اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

اگر باران به دلها نبارد ...

راجع به زندگی وَ مسائل مختلف آن ...

کفشهای لنگه به لنگه ...


  بسم الله الرحمن الرحیم  

 کفشهای لنگه به لنگه ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید


http://s8.picofile.com/file/8291043468/KAFSH_H8YE_LENGEH_BE_LENGEH_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8291043676/W8QE3YAT_HAA_PAZ3RESHE_2.JPG

 

http://s9.picofile.com/file/8291043934/KAFSH_H8YE_G8NDY_1.jpg

 

 میگن زمانی که گاندی میخواست خودشو به جلسه ای برسونه که قرار بود اونجا از حق ملتش در برابر انگلیسی ها دفاع کنه به قطار دیر میرسه و قطار در حال حرکت بوده که مجبور میشه دنبال قطار بدوه بالاخره به قطار میرسه و سوار میشه اما یک لنگه کفشش از پاش در میاد و میفته کنار ریل و خودش اون یکی لنگه رو هم میندازه وقتی میرسه به مقصد و وارد جلسه میشه تمام حضار به گاندی پابرهنه میخندن و یکی از انگلیسیها میگه آقای گاندی کفشهایتان کو؟ نکنه با پای برهنه میخواین از حقوق ملتتون دفاع کنید؟!!! مجددا همه خنده ی بلند و طولانی سر دادند و گاندی با نگاهی آرام و لبخندی بر لب آنها را نظاره میکرد وقتی خنده ی آنها تمام شد گاندی گفت وقتی به علت تاخیر بدنبال قطار میدویدم تا به اینجا برسم یک لنگه کفشم از پایم در آمد و من آن یکی لنگه را نیز درآوردم و نزدیک لنگه ی دیگر انداختم که اگر پابرهنه ای پیدایشان کرد یک جفت کفش داشته باشد نه یک لنگه ...  

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی