بسم الله الرحمن الرحیم
مبارزه ، رضا نساجی : وقتی یک نماینده اصولگرا بیست روز مانده به انتخابات مجلس، نشست خبری میگذارد تا علیه فساد – آنهم با انحصار فساد به وابستگان دولت – افشاگری کند، شاخکهای سیاسی مردم حساس میشود که چرا؟ حتی اگر آن نماینده در جریان پیگیری فساد در دانشگاه آزاد، مفاسد قاضی مرتضوی، و فساد در خصوصیسازی شرکت سایپا فعالیت جدی داشته و این کار را به تنهایی پیش برده باشد، باز هم دلیل بر حقانیت در موارد بعدی ادعا نمیشود، چرا که استقراء ناقص در کنش سیاستمداران فریبنده است.
پرسش ما اینست: افشاگری، چرا و چگونه؟
آیا نیاز امروز جامعه ما افشاگری است؟ افشاگری توسط چه کسانی باید صورت گیرد و چگونه؟ آیا افشاگری با هدف آگاهی مردم و مبارزه با فساد، به هر روشی صحیح است؟ (هدف وسیله را توجیه میکند؟) آیا افشاگری خودی خود پسندیده است و اهداف پشت پرده آن اهمیت ندارد؟
سوال آخر عطف به تجربیات تاریخی ما – نه فقط تجربیات سیاسی اخیر که بخواهیم آن را موضوع استقرای در مورد مدعای شخص قرار دهیم – میتواند محل توجه بیشتری باشد، و چه بسا نیاز امروز ما، نه خود «افشاگری»، و نه سنتر افشاگریها علیه یکدیگر برای یافتن حقیقت ورای مدعیات دو جناح رقیب، که «نقد افشاگری» و «افشاگری درباره افشاگری» است بهعنوان یک تحلیل کلان تاریخی-اجتماعی از یک روند سیاسی اقتصادی.
تاریخ معاصر به ما نشان داده چگونه افرادی تحت عنوان افشاگری و با هدف گرفتن میل عامه به اطلاع از پشت پرده سیاست، بر سر توده کلاه گذاشتهاند؛ از افشاگریهای سیاسی گونی اسناد «خانه سدان» توسط مظفر بقایی و سپس افشاگریهای ساواک علیه رقبای سیاسی داخل رژیم تحت عنوان افشای ماسونری (نظیر کتابهای اسماعیل رایین) گرفته، تا افشاگریهای جریانات مختلف بعد انقلاب؛ افشاگری حزب توده علیه جناحهای راست و چپ رقیب، افشاگری دانشجویان مسلمان پیرو خط امام بهوسیله اسناد سفارت آمریکا، افشاگری گروههای مذهبی طرفدار خاکمیت علیه مجاهدین خلق که با الفاظ موهنی چون «منافقین» مطرح میشد و آنها را به سوی رادیکالیسم میکشاند و… را باید در کنار نمونههای اخیر سیاسی از انتخابات ۸۴ تا انتخابات ۸۸ بررسی کرد.
برای آنکه ارزیابی انتقادی نسبت به نتایج سیاسی-اجتماعی افشاگری در سالهای اخیر داشته باشیم؛ لازم است به خاطر بیاوریم که در همین قضیه کرسنت، از ابتدا پای هر دو جناح سیاسی کشور در میان بوده و علیه هم هم افشاگری هم کردهاند، اما فقط موجب پیچیدهتر شدن مشکل در داخل و خارج شده و خسارات مضاعف را به ما تحمیل کرده است. فراموش نکنیم اولین افشاگر فساد کرسنت علیه دولت اصلاحطلب عامل انعقاد قرارداد، شخص محمدرضا رحیمی (در مقام رئیس وقت دیوان عدالت اداری و بعدها معاون اول دولت احمدینژاد) بود که حالا بهعنوان مفسد اقتصادی پرونده بیمه زندانی است (باید باشد). اما در همان پرونده شخص علی کردان (که همکار رحیمی در دولت احمدینژاد شد) هم متهم بود و مورد حملات شدیداللحن حسین شریعتمداری در کیهان قرار گرفت. و در نهایت، افشاگریها بیش از همه دامن خانواده هاشمی را گرفت که آقای رحیمی خود از محصولات آن دولت است.
دومین گام در افشاگری اقتصادی، سخنان تلویزیونی آقای احمدینژاد و نمایندگانش در انتخابات سال ۸۴ بود که البته تا حدی میتوان آن را افشاگری درباره گذشته رقیب (هاشمی) داشت و در پاسخ به افشاگری رقیب در باره آینده احتمالی (حاکمیت احمدینژاد). این روند به شکل افزونیتری با کاربست انواع بیاخلاقیها در سال ۸۸ ادامه یافت، و افشاگری متقابل رقیب مستند به آمار و دادههای اقتصادی عملکرد چهار ساله دولت هم نتوانست کاری از پیش ببرد. خاصه اینکه رهبری یکی از طرفین را به عنوان «رئیسجمهور قانونی کشور» بری از اتهامات وارده دانست. طبیعی است که چنین رئیسجمهور قانونی، میتواند یکتنه در جایگاه نقد بنشیند و همه را به چوب فساد براند، در حالی که خودش مطهر و مقدس مینماید.
اما اینک که در سال ۹۴ هستیم، و یک دهه از اعمال این شیوه توسط آقای احمدینژاد در انتخابات ۸۴ گذشته و تجربیاتی مانند افشاگری پالیزدار در سال ۸۷، مناظرههای انتخابات ۸۸ و.. را هم داشتهایم. به کجا رسیدهایم؟ آیا افشاگری حاکمیتی درباره فساد، دردی از دردهای جامعه دوا کرده است؟ آیا افشاگری یک نوع بازی سیاسی نیست که اشخاص و جناحهای سیاسی با ارائه اطلاعات گزینشی (با فرض صحت اطلاعات) برای حذف رقیب به کار میگیرند، ولی در نهایت منحصر به یک جناح خاص نزدیک به حاکمیت میشود، چون امنیت پس از افشاگری تنها برای آنها متصور است؟
البته در کنار افشاگری اقتصادی سیاستمداران مستقر در دولت و مجلس له و علیه یکدیگر، میتوان به افشاگریهای مطبوعاتی اشاره کرد. نخستین موج افشاگری علیه فساد را باید در نشریه «پیام دانشجو» ی جریان طبرزدی جستجو کرد، در مقطعی که از رئیسجمهور آیتالله هاشمی فاصله گرفته ولی هنوز به رهبری آیتالله خامنهای باور عمیق داشتند. افشای مهمترین پروندههای افساد دهه هفتاد همچون اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی بانک صادرات، اختلاس تعاونی فرهنگیان، تعاونی پسته رفسنجان و… تنها محصول جسارت همین گروه و برخی حمایتهای بیرونی علیه دولت هاشمی نبود، بلکه پشتوانه مردمی داشت. به گفته یکی از دستاندرکاران نشریه، این خود مردم بودند که اسناد اختلاسها را از لابلای مدارک دولتی و شرکتی به دست آنها میرساندند، چرا که هنوز روحیات انقلابی در جامعه – به ویژه رزمندگانی که در بازگشت از جبههها وارد دستگاههای دولتی شده یودند – وجود داشت که حاکمیت را مبرا از این اتهامات میدانست و فساد را تنها به برخی مسئولان مختص میکرد.
در کنار این و با اندکی تساهل، شاید بتوان افشاگری سیاسی اصلاحطلبان در روزنامههای دوم خرداد علیه پروندههای امنیتی همچون قتلهای زنجیرهای را هم نوعی از این افشاگری مطبوعاتی دانست، اما قطعاً پشتوانه مردمی برای مبارزه با فساد را تنها در مطبوعات رادیکالی چون پیام دانشجو برخی نشریات انصار حزبالله که از طبرزدی تقلید کردند، میشد یافت. بنابراین سخن گفتن از آگاهی جامعه از فساد، تنها زمانی میتوان صادق باشد که اراده اجتماعی هم در این مبارزه دخیل شود، نه اینکه سیاستمداران هر سند محرمانهای را که باب میل خود و علیه جناح رقیب یافتند، تحت عنوان افشاگری علیه فساد منتشر کنند، و به پشتوانه امنیت سیاسی خود، مسندهای بالاتری را هم تصدی نمایند.
اما به نظر میرسد آنچه که از افشاگری جناحها علیه یکدیگر حاصل شده و میشود، نظارت و رفع فساد نیست، بلکه افشاگری کنترلشده برای مردمفریبی است. کما اینکه این سوال مطرح است که چرا افشاگران به جای حمله به اشخاص و جناح رقیب، ریشههای فساد را هدف نمیگیرند؟ (این اتهام درباره جناح پوزیسیون بیشتر مطرح است) مثلاً چرا هیچکدام از دو جناح حکم حکومتی رهبری برای ورود به پروندههای فساد در واگذاریهای کلان سازمان خصوصیسازی را نمیکنند؟ کدام مورد از موارد عمده خصوصیسازی یک دهه قبل (صدرا، فولاد خوزستان، صنایع مس، مخابرات و…) خالی از فساد بود و به سرانجام رسید؟
در یک نظام سیاسی با گردش آزاد اطلاعات، فساد نمیتواند آنچنان ریشهدار باشد که تنها افشاگری گاهگاهی این و آن، مناسبات واقعی را بنمایاند. در چنین شریطی مردم نیازی به افشاگری ندارند که بخواهند از سنتز تز این افشاگر و آنتیتز افشاگر جناح مقابل، واقعیت را بفهمند. البته بدیهی است که چنین جامعهای بسیار ایدئال و اتوپیایی است، اما هرچه ما از آن ایدئال فاصله بیشتری داشته باشیم، نشاندهنده تعمیق مشکل است.
در نهایت افشاگری در جامعهی ما چیزی جز نوعی بازارگرمی سیاسی برای فریب عوام یا برای حذف رقیب نیست، بهوسیله نادیده گرفتن فساد خودیها و مهمتر از آن، مغفول گذاشتن ریشه فساد. و البته میتوان ادعا کرد که افشاگری هم یک برند و شغل حکومتی است که پروانه کسب آن فقط به خودیها داده میشود تا بزنگاههای خاص به کار ببرند، و دیگران در این صنف سیاسی حق ورود ندارند.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی