«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره کنید
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
- تهران
دومین نشست از سلسله نشستهای «عاشورا؛ نگاهی دیگر» شب گذشته همزمان با شب سوم
محرم، با سخنرانی حجتالاسلام دکتر داود فیرحی از اساتید علوم سیاسی
دانشگاه در
مسجد امیرالمؤمنین تهران برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در این نشست که با عنوان «عاشورا و
فرهنگ مقاومت» و به همت بنیاد اندیشه و احسان توحید و با همکاری انجمن اندیشه و قلم
برگزار شد، حجتالاسلام فیرحی با بیان اینکه «بحث مقاومت و اخلاق مقاومتی از یونان
آغاز شده و از اساسیترین بحثهای سیاست و حقوق است»، گفت: اگر از زاویه مقاومت به
عاشورا بنگریم، نکات بدیع و جدیدی پیش روی ما قرار میگیرد. از منظر تاریخی، داستان
عاشورا در درون یک دولت بزرگ رخ داده است؛ جامعه مسلمین یک خلافت بزرگ را ایجاد کرد
و این خلافت تحولات عمدهای به خود دید که یکی از نتایج آن واقعه عاشورا بود.
«مشروعیت یا عدم
مشروعیت دولتها ابدی نیست»، افزود: در هر جامعهای که دولت و شهروند وجود دارد یا
دولتها مشروعاند یا نامشروع.
در پارهای از موارد دولتهای مشروع بعد از مدتی
دچار تغییراتی میشوند که مشروعیت آنها از بین میرود و این اتفاقی است که در اکثر
جوامع و تمدنها رخ داده است.
با مروری بر
خلافت اسلامی از زمان پیامبر تا سال 60 هجری و دوران خلافت یزید میتوان دریافت که
حکومت اسلامی در این مقطع در سراشیبی مشروعیت قرار گرفته و از دست سیاستمدارانی
توانا و حاکمی معصوم، به دست جوانی شرابخواره افتاده و این به معنای از بین رفتن
مشروعیت حکومت اسلامی است.
حمایت شهروندان از دولت
به پایان میرسد؟ و آیا اطاعت و تمکین از دولتها نامحدود و بیپایان است یا
بالاخره در نقطهای به پایان میرسد؟»، گفت: با پایان پذیرفتن مشروعیت حکومت است که
ایدهای به نام حق مقاومت سر برمیآورد؛ ایدهای بسیار مهم که شهروندان به خود حق
اعتراض میدهند.
یکی از
پاسخ ها از منظر کانت مطرح میشود: «هم آنان که استبداد به خرج میدهند و هم
شهروندانی که خشونت میورزند، هر دو دشمن نظم متعهدانهاند». یعنی
دولت متعادل،
دولتی است که در حد وسط این دو قرار دارد و در آن، نه دولت ظلم میکند و نه
شهروندان رفتار بینظمی دارند.
وی با بیان اینکه «حد وسط، میتواند مرز و نقطه مقاومت را مشخص کند»، ادامه داد:
در
عالم منطق و اندیشه، تعادل ریاضی وجود ندارد و تعادل عرفی است؛ یعنی اگر ما بین یک
تا 10 برای جامعه عدد قرار دهیم، اگر قدرت دولت از از هشت تا 10 افزایش یابد،
استبداد است و اگر قدرت دولت یک، دو یا سه باشد، بینظمی و آنارشی است. نقطه تعادل
از سه تا هفت است و چندین درجه و مرتبه دارد؛ این به آن معناست که حکومت میتواند
از نقطه استبداد به سمت تعادل حرکت کند یا بالعکس.
«وضعیت نسبی تعادل تا پیش از واقعه عاشورا در خلافت اسلامی
دیده میشود»، اضافه کرد: شیب استبداد بلافاصله پس از مرگ پیامبر(ص) آغاز میشود و
به این ترتیب با گسترش استبداد، حق شرعی تبعیت شهروندان از حاکمیت را میگیرد و در
مقابل، حق مقاومت را به آنها میدهد.
اگر دولت به مرحلهای از استبداد برسد، همه شهروندان حق مقاومت مییابند.
برخی از افراد جامعه قلب و روح حساسی نسبت به وضعیت استبدادی و انحرافات دارند و
نسبت به دیگران زودتر دست به مقاومت میزنند و اینها پیشتاز و رهبر میشوند،
در
مقابل افرادی هستند که منتظر میمانند تا ابتدا دیگران سخن بگویند و آنها به تعبیر
امروزی لایک و تأیید کنند. گروه نخست را در ادبیات اسلامی «احرار» یا آزادگان میگویند
که به نقد وضع موجود میپردازند و امام حسین(ع) یکی از این افراد است.
وی با اشاره به دو واژه «ظلم و ضیم» گفت: این دو کلمه در ادبیات اسلامی، کم و بیش
به یک معناست با این تفاوت که یکی شدیدتر از دیگری است. ظلم به معنای آن است که
حاکمی از حد خود عبور و به حقوق شهروندی تجاوز کند و ضیم به معنای تعرضی است که روح
را آزار میدهد و تحقیرکننده است. هر کسی که روح آزادهتری دارد، ظلم برای او ضیم
است؛ این آزاردهندگی نوعی ذلت را بر جامعه تحمیل میکند.
البته این ظلم برای افرای که حساسیت کمتری دارند، ضیم نیست.
اما برای نخبگان ضیم است چراکه تحقیر را نمیپذیرند و از آنها به عنوان «اباه
الضیم» (یعنى کسانى که هرگز زیر بار ظلم و ذلت و خوارى نرفته اند) یاد میشود، و
این در ادبیات اباعبدالله وجود دارد.
ابن ابیالحدید در کتاب شرح نهجالبلاغه خود میگوید در تاریخ عرب، افرادی اباه الضیم بودند اما اباعبدالله، سرور آنهاست؛ ایشان غیرت
را به جهانیان آموخت و پستی را نپذیرفت و دیگران را به رد آن دعوت کرد. «در مواقع ظلم دولتها، آنان که روح بلند دارند، پیشتاز نقد و
اعلام فساد میشوند».
در اینجا به روایتی از امام صادق(ع) اشاره میکنم که یکی
از شاهکارهای روایت درباره «کارکرد امامت» است:
خداوند بین مردمان مخلوقاتی دارد که
اختصاص به او دارند، و آنها را از نور خاص خود آفریده است؛ آنها چشم خداوندند و
ناظر و نگهدار مردماند. آنها گوش شنوای مردم و زبان خداوند در بین مردماند و
زمانی که جامعه دچار خفقان شد، آنها دهان باز میکنند و سخن میگویند تا جامعه
بداند صدایی هم وجود دارد.
در واقع آنها چشم و گوش خداوندند تا صدای مردم را
بشنوند و در نهایت اینان امینهای خداوند نسبت به آن چیزهایی هستند که خداوند از
آسمان بر بندگانش نازل کرده، همچون شریعت و عدالت.
خداوند بدیهای جامعه را به واسطه این افراد از بین میبرد و سایه
حقارت و ذلت را از سر جامعه کوتاه میکند و در پی آن رحمت به جامعه بازخواهد گشت و
این جامعه مرده زنده خواهد شد.
نکته جالب اینجاست که حضرت میگویند: خداوند به وسیله این بزرگان، امت را
میسنجد که آیا صدایش پژواک و پاسخی دارد؟ به این ترتیب خداوند جامعه را میسنجد و
اگر پاسخی نگیرد، جامعه دچار قضا و قدر خواهد شد.
به عبارتی در چنین جامعهای، «تدبیر»
کارایی خود را از دست میدهد و در معرض آشوب و فساد قرار میگیرد.
این سخن را محمد بن مسلم از امام صادق
نقل کرده است و در ادامه از امام میپرسد این افراد چه کسانی هستند؟ و امام میگویند
آنان ائمهاند.
«مسأله مقاومت، مسأله همه است اما برای این افراد حیاتیتر
و واجبتر است»،
امام حسین اعتراض کردهاند؛ گروهی از ایشان حمایت کردند و
گروهی نه تنها حمایت نکردند بلکه قیام ایشان را ابزاری برای نان و نمک خود قرار
دادند.
زمانیکه جامعه دوقطبی شود، عدهای در مقابل حاکم موضع میگیرند تا از حاکم
امتیاز بگیرند و این در خصلت انسانهاست. بعضی از افراد، زمانی که حضرت به یزید
اعتراض کرده بودند رفتار دوگانه داشتند؛ در عین حال هم مخالف بودند و هم سعی بر
نصیحت و آرام کردن امام داشتند.
گاهی با مرور قیام، آدمی به این نتیجه میرسد که شکست قیام امام
حسین(ع) نعمت بزرگی بود؛ چراکه اسطورهسازی کرد. اگر ایشان موفق میشد در کوفه قدرت
را به دست بگیرد، با توجه به سرنوشت خلافت حضرت علی(ع) در کوفه، احتمالا آن اتفاق
تکرار میشد؛ اما با وقوع عاشورا اسطورهای در تاریخ ایجاد شد
و اباعبدالله به نماد
و زبان اصلاح در هر جامعه و هر زمانی تبدیل شد.
فیرحی با اشاره به واکنش امام حسین(ع) به کسانی که ایشان را به صلح دعوت میکردند،
افزود: امام فرمودند آگاه باشید که این حاکم فاسد من را بین دو چیز مخیر کرده؛
شمشیر و ذلت؛ و من نمیتوانم خواری را بپذیرم.
در آن روایت اشاره کردیم احرار زبان و گوش خداوندند و اگر ذلت را بپذیرند
دین به سمت خواری پیش خواهد رفت و از این جهت امام نمیتواند چنین کند، چراکه مردم
دین را به مظاهر آن میشناسند.
این در ادبیات امام حسین(ع) هم دیده میشود که حتی
اگر خواست و میل باری تعالی را کنار بگذاریم، خواست و نظر آزادمردان چه میشود؟!
آنها هم از من چنین رفتاری را نمیپذیرند. آیا این ملت تحقیر نمیشوند اگر رهبرانشان
چنین کنند؟
حضرت وضعیت را وجدانی
میکند و میگوید آنان که وجدان اجتماعی دارند نیز چنین رفتاری را از من نمیپذیرند.
امام حسین در این بخشها به گونهای سخن میگوید که گویی در محکمه تاریخ و شجاعت
ایستاده است.
«چگونه است که در تاریخ
از شجاعت اسکندر و گاندی یاد میشود؟ ما نیز باید به گونهای عمل کنیم که از شجاعت
حسین(ع) یاد شود».