اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

آخـــریـــن نـــگاه وَ آخـــرین لـحـظـــه ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

 

  آخـــریـــن نـــگاه وَ آخـــرین لـحـظـــه ... 

 

تصویر مرتبط

 

نتیجه تصویری برای لحظه آخر

 

نتیجه تصویری برای آخرین لحظه

 

نتیجه تصویری برای آخرین لحظه

 

نتیجه تصویری برای آخرین لحظه

 

 

 مردی به حالی زار وُ نزار افتاده بود ، انگار که «روز آخر»-ش سَر رسیده بود. هیچکس نتونسته بود درد بی-درمونش رو دوا کنه. ثانیه-های آخر یکی پیدا شد که از همه لحاظ شکل خودش بود، بقول قدیمیآ انگار که «همزادش» رو میدید! ... نآی حرف زدن که نداشت، ولی تو دلش گفت: « تو از کجا پیدات شده، توی اون کیسه-ای که رو کولت انداختی چیه»؟ طرف جوابی داد که فقط مرد از پا افتاده می-شنید! ... گفتش: «من، خود ِ تو هستم، چطور نشناختی، عزرائیل»! ...  با ترس وُ لرز پرسید: «یعنی روز آخره؟ نگفتی که تو کیسه-ت چیه»؟ جواب داد: «بگو لحظه-ی آخره. کیسه-ی به این بزرگی هم مال توست». پرسید:

_ آخه پولها وُ مال وُ اموالم که این تو جا نمیشه!؟

 _ دار وُ ندارت دیگه مال تو نیس! مال دنیاست، میذاری اینجا وُ همراه من میآی ...

 _ دست خالی؟! ...

 _ این که انصاف نیس! ... یک عُمر جون کندم وُ ثروتی به هم زدم. اون همه زحمت زن وُ بچه-هام، اهل وُ عیآلم رو کشیدم. رفقآم، خاطرات خوش وُ ناخوشم، اینآ چی میشن؟! ...

 _ همش مال ِ دنیاست ؛ مال دنیا تو دنیا می-مونه، بیخودی جَر وُ بحث نکن!

 _ پس اقلا بگو تو این کیسه چیه.

 _ همش دار وُ ندار توست! ...

 _ تو که گفتی دار وُ ندارم مال دنیاست!؟

 _ درست شنیدی، اینآ توشه-ی سفر آخرت توست؛ هر کاری کردی، اینجا تلبار شده.

 _ پس اقلا بذار یک نگاهی تو کیسه بندازم.

 _ بآشه. الان وقت رفتنه، بیا ببین.

 توُی ِ کیسه رو بهش نشون داد ؛ دید که عین ِ فیلم ِ عمل خودشه! طاقتش طاق شد وُ دیگه نتونست بیشتر تماشا کنه؛ صدای جیغی تو گلوش خفه شد وُ دیگه نَفَس-ش بالا نیومد ...

  نوشته : عـبـــد عـا صـی 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.