اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

حرفهای کلی گفتن و منبرهای طولانی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

  حرفهای کلی گفتن و منبرهای طولانی ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s9.picofile.com/file/8305369534/PORGUEE_B3HUDEH_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8305369850/PORGOOEE_B3HUDEH_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8305370092/PORGUEE_B3HUDEH_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8305370550/PORGUEE_B3HUDEH_4.jpg

 

 وبلاگ محمدرضا زائری، خبرآنلاین: سالها پیش روزی از آمریکایی تازه مسلمان شده-ای که به من انگلیسی درس می داد پرسیدم :"اشتباهات و ایرادهای ما روحانی ها در تبلیغ دین برای غیر مسلمان ها چیست"؟ و بیشتر به دنبال این بودم که تفاوت های اساسی منطق ذهنی و نوع تفکر یک مسلمان شرقی با یک شخص غربی را بفهمم.
یکی از اولین چیزهایی که گفت این بود که
«در جواب سؤال به جای حرفهای کلی گفتن و منبرهای طولانی رفتن پاسخ مشخص و دقیق بدهید»! ...  منظورش شاید این بود که منطق ذهنی یک غربی جزئی نگر است و همان طور که در تفاوت شیوه آدرس دادن مان مشهود است او از مسایل ریز و امور دقیق عینی شروع می کند.
 وقتی می خواهد آدرس بدهد از پلاک خانه شروع می کند و بعد نام خیابان و محله را می نویسد و سپس به شهر و کشور می رسد، اما اینجا ابتدا نام کشور و شهر را می نویسیم و سپس محله و بلوار و خیابان و کوچه را ذکر می کنیم و شاید اگر می شد از کهکشان راه شیری و قاره آسیا شروع می کردیم تا نشانی یک پلاک را اعلام کنیم!
 البته روشن است که اینجا قصد ارزش گذاری نداریم و تنها می خواهیم تفاوت دو نوع تفکر و روحیه و شیوه و رویکرد را بیان نماییم که در نتایج و دستاوردها و حاصل عملی زندگی روزمره کاملا مشهود است.
در آنجا معمولا برای هر کاری هدف گذاری عینی و مشخص و بسیار جزئى و کوچک می کنند ولی ما در مقابل می خواهیم با هر کار کوچک مشکلات همه عالم را یکجا حل کنیم!
ما یک ساعتمان پنج ساعت است و نقطه روی نقشه مان یک منطقه شهرداری ! اما آنها پنج دقیقه شان معلوم است و یک کوچه و خیابان شان مشخص!
 گفته اند که :
" به خاطر میخی نعلی افتاد، به خاطر نعلی، اسبی افتاد، به خاطر اسبی، سواری افتاد، به خاطر سواری، جنگی شکست خورد، به خاطر شکستی، کشوری نابود شد، و همه اینها بخاطر کسی بود که آن میخ را خوب نکوبیده بود"!
و شگفت این است که ما وارث دین و آیین و عقیده و مکتبی هستیم که سراسر تعلیم همین دقت ها و همین ریزبینی ها و دستورهای مکرر برای توجه به همین جزییات است.
 پیامبر خدا هر چه توانست کرد تا همین را به ما یاد بدهد! چنان که یک روز مدتی طولانی به انتظار کسی زیر آفتاب ایستاد، با این که در نزدیکی آنجا سرپناهی بود و سایه ای داشت.
هر چه دیگران خواهش کردند و گفتند که به زیر سایه بروید نپذیرفت و فرمود که من قرارم با او اینجا بوده نه آن طرف!
 به یک مثال ساده و پیش پاافتاده بنگرید.
همیشه دیده اید که در بسیاری از اوقات موقع نصب کلید برق یا شیر آب دقت نمی کنیم و مثلا کلید برق برعکس نصب می شود یا شیر آب سرد به جای آب گرم قرار می گیرد. شاید کسی که دارد مثلا شیر آب را نصب می کند با خود بگوید حالا مگر چه قدر مهم است که رنگ آبی را برای شیر آب سرد و رنگ قرمز را برای آب گرم ببندم؟ یا کسی که کلید برق را نصب می کند از خود بپرسد که مگر چه قدر اهمیت دارد که برای روشن کردن چراغ ها کلید را به سمت بالا فشار دهند یا به سمت پایین؟ اما همان بی توجهی ظاهرا بسیار کوچک آن لوله کش یا برقکار باعث می شود که سالها وقتی اهل خانه یا مهمان ها آب سرد می خواهند به اشتباه شیر آب گرم را باز کنند و یا برعکس و هربار چند لحظه صبر کنند و شیرها را ببندند و دوباره باز کنند و قدری منتظر بمانند و ... و خدا می داند که چه قدر آب و برق در همین فاصله از بین می رود و اسراف می شود؟
 حل مشکلات کلان و اساسی زندگی از چیزهای ظاهرا ساده و بی اهمیت و کوچکی مثل همین شیر آب و کلید برق شروع می شود! از سلام با محبت صبحگاهی، از پاسخ دادن محبت آمیز به تلفن همسر، از سخن گفتن مهربانانه و صمیمانه با فرزند، از نماز اول وقت، از رعایت یک ریال حق مردم، از مراعات دل دیگران در یک اهانت معمولی ... گاهی لازم است به جای فکر کردن به کلیات و مسایل بزرگ نگران همین چیزهای کوچک باشیم!

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.