تری دارد.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی