بسم الله الرحمن الرحیم
آزادی بیان در غرب : 1- «علیه اسلام» 2-«علیه اسرائیل»
دکتر صادق زیباکلام : توئیتی-ای که بعد از مصاحبه تلویزیونی سهشنبهشب هفته گذشته آقای رئیسجمهور گذاردم مبنی بر اینکه «به نظر میرسد ما دو ایران داریم یکی در عالم واقعیت و دومی هم در ذهن آقای روحانی» با واکنش و انتقادات زیادی از سوی کاربران روبهرو شد. فصل مشترک بسیاری از آنها هم انتقاد و حمله به بنده بود که «من کی متوجه این دوگانگی در آقای روحانی شدم؟ آیا زمانی که در انتخابات برای ایشان میدویدم هم به این نکته واقف بودم؟ یا اینکه این را بعداً کشف کردهام؟» بسیاری هم بنده را متهم میکردند که «حالا که مردم را کشاندهام پای صندوق و خَرم از پل گذشته، دارم روحانی حقیقی را معرفی میکنم». برخی هم بنده را متهم به «بلاتکلیفی و تذبذب میکردند و اینکه خودم هم نمیدانم که نظرم در مورد آقای روحانی چه میباشد و منظماً تغییر جهت میدهم». در خوشبینانهترین حالت متهم شدم به بیاطلاعی و عدم شناخت از روحانی واقعی و در بدبینانهترین حالت متهم شدم به سوءاستفاده از اعتماد مردم و بهرهبرداری از اطمینانشان به خودم.
دوستان، عزیزان، یاران!
پایین بودن سطح توسعهنیافتگی سیاسی باعث میشود تا
فرهنگ یا درستتر گفته باشم، پاردایم فضای سیاسی حاکم بر
جامعهمان با ضعفها و کاستیهای فراوانی روبهرو باشد. یکی از این کاستیها و جدیترین آنها ضعف «تفکر انتقادی»
است. ما معمولاً اگر از یک جریان فکری، شخصیت، گفتمان یا
مرجع سیاسی طرفداری میکنیم، میبایستی تا به آخر ثناگوی
آن بوده و هیچ کاستی و نقطهضعفی را در آن نپذیریم. بهعنوانمثال
وضعیتی که در میان بسیاری از طرفداران نظام به چشم میخورد
بهجز ستایش، تقدیس و تمجید، کلام دیگری از آنان در خصوص
نظام و بسیاری از تصمیمات، سیاستها و عملکردش شنیده نمیشود.
تمجید و ستایش بیچونوچرا بهتدریج بدل شده به بخشی از
فرهنگ اجتماعی ما.
این رویه فقط در حوزه سیاسی نیست. در
تمامی همایشها و نشستهایی که معمولاً در بزرگداشت چهرهها
و شخصیتهای تاریخیمان اعم از شاعر، نویسنده، روحانی،
متفکر، دانشگاهی یا هنرمند برگزار میکنیم، یکی پس از
دیگری سخنرانان صرفاً به مدح و ثنای وی میپردازند. تنها
نکتهای که در آن یکی دو روز همایش از سوی سخنرانان مطرح
نمیشود نقد آراء و اندیشههای وی میباشد. کانه هرچه او
گفته یا سروده، نوشته یا باور داشته حقیقت مطلق میبوده
و هیچ انتقادی نمیتوان به آنها وارد دانست و فقط میبایستی
آن چهره تاریخی را مورد ستایش و تعریف و تمجید قرار داد.
یک بعد دیگر «فرهنگ تقدیس» آن است که اگر ما از یک چهره
یا شخصیت سیاسی طرفداری نماییم، میبایستی چشمان خود را
بر روی کاستیهای وی فروبندیم و بهجز ستایش و تمجید
نکته دیگری در وی نبینیم.
صادق زیباکلام در جریان
انتخابات از آقای روحانی حمایت میکرد. جدای از حمایت،
شهر به شهر میرفت و در جریان سخنرانیهایش مردم را
تشویق و ترغیب میکرد که به وی رأی بدهند. حسب فرهنگِ
غالب، صادق زیباکلام میبایستی این تأیید از روحانی را
تا به آخر ادامه داده و بهجز تقدیس و تکریم و طرفداری
از آقای روحانی چیز دیگری بروز ندهد. لاجرم هرچه ایشان
میکند را میبایستی تأیید نموده و اگر غیرازاین کند و
احیاناً اینجاوآنجا بر سر این موضعگیری یا آن یکی، از
او انتقاد نماید، متهم میشود به «دورویی»، «فرصتطلبی»،
«حزب باد»، «صادق نبودن با مردم» و...
نه دوستان عزیز، من چه در اردیبهشتماه که شبانهروز
برای آقای روحانی میدویدم، نگاهم به ایشان بههیچروی
صرفاً تقدیس و تمجید و تعظیم و تکریم به ساحت مقدسشان
نبود و چه امروز. من نه در دوران انتخابات او را مُراد،
مرشد، قطب و بت میدانستم و نه امروز. بارها و بارها در
سخنرانیهایم بالأخص در دانشگاهها میگفتم که روحانی نه
نلسون ماندلاست، نه ماهاتما گاندی، نه محمد مصدق، نه
مهدی بازرگان، نه سید محمد خاتمی و نه حتی اکبر هاشمی
رفسنجانی.
درعینحال ایشان (از نظر بنده) یک سر و گردن بالاتر از
جناب سید ابراهیم رئیسی یا آقای قالیباف میایستاد؛ میگفتم
صدر و ذیل ستاد جناب رئیسی مملو از احمدینژادیهاست و
درنتیجه اگر ایشان در انتخابات پیروز میشدند(که برای
اصولگرایان بههیچروی دور از ذهن نمیبود) احمدینژادیها
مجدداً بر قوه مجریه مسلط میشدند و بلایی که در فاصله
۹۲-۸۴ اصولگرایان بر سر مملکت آوردند مجدداً تکرار خواهد
شد. هنوز هم به آن باور با تمام وجود اعتقاد دارم و اگر
زمان، هزار بار دیگر هم به عقب بازگردد، من همچنان در
برابر احمدینژادیسم از آقای روحانی حمایت میکنم.
ثانیاً، بنده هرگز در جریان انتخابات نگفتم که اگر آقای
روحانی انتخاب شوند شاهد ورود بانوان، کردها، اهل سنت و
اصلاحطلبان به نظام اجرایی کشور خواهیم بود. حتی اگر
اینها شدنی هم میبودند و ایشان با اعتراض و مخالفت جدی
اصولگرایان در انتخاب وزرای زن یا اهل سنت روبهرو نمیشدند(که
غیرممکن بود این اتفاق نیفتاد) خیلی معلوم نبود که اساساً
خود آقای روحانی اعتقاد جدی به داشتن وزیر کرد، سنی مذهب
یا حتی زنان میداشت.
میرسیم به موضوع مهم اصلی یا همان تفکر انتقادی. طبیعی
هست که در فرهنگِ سیاسی اجتماعیِ رایج ما که تقدیس و
تمجید از حاکمان و چهرههای تاریخیمان سکه رایج است،
تفکر انتقادی چندان جایگاهی ندارد؛
اما دوستان! یکی از
مؤثرترین ابزار پیشرفت و توسعه سیاسی نقد حکومت است.
کمترین فایده نقد آن است که حکومت را از یکسو متوجه ضعفها
و خطاهایش مینماید و از سویی دیگر مانع از آن میشود که
حکومت جایگاهی رفیع و عاری از هرگونه خبط و خطا برای خود
قائل شده و خود را مصون از اشتباه تصور نماید. بعلاوه به
حکومت یادآوری مینماید که افزون بر آنچه انجام داده،
هنوز توقعات و انتظارات دیگری از وی میرود. به همین
خاطر رویکرد بنده از ابتدای ریاست جمهوری آقای روحانی در
سال۹۲ تا به امروز حمایتی منتقدانه بوده. هم «تمامقد»
از ایشان حمایت کردهام و هم درعینحال خیلی جدی
منتقدشان بودهام.
بنده معتقدم این روش خیلی هم بینتیجه نبوده. بگذارید
به همان مصاحبه سهشنبهشب ایشان دقیقتر بنگریم. یکی از
موضوعات مهم در آن گفتگو پرداختن به موضوع غیبت زنان،
اهل سنت و کردها بود. این درست است که آقای رئیسجمهور
هیچ توضیح و توجیه قانعکنندهای پیرامون عدم حضور آنان
در کابینهشان نتوانستند ارائه دهند، اما اینهمه داستان
نبود. نفس اینکه برای نخستینبار یک رئیسجمهور در ایران
اسلامی مجبور شده بود که در مقام رفعورجوع کردن غیبت
زنان، اهلسنت و کردها برآید پیشرفت بزرگی میبود. مهم
نبود که توجیه و توضیح آقای روحانی چه میبود، مهم آن
بود که این انتظار(که زنان، اهل سنت و کردها میبایستی
در سطوح بالای نظام مدیریتی کشور حضور داشته باشند) بدل
به یک مطالبه جدی سیاسی و اجتماعی درآمده. بهنحویکه
فرد دوم نظام مجبور میشود در نخستین صحبتش با مردم بعد
از پیروزیاش به آن اشاره نماید. آیا یک دهه پیش هم رئیسجمهور
خود را مجبور میدید که در خصوص عدم راهیابی زنان، اهل
سنت و کردها به مردم توضیح دهد؟ فیالواقع یک دهه پیش که
جای خود دارد، آقای روحانی حتی چهار سال پیش که در چنین
روزهایی نخستین دولتشان را برگزیده بودند هم بههیچروی
مجبور نبودند به مردم توضیح دهند که چرا زنان، اهل سنت
یا کردها در دولتشان غائباند؟
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی