اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...
اگر باران به دلها نبارد ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

اگر کرباسچی شهردار بود...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  اگر کرباسچی شهردار بود...  

.  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s7.picofile.com/file/8265781218/Q8L3B8F_EXTEL8SE_V8GOZ8RYE_AML8K_BAA_BAH8YE_MOFT_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8265782168/Q8L3B8F_EXTEL8SE_V8GOZ8RYE_AML8K_BAA_BAH8YE_MOFT_2.jpg

 

جدولهای واگذاریها :   ایـنـجـــا 

 


 
(((   آفـتـــاب نـیـــوز : سایت معماری‌نیوز که پیشتر گزارش‌هایی درباره رانت‌خواری در شهرداری و شورای شهر تهران منتشر کرده بود، در خبر دیگری با بیان اینکه "بدون هیچگونه جهت‌گیری سیاسی و جناحی، لیست تمامی افراد، تعاونی‌ها، ارگانها، سازمانها و معاونت‌هایی که به هر شکلی در لیست واگذاریهای شهرداری تهران حضور دارند را منتشر می‌کند"، با استناد به نامه سازمان بازرسی، لیستی از افراد و سازمان‌هایی را منتشر کرده است که گفته می‌شود از این رانت برخوردار شده‌اند. )))

 

 آفتاب یزد، سید‌علیرضا‌کریمی : واگذاری های آقای شهردار این روزها نقل محافل است. نگاهی به ارقام تخفیف های قالیباف به برخی اعضای شورای شهر و بعضی اطرافیان خود-هرچند به قول خودشان قانونی می باشد- تعجب آور است اما عجیب تر از آن سکوت رسانه هایی است که تا همین چند روز پیش در خصوص چند فیش حقوقی جیغ بنفش می کشیدند.آری؛ از صدا وسیما بگیرید تا سایت های کم مخاطب مدعی اصولگرایی لام تا کام در مورد اعطای این املاک گرانبها از سوی شهرداری به افراد خاص سخن نمی‌گویند و سکوتی قبرستانی شامل حال شان شده است.
به نظر نگارنده افشاء شدن این قبیل موضوعات اگرچه تلخ است اما از الطاف خفیه الهی بوده است.چرا که برملا کننده کسانی بود که به بهانه حقوق نامتعارف برخی مدیران میانی دولت ،به ناحق جامه وطن پرستی و فساد ستیزی بر تن نموده بودند و اشک تمساح می ریختند تا بتوانند دولت روحانی را زمینگیر نمایند. پیش از این حداقل چندین بار فقط در همین ستون گفته و نوشته شد که نباید به شعارها و افاضات این جماعت در مورد فیش های حقوقی آنچنان اعتماد کرد
چرا که تجربه نشان می‌دهد این افراد شاگرد اول های کلاس ماکیاول هستند و در هر شرایطی برای ایشان هدف، وسیله را توجیه می کند.نشان به آن نشان که در دولت احمدی نژاد انواع و اقسام فساد های ریز و درشت رخ داد ،خاوری فرار کرد، مه آفرید اعدام شد،بابک زنجانی محاکمه گشت، رحیمی به زندان رفت و ... اما از این آقایان پرمدعا صدایی برنخاست.
 اکنون اگر مغلطه ها را به کناری نهیم و گرفتار آن نشویم همه چیز آشکار است. واگذاری هایی که مصداق بارز سوء استفاده از اختیارات قانونی است و جریانی که حاضر نیست در برابر این بی عدالتی آشکار واکنشی نشان دهد. پس بجا است با رجوع به گذشته نه چندان دور در مورد جلز و ولز کردن های رسانه های دلواپس در مورد فیش حقوقی تشکیک نماییم. در حقیقت آن ها بازهم در یک آزمون رفوزه شدند. اگر صداقت و دغدغه مندی‌ای بود بایستی امروز به میان میدان می آمدند و از شهرداری حق وحقیقت را مطالبه می نمودند. درست مثل ماجرای فیش های حقوقی که سر و صدای شان گوش فلک را کر کرده بود و تمام ابزارهای ممکن و غیرممکن را به کار گرفته بودند.
قطعا اگر امروز کرباسچی یا هر چهره اصلاح طلب دیگری شهردار بود ماجرا تا حدود بسیاری متفاوت بود. یعنی مجریان و اخبارگوهای تلویزیون با شوق و ذوق زایدالوصفی از بذل و بخشش های شهرداری سخن می گفتند و رسانه‌های مدعی اصولگرایی تا مرحله نثار فحش‌های رکیک سیاسی به شهردار پیش می رفتند.
بنده امیدوارم مردم این تناقض های مشمئز کننده جماعت فوق را در حافظه تاریخی خود ثبت نمایند و فراموش نکنند فساد ستیزی و برخورد با مفسد برای عده ای فقط ابزار است و نه بیشتر.

 

 برخی نشانی-های مرتبط :

پشت پرده واگذاری های مسکن به مدیران شهری چه بود؟!/مشروع ...

لیست کامل اسامی افراد، تعاونی ها و سازمانها در واگذاری های ...

تخلف نجومی در واگذاری های املاک شهرداری تهران؟! ...

تندگویان: آقای شهردار 50 درصد تخفیف نیست، تخلف است! | ...

در شورای شهر تهران چه خبر است؟/ آقای شهردار آبروی خود را برای ...

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

نتیجه تصویری برای دو صد گفته چون نیم کردار نیست

 

 

   بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست ... 


 یکی بود، یکی نبود، کدخدای خسیس وُ از خود-راضی-ای بود که شبی تیره وُ تار داشت با پای پیاده از سور-چرونی ِ مُفَصلی بطرف خونه-اش میرفت که تو چاله-ی عمیقی افتاد که بلندا وُ پهنایش تقریبا دو برابر هیکل او بود. کدخدای خودخواه که خودش سفارش کندن چاه را داده بود ، وقتیکه خبردار شد اون چاه نزدیک دامنه-ی صخره، خیلی خرج داره تا به آب برسه ، کار رو تعطیل وَ چاه رو همونطور ول کرد وُ رفت تا چند هزار متر پایین-تر، تو زمین دَرَندَشتی که داشت ، چاهی بکـَـنـــه که با خرج کمتر به آب برسه.  وقتیکه  تو چاه افتاد با آه وُ ناله گفت : «خودم کردم که لعنت بر خودم باد»!
 وَسطای روز بود که کم کم اهالی آبادی از ماجرا خبردار شدن. روحانی ِ منطقه اولین نفری بود که بالا سَر چاه وَ کدخدای بیچاره رسید. فورا دستی به ریش-اش کشید وُ گفت :
«کدخدآ آ ... استغفار کن، چه گناه کبیره-ای کردی»!؟

 نفر بعد، مهندس کشاورزی ِ تازه-واردی بود که برای رسیدگی وَ تهیه-ی گزارشی راجع به منطقه تشریف-فرما شده بود. تا به بالای چاه رسید، فقط یک مُشت خاک چاه رو تو دستش گرفت وُ «نوچ نوچ»-ی کرد وُ سَرش رو بعلامت تأسف حرکت داد.
 خبرنگار جوان رادیو که یکی دو روز بود برای گزارشی از اوضاع منطقه اومده بود، تا به چاه نیمه کاره وُ رها شده رسید، زیر لب گفت : «اونوقت میگن وضع مالی مردم اینجا خرابه! همینطور چاه رو ول کردن رفتن ؛ اونوقت ما برای چندر غاز "حق مأموریت" باید از اون سَر مملکت پاشیم بیآییم اینجا» ...

 پزشک «خانه بهداشت» که همه آقای دکتر صداش میکردن وُ اصل کارش فقط تزریقات وُ دادن قرص وُ شربت «خود-تجویزی» به مریضها بود، از اون بالا به کدخدا گفت : «بیخودی آه وُ ناله نکن، هیچ چـیت نیس! خیالات وُ ترسیه که کردی! در علم پزشکی بهش میگن "ایلوژن"»! ...

 معلم روستا که تا اونوقت انگار تو فکر حل ِ مسأله-ی ریاضی بود، بالاخره نطق-اش باز شد وُ گفت : «نکنه چشمآت آب مروارید گرفته وُ چاه رو ندیدی»! ...

 مکتبدار پیر روستا که خونه-نشین شده وُ لنگان لنگان، آخر از همه به معرکه رسیده بود ، سینه-ای صاف کرد وُ گفت : «دو صد گفته چون نیم کردار نیست! یک کاری کنیم زودتر بیآریمش بیرون ... انشاالله که خیره».


 نوشته : عـبـــد عـا صـی

تجربه ارزشمندترین گوهر نیست؟

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 تجربه ارزشمندترین گوهر نیست؟ 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s7.picofile.com/file/8265529034/DOZDE_BAA_TAJROBEH_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8265529376/DOZDE_BAA_TAJROBEH_4.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8265529792/DOZDE_BAA_TAJROBEH_6.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8265530068/DOZDE_BAA_TAJROBEH_3.jpg

 

 

 

 

 در دزدی از یک بانک ، دزد فریاد زد:
 "هیچکس حرکت نکند پول مال دولت است".
 با این حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند. به این می گویند "شیوه تفکر" ...
 وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند، دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیر که شش کلاس سواد داشت گفت: "بیاپولها را بشماریم".
 دزد پیرگفت: "وقت زیادی میبرد، امشب تلویزیون مبلغ را اعلام میکند."
 به این می گویند "تجربه" ...
 بعد از رفتن دزدها مدیر بانک به رئیسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی رئیس گفت "صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم".
 به این می گویند "با موج شنا کردن" ...
 وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردند وَ بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم وَ بیست میلیون گیرمان آمد ولی مدیران بانک در یک لحظه و بدون خطر 80 میلیون بدست آوردند.
 به این میگویند "تجربه به اندازه طلا میارزد" ...
 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

مرا به خیر تو امید نیست ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

http://s1.picofile.com/file/8265179650/MO_TAZED_XOSRO_1.jpg

 

 

 مرا به خیر تو امید نیست ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

خبرآنلاین ، وبلاگ جعفری ، سعید : از عجایب سپهر سیاسی ایران پیمان عهد و اخوت بستن باهمِ برخی بازیگرانی است که دورترین فاصله میان اندیشه و عملشان دیده می‌شود. هرچند گاهی میان کردار و گفتار خود این افراد هم فاصله‌ای نجومی نمایان است.
جناب خسرو معتضد فرموده اند" قبلا 12 مقاله در حمایت از ظریف نوشته ام اما اینک از کرده خویش پشیمان هستم." (نقل به مضمون)
نام معتضد را گاه شنیده و بعضا برنامه‌های تاریخی او را که انتقاد و اعتراض های فراوان به بهانه تحریف تاریخ بر می‌انگیخت، دیده بودم، اما شناخت چندانی از ایشان نداشتم. به ویکی پدیا مراجعه کردم تا با حضرتش آشناتر شوم. هر چه خواندم بیشتر دچار حیرت شدم. گفتم شما را نیز با خود همراه کنم تا لذت ببرید و بدانید که دلواپسان برای اثبات خود به چه بزرگوارانی با چه درجه از اعتبار و راستگویی متوسل می شوند:
معتضد در گفتاری در شمارهٔ ۳۴ روزنامه جشن شاهنشاهی مورخ چهارشنبه ۱۰ شهریور سال ۵۰ با عنوان "تأثیر گذاری شاهنشاهان هخامنشی در یکپارچگی و عظمت قوم ایرانی" می نویسد:
"چندی پیش شاهنشاه آریامهر در طی مصاحبه‌ای با یکی از روزنامه نگاران اشاره فرمودند که (کلمه شاه جاذبه سحرآمیزی در قاموس ایرانی دارد و بسیاری از مسائل و مشکلات در برابر نفوذ معنوی این کلمه از میان می‌رود). نظر به این که اشاره موشکافانه و دقیق شاهنشاه آریامهر به جاذبه سحرآمیز کلمه شاه، شاه مفاهیم و معانی شگرف و مهمی در بر دارد در اینجا ضمن بررسی و تحقیق پیرامون تأثیر گذاری شاهنشاهان بر موقعیت و اتحاد، پیروزی و عظمت ملت ایران به تفصیل در این باب سخن می‌گوییم. پیمان وفاداری و هم بستگی میان شاهنشاهان و توده ایرانی از قدیم‌ترین دوران‌های تاریخی به طور ضمنی و قلبی به امضاء رسیده است و با خون و شرف ایرانیان عجین گشته است."
از روی کنجکاوی بیشتر، جستجویی در اینترنت کردم تا ببینم ظریف، چه زمانی به حمایت جناب معتضد شاه پرست سابق و دلواپسِ کنونی، مفتخر گردیده است. 13 صفحه لینک موجود در نت را خواندم تا حمایتی از ظریف بیابم، من که هرچه یافتم و خواندم نتوانستم نامش را حمایت بنامم. 95 درصد مطالب درباره اعلام برائت اخیر ایشان بود. چهار مورد هم مربوط به سال 94 بود که مستقیم یا غیر مستقیم علیه ظریف و در حمایت از احمدی نژاد بوده است. شاید باید بازتعریفی در مفهوم حمایت صورت دهیم. برای فهم و درک بهتر مفهوم حمایت بد نیست این موارد را با هم مرور کنیم.
1- معتضد در گفتگو با خبرگزاری فارس در 15 فروردین 94 در مثبت ترین اظهار نظر خود درباره ظریف می گوید: "قوام یک دیپلمات کامل بود. بسیاری از اروپائیان آدم‌ های دلال و حسابگری هستند و امروز در بحث مسئله هسته‌ای وقتی مذاکره آقای ظریف را با این آدم‌ها می‌بینید، همیشه ظریف لبخند به لب دارد، اما من مطمئن هستم از ته دل در حال گریه است. قوام همیشه در برابر استالین می‌خندید و با زیرکی رفتار می‌کرد هرچه استالین بداخلاقی می‌کرد در عوض قوام دیپلماتیک جواب می‌دهد."
2- معتضد در برنامه ای تلویزیونی در 24 تیر 94 (روز بعد از برجام) در واکنش به اظهارات توهین آمیز اوباما و سخنگوی کاخ سفید؛ می گوید:
"آقای ظریف و تیم مذاکره کننده بسیار زحمت کشید و بیست و یک روز در حال مذاکره و کار و تلاش بودند، اما ذوق زدگی بیش از حد و زود هنگام باعث گستاخی اوباما شد."
وی می افزاید: "ما در این توافق زیاد ذوق زده شدیم، چرا که به صلاح نبود. این ذوق زدگی ها آمریکا را جسور کرده و باعث شد پا را فراتر از گلیمشان بگذارند."
3- معتضد در سخنرانی برای حامیان احمدی نژاد در 9 مرداد 94 می گوید:"اسم هایی که در تاریخ ماندگار شده، محدود است. اما در مورد شخصیت های مؤثر و مردمی اسم ها در تاریخ ماندگار است، هرچند همیشه بر علیه آنها جوسازی کرده اند، در مورد قوام السلطنه وقتی برای عمل قلب به خارج از کشور سفر کرد، گفتند فرار کرده، در حالیکه آذربایجان امروز مدیون قوام السلطنه هستند. در مورد مرحوم مصدق هم چون مردمی بود مدام جوسازی می کردند و شخصیت او را تخریب می کردند. آقای دکتر احمدی نژاد آمد و رفت و انصافاً زحمت کشید که در تاریخ ماندگار شد. همین مسکن مهر، که مردم با درآمد بسیار کم در سراسر کشور صاحب خانه شدند. این کار در تاریخ ماندگار شد. روحیه سخت گیری در مورد سیاست خارجی دکتر احمدی نژاد ستودنی بود. همین چند روز پیش یک خانم خبرنگار ایتالیایی منزل من بود، می گفت سخت گیری دکتر احمدی نژاد باعث شد اینها الان بیایند بنشینند و مذاکره کنند. اگر آن سخت گیری نبود اینها نمی آمدند و مذاکره به هیچ نتیجه ای نمی رسید."
4- معتضد در گفتگویی با مرصاد 11 مرداد 94 با عنوان "مرور مراوده غرب با ایران درگفتگو باخسرو معتضد" از "شباهت مذاکرات ظریف و ۱+۵ با مذاکره تاریخی معتمدالدوله نشاط" سخن گفته و از هیأت دولت خواسته "برای ذوق زده نشدن از ارتباط با غرب، روزانه تاریخ بخوانند." وی در این گفتگو می افزاید: "شما به لحن مذاکرات میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله نشاط با سفیر روسیه نگاه کنید، متوجه خواهید شد که خیلی شبیه به مذاکرات آقای عراقچی و ظریف با جان کری در این روزها بوده است. طرف مقابل با گردن کلفتی حرف می زده و اینها سعی می کردند با استدلال و آوردن دلیل با او حرف بزنند که نتیجه آن اشغال ۳۰۰ هزار کیلومتر از خاک ایران بعد از مذاکرات عبدالوهاب بود.”
نمی‌دانم من مفهوم حمایت را درست متوجه نشده‌ام یا تغییری در معنای این واژه ایجاد شده که آقای معتضد این بیاناتش را حمایت از ظریف می‌نامد. بی اختیار یاد حکایت مشهور سعدی شیرازی در گلستان می‌افتم:
امیدوار بود آدمى به خیر کسان، مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

از منافع فراملی تآ منافع تبلیغاتی جناحی

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 

  •  از منافع فراملی تآ منافع تبلیغاتی جناحی ... 

  •   جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

    «آفتاب یزد» : حامیان شهردار تهران، پروژه تبلیغاتی تازه ای را کلید زده اند؛ پروژه مظلوم نمایی برای مترو تهران و انتقاد از خرید هواپیما برای ناوگان هوایی کشور. البته در توانمندی نزدیکان شهردار تهران در رسانه ای کردن پروژه های تخریبی یا تبلیغاتی، تردید زیادی نیست چراکه یازده سال است بهترین امکانات رسانه ای کشور را در اختیار دارند و با آزمون و خطاهای مکرر، چگونگی بهره گیری تبلیغاتی از این امانات رسانه ای را آموخته اند. پروژه جدید شهرداری هم که از سوی اصولگرایان منتقد دولت حمایت می شود، حاوی نمایش مظلومیت مترو پایتخت و متهم کردن دولت به تلاش برای نوسازی ناوگان فرسوده هوایی در عین بی توجهی به مترو و ذکر این نکته است که دولت به جای نوسازی هواپیماها باید مترو را نوسازی کند. اما هفت نکته می تواند واقعیت این پروژه جنگ روانی جدید آقای شهردار و همکارانش را بر همگان روشن سازد:
    1-
    مترو تهران در عالی ترین سطح، یک پروژه شهری و نوسازی ناوگان هوایی کشور، یک پروژه ملی و فراملی است که نه تنها با آبروی کشور در ارتباط است، بلکه مهمتر از آن، قیاس نادرست این دو مقوله با هم است. چرا که نمی توان از هیچ دولتی انتظار داشت، اولویت های ملی را فدای اولویت های شهری کند.
    2-
    نکته مهمتر از نکته اول، سر و کار داشتن ناوگان فرسوده هوایی با جان مردم است. کمبود مترو، جان مردم را تهدید نمی کند اما وجود هواپیماهای فرسوده، جان مردم را تهدید می کند. چطور زمانی که یک هواپیما سقوط می کرد، رسانه های متعلق به شهرداری به اشکالات ناوگان هوایی و فرسودگی آن می پرداختند (مراجعه شود به آرشیو روزنامه همشهری) اما حالا که اندک اندک به انتخابات ریاست جمهوری و احتمالا کاندیداتوری آقای قالیباف در انتخابات نزدیک می شویم، فرسودگی ناوگان هوایی کم اهمیت تر شده و مترو تهران اهمیت بیشتری پیدا کرده است؟
    3-آقای قالیباف همواره خود را خلبان معرفی کرده است. خوب است ایشان به عنوان یک خلبان که با همین ناوگان فرسوده هوایی سر و کار دارد، موضع روشن خود را درباره مقایسه مترو و هواپیما بیان کند و به طور صریح بگوید که آیا می پذیرد این دو مقوله با هم مقایسه شود و از آن مهمتر آیا موافق است که مترو بر هواپیما اولویت دارد؟
    4-
    حامیان آقای شهردار در این زمینه آدرس غلط هم به مردم می دهند.
    آنها یا فراموش کرده اند، یا آنکه خود را به فراموشی زده اند که دولت بابت خرید هواپیماهای جدید قرار نیست پولی بپردازد که در صورت نخریدن هواپیماها، آن پول به مترو برسد. در حقیقت خرید هواپیما نه به صورت نقدی، بلکه در قالب خرید اعتباری و از محل منابع ارزی بلوکه شده کشور به دنبال تحریم‌های سال‌های اخیر صورت می گیرد و اگر هواپیمایی هم خریداری نشود، پولی به مترو نمی رسد.
    5-حتی اگر مورد چهارم را نادیده بگیریم، تبلیغاتی بودن حرکت حامیان شهردار زمانی آشکارتر می شود که کمبود واگن های مترو تهران را با هزینه خرید هواپیما مقایسه کنیم.
    حامیان آقای قالیباف می گویند شهرداری 1000 واگن از دولت طلبکار است. هزینه ساخت 1000 واگن مترو حدودا 3500 میلیارد تومان است که این میزان تقریبا برابر با خرید یک هواپیمای ایرباس معمولی - و نه غول پیکر - است. همین مقایسه کوتاه قیمتی به خوبی تبلیغاتی بودن این جنجال را نشان می دهد. وقتی کل طلب شهرداری از دولت بابت واگن مترو، به اندازه یک هواپیمای کوچک ایرباس است، حامیان آقای شهردار توضیح دهند از مقایسه این دو مقوله چه هدفی را دنبال
    می کنند؟
    از منظر آنان، گویی دولت هزینه خرید واگن های مترو را قصد دارد صرف خرید هواپیما کند در حالیکه از لحاظ قیمتی این دو کاملا با هم متفاوت هستند.
    6-اما موضوع مهمتر، اولویت داشتن پروژه های تبلیغاتی بر پروژه های خدمات رسانی عمومی برای شهرداری در دوره مدیریت محمدباقر قالیباف است. در این نکته تردیدی نیست که اگرچه ناوگان حمل و نقل عمومی، مقوله ای مربوط به شهرداری است اما طبق قانون، دولت نیز باید به آن کمک کند؛ هرچند که محدوده کمک دولت به مترو دارای چارچوبی مشخص و محدود است. در حقیقت شهرداری باید بدون بهانه جویی، اقدام به تامین نیازهای معمول شهروندان از جمله مترو کند.
    اما شهرداری که همواره از کمبود منابع مالی نالان است، همان منابع مالی را نیز به جای توسعه ناوگان مترو، به توسعه خطوط مترو اختصاص می دهد. این درحالی است که واگن های موجود حتی در خطوط فعلی نیز پاسخگوی نیاز شهروندان نیست اما شهرداری با زیر بار آوردن خطوط جدید، به ازدحام در متروها کمک می کند. دلیلش هم کاملا واضح است. هدف شهرداری این است که خطوط مترو را افزایش دهد و در تبلیغات آقای شهردار اعلام شود که شهرداری در یک سال چندین کیلومتر خط مترو احداث کرده و چندین ایستگاه جدید راه اندازی شده است. طبیعتا این موضوع بار تبلیغاتی بیشتری برای شهرداری دارد. ازدحام داخل متروها را هم هیچ‌گاه شهرداری به گردن نمی گیرد و خیلی ساده، مسئولیت آن را به گردن دولت می اندازد؛ چه دولت احمدی نژاد و چه دولت روحانی.
    واقعا اگر شهرداری با کمبود منابع مالی مواجه است، چرا درباره نیازهای شهر اولویت بندی نمی شود؟ آیا استفاده مناسب و مطلوب از مترو با افزایش تعداد واگن ها و جلوگیری از فرسوده شدن زودرس آنها با جلوگیری از ازدحام مسافران با افزایش واگن ها اولویت است یا افزایش خطوط مترو؟ اطمینان داشته باشید که اگر یک نهاد مستقل در این مورد از مردم نظرسنجی انجام دهد، اغلب مردم تمایل خواهند داشت خطوط جدید مترو دیرتر
    راه اندازی شود اما در عوض ظرفیت ناوگان فعلی مترو افزایش یابد. اما چه باید کرد که در پروژه تبلیغاتی حامیان آقای شهردار، افزایش خطوط و ایستگاههای مترو، بار تبلیغاتی بیشتری دارد تا افزایش تعداد واگن ها. مروری بر اظهارنظرهای مدیران شهری و مترو این ادعا را اثبات می کند.
    7- مورد ششم در سطحی کلان تر هم قابل بررسی است. مدیران شهرداری ادعا می کنند که برای تامین ناوگان مترو با مشکل مالی مواجهند اما در عین حال هزینه هایی صرف می کنند که در نوع خود عجیب است.
    کل نیاز متروی تهران به واگن های جدید، کمتر از 4000 میلیارد تومان است اما شهرداری طی سالهای اخیر پروژه های تبلیغاتی متعددی اجرا کرده که نه تنها در کاهش ترافیک پایتخت تاثیر چندانی نداشته بلکه نشاندهنده اولویت داشتن پروژه های تبلیغاتی همچون پل و تونل به جای توسعه ناوگان مترو - دقت کنید، ناوگان مترو، نه خطوط مترو که آن بخشی از پروژه تبلیغاتی است - برای شهرداری بوده است. به عنوان نمونه، شهرداری به تقلید از تونل رسالت، اقدام به ساخت تونل توحید کرد. هزینه برآورد شده ساخت تونل توحید از طریق آمارهای نیمه رسمی بین 300 تا 600 میلیارد تومان بوده که البته یکی از اعضای شورای شهر، آن را با متمم های قراردادی 1000 میلیارد تومان ذکر کرده
    است. در حالیکه هیچ‌گاه شهرداری آمار دقیقی در این زمینه ارائه نداده است.
    اما نکته جالب‌تر این است که تونل توحید در محلی احداث شد که امکان ساخت پل در آن وجود داشت در حالیکه تونل رسالت در حالی ساخته شده که چاره ای جز ساخت تونل نبوده است. هزینه ساخت پل یک دهم هزینه ساخت تونل بود اما شهردار تهران برای آنکه اثبات کند می تواند در مدت زمان کوتاه تونل بسازد، تصمیم گرفت حداقل ده برابر بیشتر هزینه کند اما پل نسازد. حال از اشکالات این تونل از جمله چکه کردن آب از سقف آن می گذریم. در مورد بزرگراه طبقاتی صدر هم مشابه چنین وضعیتی را شاهدیم. در آن زمان که به دلیل گران شدن دلار، هزینه ها هم افزایش یافته بود، هرچند هزینه رسمی پل صدر و تونل نیایش اعلام نشد اما خبرگزاری ها در سال 92 از هزینه 3000 میلیارد تومانی آن خبر دادند حتی شورای عالی ترافیک اعلام کرد که هزینه ساخت پل صدر برابر با احداث کل خطوط مترو پایتخت بوده است. البته با احداث این پروژه ها هم ترافیک محدوده های ذکر شده کاهش نیافت چراکه مسئولان شهرداری راه را به اشتباه رفته بودند. آنها با ساخت بزرگراههای جدید ناخودآگاه به ترغیب مردم به استفاده از خودروهای شخصی پرداختند و عوارض مردم پایتخت را که می توانست بیش از این صرف توسعه ناوگان حمل و نقل عمومی و از جمله مورد اعتراضی همیشگی شهرداری یعنی واگن مترو شود صرف ساخت پروژه های تبلیغاتی کردند و البته از آن بدتر اینکه اکنون مدعی هم هستند. پرسش آخر این است که شهرداری که اینقدر به ایجاد فضای تبلیغاتی و رسانه ای درباره کمبود بودجه در مورد مترو علاقه دارد و آمار دقیق کمبودهای مالی خود را در این زمینه ارائه می دهد، چرا یک بار هم آمار دقیقی از هزینه ساخت تونل توحید یا پل صدر و تونل نیایش یا حتی بزرگراه امام علی (ع) به مردم ارائه نداده است تا مردم بدانند پولشان کجا هزینه شده و آیا تبلیغات مقایسه مترو و هواپیما را باور کنند یا خیر؟
    آیا زمان آن نرسیده که حامیان شهردار دریابند که زمان این تبلیغات گذشته است.
     

     

     تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

    تو بمان با من تنها تو بمان ...

     

      بسم الله الرحمن الرحیم  

      تو بمان با من تنها تو بمان ... 
     

     

    http://s1.picofile.com/file/8264965534/MAHT8B_1.jpg

     

    http://s1.picofile.com/file/8264966092/MAHT8B_2.jpg

     

    http://s1.picofile.com/file/8264967026/MAHT8B_3.jpg

     

    http://s1.picofile.com/file/8264967784/MAHT8B_5.jpg

     

    http://s2.picofile.com/file/8264968742/MAHT8B_4.jpg

     

     

      همه می پرسند
    چیست در زمزمه مبهم آب
    چیست در همهمه دلکش برگ
    چیست در بازی آن ابر سپید
    روی این آبی آرام بلند
    که ترا می برد
    اینگونه به ژرفای خیال
    چیست در خلوت خاموش کبوترها
    چیست در کوشش بی حاصل موج
    چیست در خندهء جام
    که تو چندین ساعت
    مات و مبهوت به آن می نگری
    نه به ابر
    نه به آب
    نه به برگ
    نه به این آبی آرام بلند
    نه به این خلوت خاموش کبوترها
    نه به این آتش سوزنده که
    لغزیده به جام
    من به این جمله نمی اندیشم
    من مناجات درختان را هنگام سحر
    رقص عطر گل یخ را با باد
    نفس پاک شقایق را در سینه کوه
    صحبت چلچله ها را با صبح
    بغض پاینده هستی را در گندم زار
    گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
    همه را میشنوم
    می بینم
    من به این جمله نمی اندیشم
    به تو می اندیشم
    ای سراپا همه خوبی
    تک و تنها به تو می اندیشم
    همه وقت
    همه جا
    من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
    تو بدان این را تنها تو بدان
    تو بیا
    تو بمان با من تنها تو بمان
    جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب
    من فدای تو به جای همه گلها
    تو بخند
    اینک این من که به پای تو درافتاده ام باز
    ریسمانی کن از آن موی دراز
    تو بگیر تو ببند تو بخواه
    پاسخ چلچله ها را تو بگو
    قصه ابر هوا را تو بخوان
    تو بمان با من تنها تو بمان
    در دل ساغر هستی تو بجوش
    من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است
    آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش 

     «فریدون مشیری»
     

     

     تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

    یک گوشـَش دَره، یک گوشـَش دروازه ...

     

      بسم الله الرحمن الرحیم  

     یک گوشـَش دَره، یک گوشـَش دروازه ... 

      جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

     

    http://s2.picofile.com/file/8264860168/1_GUSHESH_DAREH_1_GUSHESH_DARV8ZEH_3.jpg

     

    http://s1.picofile.com/file/8264860826/SHENEVANDEYE_XUB_6.jpg

     

    http://s2.picofile.com/file/8264861750/SHENEVANDEYE_XUB_7.jpg

     

    http://s1.picofile.com/file/8264862642/SHENEVANDEYE_XUB_3.jpg

     

    http://s2.picofile.com/file/8264863026/SHENEVANDEYE_XUB_5.jpg

     

     

     

     پادشاهی کاخ بزرگی با وزیران و درباریان فراوان داشت.او از تمام نقاط حکما،خردمندان و هنرمندان را به قصرش فرا خوانده بود و وزرایش به دانایی و دیانت و کیاست مشهور بودند.
    روزی از روز ها حکیمی به دربار پادشاه امد.پادشاه از دیدن او بسیار خوشحال شد و به او خوش آمد گفت.او را بسیار احترام کرد و پرسید:
    ای راست کردار از برای چه به قصر آمده ای؟
    حکیم پاسخ داد: پادشاها من شنیده ام که وزرای تان در خرد مندی و فرزانگی شهره عام و خاص هستند.به همین دلیل سه عروسک به اینجا آورده ام تا وزرای تان آن ها را بررسی کنند و بگویند کدام از همه بهتر است
    پادشاه عروسک ها را به وزیر بزرگ خود،که از همه وزرا باهوش تر بود،داد.
    وزیر به عروسک ها نگاه کرد و از پادشاه خواست که دستور دهد سیمی فولادی برایش بیاورند.پادشاه کمی تعجب کرد و با درخواست وزیر موافقت نمود.
    وزیر سیم فولادی را گرفت و وارد گوش راست یکی از عروسک ها کرد،سیم فولادی از گوش چپ عروسک خارج شد و وزیر با لبخند به حکیم نگاه کرد و عروسک را به کناری گذاشت،سپس عروسک دوم را برداشت و سیم را داخل گوش راست آن کرد.این بار سیم از دهان عروسک خارج شد و وزیر باز هم لبخندی زد و عروسک دوم را نیز به کناری گذاشت،او عروسک سوم را برداشت و این بار نیز سیم را در گوش راست عروسک وارد کرد،اما سیم نه از دهان عروسک خارج شد و نه از گوشش.پادشاه و درباریان مشتاقانه به این صحنه می نگریستنند.
    در همین حال،وزیر بزرگ رو به حکیم تعظیم کرد و گفت:ای بزرگوار،سومین عروسک از همه بهتر است.در حقیقت،سه عروسک نمادی از گروه های انسانی و درک و اگاهی آن ها هستند.انسان ها به سه گروه تقسیم می شوند:
    اول کسانی هستند که سخنان را از گوشی گرفته و از گوش دیگر به در می کنند.دوم کسانی که سخنان را شنیده و درک می کنند تا بتوانند خوب صحبت کنند و سومین گروه انسان هایی هستند که سخنان را به گوش جان می شنوند و آنها را مانند گنجی در دل خود نگاه می دارند و به کار می گیرند.در بین این سه گروه،سومین از همه بهتر است.
    حکیم به پادشاه برای داشتن چنین وزیر باهوشی تبریک گفت و آنان را برکت داد و قبل از اینکه قصر را ترک کند رو به درباریان کرد و گفت:در زندگی همیشه سخنان خردمندان را بشنوید و سعی کنید معنی آن ها را درک کرده و در ذهن خویش پرورش دهید و برای زندگی بهتر و زیباتر به کار گیرید.  ‌
     

     تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

    ریشه ترس از ازدواج در جوانان ...

     

      بسم الله الرحمن الرحیم  

     

     

     ریشه ترس از ازدواج در جوانان ... 

      جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

     ماهنامه «سپیده دانایی» دیدگاه دکتر محمد‌کاظم عاطف‌وحید ، روان‌شناس و عضو هیئت علمی انستیتو روان‌پزشکی تهران :

    ریشه این مسئله را که عده‌ای از دختران یا پسران از ازدواج می‌ترسند، باید در سه عامل جست‌وجو کرد؛ عوامل خانوادگی، عوامل فردی و شخصیتی و عوامل اجتماعی.
     عوامل خانوادگی
     پایه‌های زندگی، آینده انسان‌ها، در خانواده، کودکی، و تجربیات سال‌های نخستین زندگی شکل می‌گیرد و بسیاری از کسانی که با ترس از ازدواج روبه‌رو هستند، خاطرات خوشی از آن سال‌‌ها ندارند، چون به طور مداوم شاهد درگیری، ناراحتی و اختلافات والدین‌شان بوده‌اند و فکر می‌کنند ازدواج یعنی فقط زجر و دعوا و لحظات خوشی در یک زندگی مشترک وجود ندارد. مخصوصا که والدین مدام به آن ها گفته‌اند به خاطر بچه‌ها زندگی را ادامه دادند و اگر بچه‌ها نبودند، از یکدیگر جدا می‌شدند. به همین دلیل هم حس می‌کنند ازدواج یعنی گیر افتادن و زندانی شدن. وقتی این افراد بزرگ‌تر و وارد جامعه می‌شوند، اختلافات خانوادگی و طلاق‌های بیشتری را هم می‌بینند و تفکرات منفی‌شان درباره ازدواج بیشتر می‌شود و به این نتیجه می‌رسند که باید از ازدواج اجتناب کنند.
     عوامل فردی
     درباره عوامل فردی نیز باید گفت که ازدواج، به استقلال ذهنی، عاطفی، فردی و اقتصادی نیاز دارد. اگر افراد نتوانند از نظر عاطفی از خانواده‌شان فاصله بگیرند و این وابستگی را کم کنند، در برخورد با ازدواج دچار مشکل می‌شوند و از ازدواج می‌ترسند. تعهد، یکی دیگر از پیش‌زمینه‌های لازم برای این کار است و افراد برای تعهد داشتن باید از خودگذشتگی داشته باشند تا از فرد سوم حمایت و مراقبت کنند، کسانی که می‌خواهند ازدواج کنند، این را می‌دانند یا باید بدانند که برای نگهداری زندگی مشترک، باید از بسیاری خواسته‌های فردی‌شان صرف‌نظر کنند و دست از یک‌سونگری بردارند و خودشان را در اختیار زندگی مشترک قرار دهند. وقتی دو نفر از دو خانواده، فرهنگ و تربیت متفاوت خانوادگی با یکدیگر ازدواج می‌کنند، باید بهای بیشتری به وجوه اشتراک‌شان دهند تا تفاوت‌های‌شان، بنابراین به‌طور طبیعی مرد یا زنی که فکر می‌کند طرف مقابلش باید با شرایط او کنار بیاید و انتظار دارد که خودش در هیچ موردی کوتاه نیاید، از ازدواج وحشت دارد؛ چون در زندگی مشترک افراد حاضرند برای زندگی با همدیگر از خواسته‌های شخصی‌شان عبور کنند و چیزهای جدیدی به دست بیاورند و زندگی مشترک را مهم‌تر می‌دانند؛ زندگی که قرار است در آن، نیازهای هر دو طرف برآورده شود.
    عامل دیگر اعتماد به‌نفس پایین است. بسیاری از افرادی که از ازدواج می‌ترسند، حس می‌کنند نمی‌توانند با فرد دیگری ارتباطی مناسب و بر مبنای عشق و احترام برقرار کنند و ترجیح می‌دهند وارد هیچ رابطه‌ای نشوند.
    گاهی کمبود یا نبود اعتماد به‌نفس موجب می‌شود افراد به طور مداوم فکر کنند از سوی همسر آینده‌شان طرد خواهند شد و به دلیل ترس از طرد شدن، تصمیم می‌گیرند ریسک ازدواج را نپذیرند تا بعدها طرد هم نشوند. البته در بسیاری موارد، چنین ترس‌هایی ریشه در تجربیات و مسائل خانوادگی نیز دارد؛ به این معنا که وقتی یک نفر شاهد خیانت یکی از والدین خود بوده و توسط آن ها ترک شده است، مدام این ترس را با خود به همراه دارد که کسانی که موجب به وجود آمدن و زندگی او شده‌اند، او را ترک کرده‌اند؛ بنابراین همسر او که غریبه است نیز او را طرد خواهد کرد. گاهی احساس بی‌ارزشی یا کم‌ارزشی نیز به ترس از ازدواج این افراد کمک می‌کند، طوری که آن ها مدام این جمله را تکرار می‌کنند که اگر فلانی بفهمد که من واقعاً چه کسی هستم، مرا ترک می‌کند؛ بنابراین فرد برای عدم آسیب پذیری دوباره سعی می‌کند اصلاً وارد رابطه جدیدی نشود.
     مسئله بعدی، تصور غلط بعضی افراد درباره خصوصیات فیزیکی‌شان است.
    بسیاری از کسانی که از ازدواج می‌ترسند، تصور تحریف شده‌ای از بدن‌شان دارند و مثلاً فکر می‌کنند هیکل یا قد مناسبی ندارند یا از روابط جنسی، ترس و تصورات غلط دارند و همین مسائل به ظاهر بی‌اهمیت موجب دوری آنان از ازدواج می‌شود. گاهی خیلی از کسانی که از ازدواج می‌ترسند، نگران این هستند که خودمختاری یا کنترل زندگی‌شان را از دست بدهند، چون این افراد از نظر شخصیتی کسانی هستند که همیشه کنترل‌کننده‌ اند و می‌ترسند که با ازدواج مجبور باشند کنترل زندگی را به دست فرد دیگری بدهند، چون در زندگی مشترک، کنترل‌ها نسبی می‌شود و افراد باید بدانند که با ازدواج گاهی باید کنترل زندگی را به فرد مقابل دهند و گاهی هم خودشان کنترل را به دست بگیرند تا یک زندگی به تعادل برسد ولی وقتی کسی با تصور اشتباه خودمختاری ازدواج می‌کند، با مشکل و اختلاف روبه‌رو می‌شود. همچنین افرادی که شخصیت وابسته دارند، معمولاً به دلیل ترسِ از‌دست دادن وابستگی ترجیح می‌دهند هیچ وقت ازدواج نکنند، در حالی‌که هر تصمیمی که ما در زندگی می‌گیریم با ریسک همراه است و کسانی که ریسک‌پذیر نیستند، ازدواج نمی‌کنند چون وقتی به این مسئله فکر می‌کنند، بدترین شرایط را تصور می‌کنند.
     عوامل اجتماعی
    دسته سوم عوامل اجتماعی است که موضوعات گوناگونی را در برمی‌گیرد؛ اما مهم‌ترین مسئله درباره عوامل اجتماعی، مسائل اقتصادی است؛ چون جوانان این را حس می‌کنند که وضعیت مالی تأثیر بسیار زیادی در یک ازدواج دارد، اما نبود اطمینان به آینده، بی‌ثباتی شغلی و دیگر شرایط نامناسب اجتماعی موجب ترس افراد از ازدواج می‌شود، مخصوصا که می‌دانند دیر یا زود، مسئولیت مالی و تربیتی یک بچه را هم باید قبول کنند و به این ترتیب این ترس تقویت می‌شود.
     چند راهکار پیشنهادی
    راهکاری که این افراد باید به کار گیرند تا بر این ترس‌ها فائق بیایند، این است که در گام نخست، با این ترس مواجه شوند و سعی کنند بفهمند که ریشه ترس ‌هایشان در کجاست؟ بسیاری از این ترس ‌ها برای سال‌های متمادی در ذهن افراد ریشه دوانده، بزرگ شده است و به شکل مانع شدید و غیرقابل نفوذی جلوه می‌کند، در حالی‌که همان گونه که مشکلات و پیشینه‌های خانوادگی، تجربیات تلخ و شخصیت ضعیف افراد حقیقت دارد، به همان اندازه هم راه‌حل و راهکار پیش پای آن هاست و اگر بخواهند می‌توانند بر این ترس‌ها و مشکلات غلبه کنند. کافی است پس از ریشه‌یابی و مواجهه با ترس ‌ها، این مشکلات را با افراد معتمد و کسانی که می‌توانند به آن ها کمک کنند، در میان بگذارند. روان‌شناسان بالینی و کسانی که در امر زوج درمانی و خانواده درمانی تبحر دارند، با شیوه‌های درستی می‌توانند این افراد را راهنمایی کنند و به آن ها بگویند که چه میزان از ترس آن ها واقعی است و چه میزان به دلیل تحریف‌های فکری است.
    نکته سوم
    آن که افرادی که می‌خواهند ازدواج کنند، باید این را بپذیرند که نمی‌توانند همیشه همه‌چیز را کنترل کنند و امکان ندارد که همه مسائل ایده‌آل باشد و به دلخواه ما پیش برود و این بدان معنا نیست که افراد نمی‌توانند در ازدواج احساس خوشبختی کنند. نکته پایانی آن که تمام کسانی که تجربیات تلخی از دوران کودکی دارند، باید بدانند که باید به تفاوت‌ها توجه کنند
    و این مسئله را در نظر داشته باشند که قادرند به شیوه‌ای غیر از آنچه والدین‌شان زندگی کرده‌اند، زندگی کنند و یک برنامه‌ریزی، تفکر و گفت ‌وگو با همسر آینده می‌تواند بسیاری از ترس‌ ها و دودلی‌ های آن ها را از بین ببرد.

     

     تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

    شناخت بین شیشه وُ الماس بصیرت میخواهد ...

     

      بسم الله الرحمن الرحیم  

     

     

      شناخت بین شیشه وُ الماس بصیرت میخواهد ... 

      جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

     برای آدم نابینا الماس و شیشه یکیست ؛ اگر کسی قدرتو را ندانست ، فکر نکن تو شیشه ای، بلکه او نابیناست ...

     

    *

     مَرد ر ِندی زنگ میزنه به یک برنامه پخش مستقیم رادیو، میگه: آقآآآ رادیوس؟
    میگن: بله بفرمایید.
    میگه:صدام دار ِد پخش میشه؟
    میگن: بله.
    میگه: تو نونوایی هم پخش میشه؟
    میگن: بله.
    میگه: محسن، بآبآ آ، نون نَسون! نَنـِت از روضه قیمه نذری اُوُرد ِس! ...

     

    *

     ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : «ﭘﻮﻝ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ-ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻗﺮﺽ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ تو مجلس نامزدی دخترش ﺁﺑﺮﻭﺩﺍﺭﯼ کنه»! ...

     اما بعداٌ بُغضی بزرگتر از هر غُده وُ عقده-ای، تو گلوم ترکید وُ تو خودم اشک ریختم! ...

     ﺩﺧﺘﺮﮎ بینوا ﻧﻤﯿﺪوﻧﺴﺖ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ-ﺍﺵ ﺩﯾﺸﺐ ﭼﻪ ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ ﺗﻦ ﺳﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝ بُرده بود! ...
     ﺭﻭﺳﺮﻳﺖ ﺭﺍ ﺳﻔﺖ ﺑﺒﻨﺪ ! ...

     ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺖ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺑﺎشه ! ...

    ﺁﺭﺍﻳﺶ ﻧﻜﻦ !!!...
     اگه ﺭﺍهی ﺩﺍﺭه خوش بَر وُ رو هم نباش! ...

    ﺩﺧﺘﺮﻙ!
    ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻦ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ! ...
    ﺍﻳﻨﺠﺎ «ﺍﻳﺮﺍﻥ»-ﺳﺖ!
    ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻱ ، ﻭﻟﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺐ-اند ...
     ﺩﺭﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺻﺪﻫﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻱ ﺷﺨﺼﻲ ﺩﺍﺭﻱ ،
    ﺍﻣﺎ ﻣﻘﺼﺪ ﻫﻤﻪ ﻳﻚ ﻣﻜﺎﻥ ﺧﺎﻟﻴﺴﺖ ﻭُ ﺑﺲ ...
    ﻛﻤﻲ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻲ ﻟﺮﺯﻩ ﺑﺮ ﺑﺪﻧﺖ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ ...
    ﺩﺧﺘﺮﻙ!
    ﺍﻳﻨﺠﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺗﺮ ﺍﺯ شکمﻫﺎﺳﺖ ...
    ﺳﻴﺮﺍﺏ ﺷﺪﻥ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺧﻴﺎﻝ ﺑﺎﻃﻞ ﺍﺳﺖ ...
    ﺍﺯ ﺩﻳﺪ خیلیها اگه ﺯﻳﺒﺎ ﺑﺎﺷﻲ «ﻫﺮﺯﻩ ﺍﯼ» ...
    ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺵ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎﺷﻲ «ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺍﯼ» ...
    ﺍﮔﺮ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎﺷﻲ «ﺧﺮﺍﺑﯽ» ...
    ﺍﮔﺮ ﺳﺮﺩ ﺑﺎﺷﻲ میگن «نرخش بالاست» ! ...
    ازنظر اینها تو «خریدنی» هستی ، با هر نرخی ...
     ﺩﺧﺘﺮﻙ!
    ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﻝ ﺷﻴﺮ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ...
    ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﺎﻳﺪ «شیر-مرد» ﺑﺎﺷﻲ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻲ از چنگ گرگها سالم دَر بروی ...

     

    *

      ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ دو ساله ، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍئرﻓﺮﺍﻧﺲ "Air France"، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ‌ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ .
     صندلی ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ کنار او ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ! ... ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ.
    ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻢ .
      ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﮔﻔﺖ : ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺩﻳﻜﺮ ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻟﻴﺴﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻢ.
     ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ که ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ ... ﻭﻟﻰ به هرحال ﺑﺎ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ میکنم. بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت : «ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ
    ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺷﺮﻛﺖهای ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺋﻰ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺍﺯ
    ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺴﺖ. ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ، ﻳﻚ ﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ».
     به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود. ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺑﻰ ﺑﺪﻫﺪ ، ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻤﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﮔﻔﺖ : «ﺁﻗﺎﻯ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﺍﮔﺮ ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻢ ... ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺍﺻﻼ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎنی و درستی نیست ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ناخوشایند و نا محترم ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ»! بعد ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﻯ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﻭ ﺁﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ که نامش (دنیس گورالیدو) بود ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳِﻤﺖ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ائرﻓﺮﺍﻧﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ.
    هنوز هم که در سال 2015 هستیم لوحهای تقدیر و سپاس از او در دیواره های دفتر کارش خودنمایی میکند.
    ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ تحصیلات عالی داشته باشند، ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ «ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ»! ...
     ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ «ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ یک ﻓﻀﯿﻠﺖ» ...

      

     باز نویسی وََ تدوین : عـبـــد عـا صـی