بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین، وبلاگ غلامرضا فدایی : اولا عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
دشمنی آمریکا با ایران دیگر از سخنان مخفی و پنهانی
گذشته و با آمدن ترامپ شمشیرها از رو بسته شده و به جد
همه آنها از دمکرات و جمهوریخواه به میدان آمدهاند
و از گفتن و اقدام هیچ چیز نه ابا میکنند و نه شرم
دارند و نه قواعد بینالمللی برای آنها اهمیت دارد.
از ۱+۵ هم فقط یکی دو تا سکوت کردهاند. برجام را برای
خودشان میخواهند و نه برای ما. ما هم خیلی به آن دل
نبندیم. حواسمان جمع باشد.
آنها جامعه ملل را خودشان میدانند و با اتهام و
افترا هر چه را بخواهند میگویند و انجام میدهند.
توطئه اخیر بهخوبی این امر را نشان داد و با آنکه آنها
میخواستند نقشه خودشان را اجرا کنند ولی با هوشیاری
مردم نقشهشان بر آب، و یک بار دیگر در منطقه سیاستشان
با شکست مواجه، و سبب شد تا خوشخیالی بعضیها در کشور
هم به واقعیت تبدیل نشود و دیدند که مذاکره با پلنگ
تیز دندان امکان ندارد. این توطئه و شکست آن توفیقی
برای ملت ایران به حساب میآید که در آستانه چهلمین
سال انقلاب بار دیگر تجدید قوا کنند و دشمن واقعی خود
را بشناسند.
این تحرکات دو خاصیت داشت. اول اینکه توطئه دشمن را
که ظاهرا قرار بود سال آینده اجرا شود را جلو انداخت و
چهره آنان را عریان و عیان به ما و جهانیان نمود. این
برای ما و ملت هشداری بود که باید قدر آن را بدانیم و
از خدا سپاسگزار باشیم. این برنامه چیزی ار 28 مرداد
32 کم نداشت و اگر چه نوعی دیگر بود ولی عریان بودن آن
مشخصه بارز آن بود.
فایده دوم این بود که به مسئولان ما فهماند که چه بسا
دشمن اصلی خود ما هستیم. باید درکارهایمان به جد
تجدیدنظر کنیم. و بدانیم که دشمن هرآن منتظر فرصت است
تا انتقام بگیرد و اگر مسئولان از خواب خرگوشی بیدار
نشوند بالاخره روزی همین حمایت مردم را هم از دست
خواهند داد. اینکه بگویند صدای ملت را شنیدند و خواست
آنها را به حق بدانند کافی نیست. این گام اول و یا
شاید مقدمه ای بر گام اول باشد.
اعتراف بر اینکه مشکل
مردم را ما درک کردیم دردی را دوا نمی کند. آیا
مسئولان خود با مشکلات مردم آشنا هستند، تا چه رسد به
آنکه آن را لمس کنند؟ آنهایی که حقوق آنچنانی دارند و
یا ثروتشان از چندین هزار میلیارد متجاوز است و احیانا
بعضی هاشان هنوز یارانه هم به قصد قربت دریافت می کنند
می توانند برای این کشور برنامه ریز خوبی باشند؟ و به
قول معروف «کجا دانند حال ما سبکباران محملها».
ثانیا این که رئیس جمهور و بعضی دیگر این واقعه را
فرصت و نه تهدید تلقی کردند امری بسیار مبارکی است
ولیکن به شرطها و شروطها. باید مردم آثار آن را به جد
در تصمیم گیری ها ببینند و بدانند که دولت نه تنها
خدمتگزار است که سعادت و کرامت مردم را طلب می کند.
دولت نمی خواهد مردم را سر سفره پُر و پیمان از طریق
واردات بی حساب و کتاب بنشاند، ولی از آن طرف هم برای
کشور قرض بالا بیاورد و هم یک مشت جوان بیکار تحویل
آینده بدهد.
مردم از گرانی اگر چه ناراحت اند؛ ولی از
تبعیض به مراتب بیشتر ناراحت اند. آنها می گویند اگر
گرانی هست برای همه باید باشد و بلا اگر همگانی شود
قابل تحمل است ولی اگر فقط قشر ضعیف و زحمتکش و از
جمله کارگر و معلم باید جور آن را بکشند هرگز قابل
قبول نیست. توزیع ناعادلانه و لاپوشانی آن از مردم غیر
قابل تحمل است..
بنابراین دشمن سبب شد تا مسئولان ما را از خواب غفلت
بیدار کند و امیدوارم بیدار شده باشند که دل بستن به
غرب و شرق و امید سرمایه گذاری آنها دراین کشور اگر چه
ممکن است فوائدی داشته باشد اما در واقع ضررش بیش از
نفعش است. به آنان هشدار داد که قدر این ملت را بیشتر
بشناسند و برای این ملت از مال و جان دریغ نکنند.
به
آنان فهماند که اگر پشتیبانی ملت را داشته باشند همه
چیز را دارند و اگر از پشتیبانی ملت محروم باشند هیچ
کاری نمی توانند بکنند. پس باید برای ارتقای سطح فکری،
علمی، مهارتی مردم از جان و دل بکوشند. ملت نشان داد
که اگر رفاه می خواهد عزت هم می خواهد و از تبعیض ها
ناراحت و نگران است. ملت نشان داد که هم قدر مسئولان
را می داند و هم می داند که اگر وضع معیشتی مسئولان با
توده مردم بسیار متفاوت باشد نمی تواند این دلسوزی را
باور کند. مردم از واردات که کمر اقتصاد را شکسته است
می پرسند.
مردم می پرسند اگر به قول معاون اول فساد نهادینه شده
چرا با آن برخورد نمی شود و این فسادگران کیانند و
کجایند.
مردم می پرسند اگر حرف های دادستان کل کشور مبنی بر
عدم رسیدگی به قاچاق و دست داشتن مسئولان و فرزندان آن
ها در آن اگر درست است که قطعا هست چرا با آن برخورد
جدی نمی شود.
مردم می پرسند رئیس دفترهای اغلب مقامات از عالی و
دانی حقائق را به مدیران خود نمی گویند و اصلا حکومت
دست آنها است و همانها هستند که ممکن است کارهایی
بکنند که دیگر علاج نداشته باشد.
مردم می پرسند چگونه دولتیان می خواهند اشتغال درست
کنند چه نوع مشاغلی و با چه پشتوانه ای؟
مردم می پرسند اگر با سرمایه¬گذاری خارجی احیانا
اشتغال درست می کنید، چه سودی و سهمی برای جوانان ما
دارد؟
پس چرا با کارشکنیها به اصطلاح کارشناسان!
ادارات و ناهماهنگی آنان کارخانجات تولیدی را می
خوابانند و اشتغال موجود را نابود می کنند و جان
تولیدکننده را به لب می آورند. مردم می خواهند که
کارکنان دولت از چوب لای چرخ گذاشتن کارها دست بردارند
و اینقدر با پرونده ها بازی نکنند.
مردم میپرسند چه کسانی مجوز به صندوقهای اعتباری می
دهند که هر کسی تقصیر را به گردن دیگری می اندازد، که
اعتبار مردم و دولت را می برند و تلاش سه قوه را برای
حل آن طلب میکنند.
مردم اگر رفاه می خواهند عدالت هم می خواهند و اشتغال
موثر و شرافتمندانه هم می خواهند، کرامت انسانی را هم
طالب اند. افزایش قدرت خرید و پول ملی را هم می خواهند
وسربلندی بین ملت های جهان هم خواست آنان است و ...
مردم می خواهند صدای آنها شنیده شود ولی پاسخ ها
متناسب با سوالات باشد و نه اینکه سوال منحرف شود و
پاسخ به چیز دیگر داده شود و یا در هاله ای از دعواهای
جناحی محو شود. از امریکا یاد بگیرند که با آنهمه
اختلافاتی که با هم دارند وقتی مسئله منافع به اصطلاح
ملیشان مطرح می شود دو جناح به هم می پیوندند و با هم
همصدا می شوند.
مردم با این درجه ازخلوص سزاوارند که مسئولان آنها
همچون شهید رجائی و شهید بهشتی و امثال آنها از جان
گذشته باشند زیرا ملت هم از جان گذشته است. آنها می
خواهند که مسئولانشان به آنها راست بگویند وآنها قبله
آمالشان کشور های بیگانه نباشد و منافع ملی بر همه چیز
رجحان داشته باشد.
ملت می خواهد که دولت همچون پدری مهربان همه همت خودش
را در ارتقای سطح علمی و فکر و مهارتی مردم بگذارد و
هر قراردادی با دیگران می بندد پای اصلیش حضور جوانان
ایرانی برای کسب مهارت و تخصص و دریافت فناوری باشد.
سر مردم را بند نکنید آنها را به واقع محترم بدانید
برای آنها اشتغال پایدار درست کنید. قدر آنها را
بدانید که علیرغم این همه مشکلاتی که بعضا از ناحیه
سوء مدیریت است باز همچنان وفادارند.
پس بیایید از فرصت که ممکن است دیگر پیش نیاید و یا
کمتر پیش آید حد اکثر استفاده را بکنیم و این نخواهد
شد مگر که مسئولان از هر رده ای از خود شروع کنند و
نشان دهند چگونه حاضرند از مال و حتی آبروی خود بگذرند
تا انقلاب بماند و الا شهامت داشته باشند و کنار بکشند. هشیاری ملت و دولت باید چندین برابر شود و هرگز لحظه
ای غفلت نکنند. پس بیا تا قدر یکدیگر بدانیم!
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
پدرم دلواپس آینده برادرم است،اما حتی یک بار هم اتفاق
نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند،در خیابان قدم
بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
برادرم نگران فشار کاری پدرم است،اما حتی یکبار هم
نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای
مدتی احساس راحتی کند.
مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد اما حتی یکبار هم
نشده که با من در مورد خوشبختی-ام صحبت کند و بپرسد:
فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما
حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم ،با او به سینما
بروم،باهم تخمه بشکنیم ،فیلم ببینیم و کمی به او آرامش
بدهم.
ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم.
ازیک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می
شود،از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم لال مانی میگیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که
دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان
بگوییم.
تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم . یکدیگررا دوست
میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان
راابراز کنیم. ما آدم های بیچاره ای هستیم!
آنقدر دربیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر میکنیم
تاوقتی عزیزی را از دست دادیم ،تا آخر عمر برایش شعر
بگوییم.
از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه
افتاد.
از یک جا به بعد باید پدربه پسرش بگوید که چقدر دوستش
دارد.
از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم
بزنند.
از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره
دعوت کند.
از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر
خوب است که تورا دارم.
و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد،از همین جا
که این نوشته تمام شد ...
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن،
یا عنوان اصلی، به پیوند فوق
اشاره کنید
خبرآنلاین، وبلاگ محمد مهاجری : حضرت حجت الاسلام والمسلمین علی اکبری،روحانی
موجه وآرام وخوش اخلاق،به ریاست شورای سیاستگذاری ائمه جمعه منصوب شده است.
می خواهم از ایشان خواهش کنم
یک کار خلاف قاعده بکنند و در اولین جمعه بعد از انتصابشان به نماز جمعه نروند.
برای رفتن به نمازجمعه خیلی فرصت هست. از ایشان می
خواهم مقارن ظهرجمعه همین هفته در اطراف یکی از مصلی ها(نه لزوما تهران) قدم بزنند
و از بقال و بوتیک دار و دستفروش محل بپرسند که چرا کاسبی را رها نکرده اند و به
نمازجمعه نرفته اند. بعد همین طور قدم زنان، از چندین عابر و رهگذر همین سوال را
بپرسند. بعدش هم با گوشی تلفن همراهشان در بین آدمهایی که می شناسند با چندپزشک و
بازاری و مدیرارشد دولنی و قاضی و روحانی واستاددانشگاه و خانم خانه دار و نویسنده
و نماینده مجلس و .. تماس بگیرند و دلیل اینکه در نمازجمعه حاضر نشده اند را سوال
کنند.
لطفا اگر
شنیدند که مثلا خطبه های نمازجمعه حرف تازه ای ندارد؛ بعضی خطبه ها تسویه حساب با
این و آن است؛ فلان امام جمعه خودش طرف مرافعه است؛ ستادنمازجمعه را فلان جناح قبضه
کرده؛ نمازجمعه محل توهین به این و آن است؛برخی ائمه جمعه چنین و چنانند و... روی
ترش نکنند.
به این
فکر کنند که بیش از900نمازجمعه در کشور برگزار می شود و اگر به طورمتوسط در هرکدام
از آنها 1000 نفر شرکت کنند،یک ظرفیت بزرگ معنوی در دسترس قرار می گیرد حال آنکه
(به عنوان شاهد برخی نمازهای جمعه شهرها می گویم) بدلیل همان نکاتی که در بالا
اشاره شد تعداد شرکت کنندگان از 2برابر عدد دست اندرکاران نمازجمعه تجاوز نمی
کند.
به این فکر کنند که چرا تعداد شرکت کنندگان در نمازهای جماعت برخی روحانیون
خوش خلق شهرها چندین برابر نمازجمعه است؟ به
این فکر کنند که پمپاژ قهر و خشم و کینه و بازی سیاسی و ... چگونه باعث شده که پای
بسیاری از مردم متدینی که پای کار دین و نقلاب و نظام ایستاده اند از نمازجمعه
بریده شود.به این فکر
کنند که یک بار دیگر طعم و مزه یکی از نمازجمعه های اوایل انقلاب را به مردم
بچشانند.آن هم نه در تهران و فلان شهر بزرگ که از نتیجه اش افسرده می شوند. بروند
سراغ یک شهر کوچک که دین مردم شان هنوز سیاسی نیست. اگر با زبان پیغمبر با آنها حرف
بزنند شاید همان آدمهایی که شب جمعه به کنسرت رفته اند، ظهرجمعه چشمشان را به لبخند
امام جمعه و گوششان را به خطبه های او بسپارند.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان آموزنده-ای راجع به جوون عاشقی بزبان شعر اومده ؛ این جوون انقدر کشته وُ مُرده-ی معشوقش بود که هر شب به امید دیدن معشوق، سوار بر قایق از این وَر تا اون وَر ِ دریای پُرجوش وُ خروش رو پارو میزد وَ صبح سحر به امید شب بعد وَ دیدن معشوق تو اون تلاطم ِ دریا به خونه-ش برمیگشت ...
هر کس که اونو می-شناخت کلی نصیحتش میکرد که با این کار آخرش طعمه-ی کوسه-های دریا میشه ؛ اما جوون گوشش بدهکار این حرفآ نبود وُ دوباره فرداشب به امید دیدن معشوق دلی به دریا میزد ...
بالاخره بخت وُ اقبالش زد وُ یکی از این شبها موفق به دیدن معشوقش شد. در زیر نور ماه ،چشمش به جمال یار روشن شد. اولین چیزی که توجهش رو جلب کرد خال ِ گونه-ی معشوق بود. از او پرسید :
_ این خال چیه تو صورتت؟! تا حالا ندیده بودمش! ...
_ این خال رو همیشه داشتم، تو متوجه نشده بودی.
_ اینجای صورتت هم که جای زخم وُ خراشی کهنه-ست!
_ بچه که بودم این خراش تو صورتم افتاد، عجیبه که اینم ندیده بودی!؟
_ دندونآی جلوی دهنت هم که شکسته!
_ اینم نوجوون که بودم پیش اومد، چطور متوجه نشده بودی!؟
جوون چند تا ایراد دیگه هم تو صورت معشوق پیدا کرد وُ با تعجب از چند وُ چون قضیه پرسید وَ باز هم همون جوابها رو شنید «تو چطور متوجه نشده بودی»! ...
صبح سحر که جوون میخواد به دریا بزنه وُ برگرده خونه-ش ، دختر بهش میگه :
_ دیگه برنگرد. دریا خیلی آشوبه، توفانیه ...
_ ای بآبآ ... این که چیزی نیس! چه شبآیی که از اینم بدتر بوده وُ به امید دیدنت ، سالم وُ سلامت برگشتم.
_ بع ع ع ــله! ... اونوقتآ قلبت لبریز از عشق من بود، ولی امشب با ایرادآیی که دیدی، با اون همه چند وُ چونی که کردی، دیگه انگیزه-ای برات نمونده؛ رفتنت مثل خود کشیه، چرا از این خشم دریا هراسی نداری.
_ نه، من میخوام برگردم سراغ خونه وُ زندگیم! ...
جوون با
لجاجت وُ غرور قایقش رو به دریا میندازه که بره ، ولی
هیچوقت به خونه-ش نمیرسه ...
عشق را
بیمعرفت معنا مکن / زر نداری مشت خود را وا مکن
گر نداری دانش ترکیب رنگ / بین گلها زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن شرط انسان بودن است / عیب را در این و آن پیدا مکن
دل شود روشن زشمع اعتراف / با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
ای که از لرزیدن دل آگهی / هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
زر بدست طفل دادن ابلهیست / اشک را نذر غم دنیا مکن
پیرو خورشید یا آئینه باش / هرچه عریان دیده ای افشا مکن
« مـولانـا مـولـوی »
بازنویسی کامل : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
(((
لازم به ذکرست که نکات مندرج در این مصاحبه صرفاً
بازتاب شخص ایشان است. _
عـبـــد عـا
صـی.
)))
رضوانه رضاییپور: از روزی که از مشهد خبر رسید که عدهای
در آستانه ورود معاون اول رییس جمهوری به این شهر، خود
را به صفوف معترضان رساندند تا از دغدغههای مالی خود
نزد او شکایت ببرند، پنج روز میگذرد. اما این
اعتراضات نه با سفر اسحاق جهانگیری پایان یافت و نه به
همان یک شهر محدود شد. در برخی شهرهای کشور تجمعاتی
برگزار شد که اتفاقا اینبار خیلیها آن را حق مسلم
مردم دانستند و از آن به عنوان تلنگری برای شنیده شدن
صدای مردم یاد کردند.
در روزی که در کافه خبر خبرآنلاین میزبان غلامعلی
رجایی، مشاور آیتالله هاشمی رفسنجانی رییس فقید مجمع
تشخیص مصلحت نظام بودیم، ابتدا به سراغ مسائل روز کشور
رفتیم. تجمعات مردمی شروع گفتگوی ما با رجایی بود. او
با تحلیل از وضعیت موجود جامعه ایرانی، دلایل جالبی را
برای خلق چنین پدیدههایی مطرح کرد.
او این تجمعات را
«پیشامد منتظره» خواند تا از همین اصل به همه نواقصی
برسد که در رفتارشناسی سیاسی نظام با آن روبه رو هستیم. رجایی معتقد است که یک ایرانی جایی را برای خالی کردن
اعتراضات و مخالفتهایش حتی با نظام را برای خود نمیبیند.
مشاور آیتالله تربیت سیاسی مردم و رفتار اعتراضی آنان
را نیز نقد کرد. او معتقد است که ابراز مخالفت در
جمهوری اسلامی چه در دوران جنگ و چه پس از آن تمرین
نشده است. کما اینکه پیش از انقلاب هم اینگونه بوده
است. مردم نمیدانند کجا مخالفتشان را بروز دهند.
رجایی در بخشهای دیگری از صحبتهای خود به واکاوی شکلگیری
این تجمعات در کشور پرداخت.
او شروع این اتفاق را
سازماندهی شده ندانست و آن را در ادامه اعتراضات
متضرران موسسات مالی و اعتباری خواند اما، ادامهدار
شدن این تجمعات و به تبع آن شعارهای ساختارشکنانهای
که به سمت مسئولان عالی نظام سوق پیدا کرد را برنامهریزی
شده میداند.
البته او معتقد است که بخشی از جامعه میخواهند دیده
شوند و میگوید: اگر جامعه چنین تقاضایی دارد باید آن
را ببینیم. نه اینکه آن را تهدید حساب کرده و بخواهیم
با آن برخورد کنیم. باید از خشونت پرهیز کنیم.
در ادامه بخش اول از گفتگوی
خبرآنلاین با
غلامعلی
رجایی را بخوانید:
در مورد تجمعات اخیر در برخی از شهرهای کشور، تحلیلهای
مختلفی وجود دارد. اعم از اینکه این تجمعات با یکسری
برنامهریزیهای داخلی صورت گرفته است و موج آن به
شهرهای دیگر کشیده شد و اینکه در درجه اول هدف معترضان
نقد دولت بود اما یکباره به سمت کلیت نظام سوق پیدا
کرد. تحلیل شما از اتفاقات اخیر چیست؟
من این جریان را یک پیشامد منتظره میدانم. یعنی باید
انتظار چنین حرکاتی را داشت. به دلیل اینکه ما در هر
نظام سیاسی باید یک منافذی را برای خروج پیش بینی کنیم.
در هیچ خانهای فقط در ورودی وجود ندارد. حتما دری هم
برای خروج هست. کسانی منتقدند و معترض و کسانی هم
هستند که با اصل نظام مشکل دارند. اینها کجا باید حرفهای
خود را بزنند؟ ما حقیقتا این موضوع را پیش بینی نکرده
بودیم.
جامعه مشکلات موجود در کشور را درون خود میریزد،
تجربه اجتماعی و سیاسی ما هم نشان میدهد که وقتی چیزی
به درون ریخته میشود لزوما در همان داخل نمیماند و
به بیرون هدایت میشود. بنابراین چون اینگونه رفتارها
غیرطبیعی است، هاضمه جامعه آن را پس میزند. ملت ایران
ملت آزاداندیش، آزادیخواه و مختار است، مثل خیلی از
ملتهای دیگر. خدا انسان را آزاد خلق کرده است اما
همین انسان جایی را برای خالی کردن اعتراضات و مخالفتها
حتی با خود نظام نمیبیند.
ما همواره برای تخلیه غمهایمان جا داشتیم. مردم به
هیاتهای عزاداری میروند و تا صبح سینه میزنند و
گریه میکنند، روضه میخوانند و عزاداری میکنند. اما
برای شادیهایمان جایی برای تخلیه نداریم. حتی اگر
مردم بیایند و یک جایی جمع شوند و به یکدیگر آب بپاشند،
خیلیها میگویند این کار سبک چیست؟! در صورتیکه ما در
تمام دنیا جاهایی را داریم که مردم هروقت خواستند میتوانند
احساسات و هیجانات خود را تخلیه کنند. این هیجان هم
اگرچه بیشتر متعلق به جریانات سیاسی است، اما شامل
سایر مردم هم میشود.
در اسپانیا میبینید که مردم یک شهر میآیند و به سمت
یکدیگر گوجه پرتاب میکنند و شهرداری هم همان شب
خیابانها را تمیز میکند و فردا هم همه قبراق، سر
کارهای خود میروند. به جایی هم برنمیخورد. کسی نمیگوید
شما نظم شهر را برهم زده اید. خودشان اجازه میدهند که
یک روز نظم شهر از میان 365 روز نادیده گرفته شود و
بعد از آن وضعیت به روال عادی بازگردد. کسی هم این
اقدامات را مخالف با سیستم نمیداند.
چگونه میتوان و باید چنین آزادیهایی را برای مردم
ایران در نظر گرفت تا کمتر شاهد سربازکردن غیر مترقبه
اعتراضها باشیم؟
به نظرم در ارتباط با آزادیهای سیاسی قبل از اینکه
مجبور شویم اختیاراتی را به مردم بدهیم، خود آنها باید
اختیاراتی را از خود داشته باشند. مثلا مخالفتهای خود
را بنویسند و بیان کنند. ما فراموش نکردیم که در دوره
آغازین انقلاب یک دیدگاه این بود که مارکسیستها به قم
بروند و تدریس کنند. یعنی یک مارکسیست به دیگران
اندیشههای مارکس را درس بدهد. کما اینکه سروش و برخی
دیگر میرفتند و دیدگاههای خودشان را بیان می کردند.
در
برخورد با اندیشهها و مواجهه با این اتفاقات، نباید
فکر کنیم که هرکس که در مخالفت با ما حرف زد،
قصد ساقط کردن ما را دارد. لزوما هر مخالفی کارش به
سقوط و اسقاط کشاندن نیست. چون اصولا برخی انگیزه این
کار را ندارند و برخی هم از توانایی لازم برخوردار
نیستند و آنهایی هم که در میدان هستند، سیستم امنیتی
ما را در مقابل خود میبینند که به قدر کافی قوی هستند.
اعتقاد من این است که سیستم امنیتی ما از زمان شاه هم
قویتر است و به راحتی میتواند این گونه مسائل را جمع
کند. حتی اگر تعقل بهتری وجود داشت، توان این را
داشتند که فضای سال 88 را بتوانند به راحتی از کف
خیابان جمع کنند تا مسائل بعدی پیش نیاید.
مردم یک سری اعتراضاتی را داشتند و دارند و باید آن را
بروز دهند. پس ما باید یک جاهایی را برای حرف زدن مردم
پیشبینی کنیم. فرض کنید که در لندن مردم میروند در "های
پارک" نطق میکنند و در مورد همه موضوعات حرف میزدند.
در مورد دین، خدا، سیاست، مذهب و حتی کشور خودشان و
بعد میروند به دنبال کار خود. کسی هم به آنها نمیگوید
که چرا حرفهای ساختارشکنانه میزنید. اما ما این
موضوع را در کشور خودمان پیش بینی نکردیم.
نکته مهم دیگر اینکه ما تمرین اظهار مخالفت در جمهوری
اسلامی نکرده ایم، هم در دوران جنگ و هم پس از آن. کما
اینکه پیش از انقلاب هم اینگونه بوده است. مردم اینکه
کجا مخالفت خود را بروز دهند، را تمرین نکرده-اند. ما
باید این فرصت ها را ایجاد میکردیم. این فرصتها از
خانه، مسجد، مدرسه شروع میشود. به یاد داشته باشید که
سیستم تبلیغی ما "منبر" یعنی متکلم وحده است. طرف مینشیند
و یک طرفه حرف میزند و کار مردم هم این است که در
دقایق پایانی آمین بگویند. در سیاست نمیتوان اینچنین
رفتار کرد. چون با این خط مشی مردم ورزیده نمیشوند و
اگر منتقد هم باشند آن را به داخل خود میریزند و
بعدها به شکلی آن را بیرون میدهند. اینجا هم بیرون
داده شد و خوب هم شد که بیرون داده شد، تاحداقل
مسئولین دست اندرکار مسائل و مشکلات را بفهمند.
این موضوع یک جایی باید سرباز می کرد. هیچ نظامی بخصوص
نظام ما از حرف زدن مردم ضعیف و ساقط نمی شود. بلکه از
حرف نزدن است که ضربه می خورد. این را باید بدانیم و
به مفاهمه برسیم. به درک برسیم.
جامعه غیرمستقیم می
گوید که من را ببینید، من را بشنوید اما چون تمرین
نکرده و مشق ننوشته اعتراضات خود را اینگونه نشان میدهد.
مثل اینکه جلوی کسی دفتر مشق میگذارید ولی بجای اینکه
الفبا بنویسد، آن را خط خطی کند. به نظر من این تجمعات
از این جهت که درسی به مسئولین داده که خیال نکنند در
جامعه خبری نیست، اتفاق خوبی است و به نظر می رسد که
خیلی ها هم موافق این تحلیل هستند. به نظر من دستاورد
مثبت این تجمعات همین بود. جامعه هم احساس کرد که می
تواند حرفش را بزند.
البته تندرویهایی هم در این زمان شد؛ همچون حمله به
اموال عمومی، آتش زدن اتوبوسها، بانکها و دفاتر برخی
روحانیون که کارهای غیرقابل توجیهی است. اگر این جریان،
صرفا یک جریان خاص اقتصادی بود به اینجاها کشیده نمی
شد. موسسات اقتصادی مشکل اصلی هستند اما شعارها علیه
حکومت و حاکمیت داده میشود. من این را رد نمی کنم که
ممکن است در جایی این تجمعات هدایت شده باشند و شعارها
از قبل تعیین شده باشد، اما ادامه یافتن این قضیه میتواند
بخشنامهای باشد.
یعنی اصل شکلگیری این تجمعات را خودجوش میدانید؟
بله اما ادامه-دار شدن آن را خودجوش نمیدانم. ببینید
این تجمعات که همیشه بود. خودم زمانی که در مجمع تشخیص
مصلحت کار میکردم هر چند وقت یکبار میدیدم که 300
نفر میآمدند و در پیادهرو روبروی دادگستری مینشستند
و کسی هم کاری به کسی نداشت. آنها با خودشان نوشته و
پلاکارد میآوردند و بعد هم میرفتند. آنها گاهی تا سه
روز مینشستند تا بگویند که ما را ببینید. من در
ابتدای امر فکر میکردم که این تجمعات هم تکرار همان
اعتراضات قبل بود. مردم نسبت به موسسات مالی و اعتباری
اعتراض داشتند که آن هم باید واکاوی شود.
نباید فراموش کنیم که در دولتهای قبلی حتی برای
برگزاری مراسم ختم برخی از سیاسیون هم مجوز نمی دادند.
من حتی طی نامه ای عنوان کردم که در مراسمهای ختم میخواهند
قرآن بخوانند، اما شما اجازه برگزاری نمیدهید! امسال
اما شاهکار کردند و بعد از سالها برای برگزاری مراسم
سالگرد فوت مرحوم فروهر مجوز صادر کردند.
نمی دانم آقای سیف دیگر باید چکار کند، تا عوض شود؟
این همه موسسات بطور قارچ گونه سبز شد و پول مردم را
جمع کردند و خوردند و بردند. یک مورد در خصوص بستگان
من اتفاق افتاد. او 40 سال استاد دانشگاه بود و از
چهره ماندگاری بود و حاصل چهل سال معلمی در دانشگاه را
به موسسه ای داد اما سرانجام پولهایش را بردند. مردم
حق دارند که مطالبه کنند، بیایند و جمع شوند. این
تجمعات هم در ابتدا رنگش با ماههای قبل تفاوت نمی کرد.
تفاوتی که پیدا کرد از این جهت بود که عده ای سوار این
موج شدند. تیپ هایی که ما در این تجمعات می بینیم،
جوان هستند و نمی توانند مالباخته باشند. بعضا
شعارهایی را هم که سر می دهند در مورد موسسات مالی
نیست.
چقدر چنین اعتراضاتی را منتج به نتیجه خوب و مورد نظر
مردم می دانید؟
معتقدم که
جریاناتی از این دست، به لحاظ اجتماعی
جریانات بی فرجامی هستند. این جریان کوری است که نه
لیدر دارد و نه می تواند مراحل آینده را پیش بینی کند
و منتج به نتیجه ای شود. یکسری حرکات تخریبی انجام می
شود و بعد هم جمع می شود. یک دوره فرازی هم دارد که
ممکن است این روزها روزهای فراز آن باشد و بعد فرود
بیاید. البته در این دوره باز هم ناشی گری شد و
اسراییل و ترامپ و منافین آمدند و گفتند که این بار
باید کار تمام شود! اما آنها که جنس کار و مخالفتهای
اجتماع را میبینند و میشناسند، میدانند که از این
موج چیزی عاید نمیشود، جز اینکه یکسری هنجارها شکسته
شود.
بنابراین من اصل قضیه را به فال نیک میگیرم که باعث
تنبه میشود. مثل اینکه مثلا یک فردی علایم بیماری را
در خود ببیند و باعث شود که به پزشک مراجعه کند و به
فکر درمان خود باشد. تا آن علایم بروز داده نشود آدم
به فکر درمان خود نمیافتد.
البته دلسوزان نظام پیش از
این اتفاقات، این مسائل را گفته بودند اما طبق معمول
توجهی به آن نشد.
الان بخشی از جامعه گفت که ما باید دیده شویم و دیده
هم شد. یک نمونه کوچک آن را در جریان حاجآقا قرائتی و
آقای دوربینی دیدید.
در واقع آقای دوربینی نمادی از یک
بخش از جامعه ایرانی است که میخواهد دیده شود. این
دیدهشدنشان هم ضرری برای کسی ندارد، نه برای من ناطق
و نه کسی که پیش آنها نشسته است. اما وقتی به این
موضوع به عنوان یک معضل نگاه شود، حتما خطاست.
بنابراین اگر جامعه در زمانی بگوید ما را ببینید، باید
بگوییم که ما شما را میبینیم. نه اینکه آن را تهدید
حساب کرده و بخواهیم با آن برخورد کنیم. ما باید از
خشونت پرهیز کنیم.
جریاناتی همچون تجمعات اخیر در برخی شهرهای کشور، به
لحاظ اجتماعی جریانات بی فرجامی هستند. این جریان کوری
است که نه لیدر دارد و نه می تواند مراحل آینده را پیش
بینی کند و منتج به نتیجه ای شود.
در اتفاقاتی که در پاریس افتاد گاهی بخش هایی از این
شهر آتش می گرفت اما خبری از مجروحیت در آن تظاهرات
نمیشنیدیم. بنابراین پلیس باید خویشتن دار باشد تا
این قضیه با تعقل جمع شود. البته
به نظر من یکسری
کارهای تعجیلی هم باید بشود. از جمله اینکه تکلیف
موسسات مالی روشن شود. چون عمده بهانه برای برپایی
تجمعات این است نه اصل نظام. این موضوع که روشن شد
معترضان هم در شعار خلع سلاح میشوند. چون دیگر نمیخواهند
به خیابان بیایند. البته دولت هم اقداماتی در این مورد
انجام داده و مبالغی هم به طلبکاران پرداخت شد اما
باید این قضیه را عینی تر کنند تا این بهانه از دست
معترضان گرفته شود.
در تجمعاتی از این دست معمولا دو قطبیهایی شکل میگیرد،
یا بین جناحین سیاسی و یا فراتر از آنها.
در حال حاضر
این دو قطبی را چقدر واقعی میدانید؟
واقعیت این است که یک عده به دلیل ناکارآمدی دولتها،
بخصوص دولت نهم و دهم اینچنین معترض شدهاند. تصورم
این است که با فرجامی که دولت احمدی نژاد پیدا کرد و
از لحاظ وضعیت ارز و روابط خارجی و تحریمها و... دچار
بحران شد قاعدتا نظام با یک بن بستی مواجه شد. درست
همانند آنچه که برخی می گفتند؛ کشور تا لب پرتگاه برده
شد. رییس جمهور مملکت به کشور خارجی می رفت و از او
استقبال رسمی هم نمی شد. یعنی ترک پروتکل هم می شد. من
فکر می کنم این مسائل و اختلاس هایی که در دولت شد،
فضا را برای چنین اعتراضاتی فراهم کرد. قضیه بابک
زنجانی، ماجرای دکل نفتی گمشده که همین هفته قبل
دادگاه آن برگزار شد، همه این موارد دخیل هستند.
به هرحال مردم تلویزیون را نگاه می کنند و می بینند که
معاون اول رییس جمهور می آید و می گوید که 7/2 میلیارد
دلار از کشور خارج شده است و این را از سال 93 تاکنون
تکرار میکند اما هیچ خبری هم از برگرداندن آن نیست.
مردم هم می گویند که در این مملکت چه خبر است؟ به نظر
من این اعتراضات به نوعی عکس العمل نسبت به این کارها
است.
میخواهند بگویند که نظام هنوز هم نتوانسته کاری
از پیش ببرد، با این که از نظر خودشان فردی مثل زنجانی
مفسد فی الارض است. وقتی خودشان می گویند 4 وزیر با
این فرد همکاری میکردهاند، پس چه مفسدی است که وزرای
دولت از او پشتیبانی میکردند؟
همه اینها در ذهن مردم جمع شد و مردم نمره ناکارآمدی
به مسئولان کشور دادند. اما اینکه در این تجمعات بین
دولت و حاکمیت تفکیک شود، اشتباهی است که یک جریان کور
آن را انجام میدهد. جوانان نیز تحریک شدند چون آنها
قدرت تحلیل بالایی ندارند. اگر صدا و سیما اینقدر یک
طرفه عمل نمی کرد و با حضور چند نفر آدم منتقد دلسوز
از مشکلات مردم حرف میزد، در جامعه جا میافتاد که
جایی در خود نظام این حرفها زده می شود. ولی صدا و
سیما این کار را نکرد.
نباید فکر کنیم که هرکس که در مخالفت با ما حرف زد،
قصد ساقط کردن ما را دارد. چون اصولا برخی مخالفان
انگیزه این کار را ندارند و برخی هم از توانایی لازم
برخوردار نیستند و آنهایی هم که در میدان هستند، سیستم
امنیتی ما را در مقابل خود میبینند که به قدر کافی
قوی هستند.
به نظر من بخشی از جامعه نمره ناکارآمدی به عملکرد
نظام داده است، آن هم به دلیل خبرهایی است که اساسا
درست است و این تجمعات نیز نوعی پس زدن این ناکارآمدی
است. اما اینکه بگوییم این تجمعات از سوی بخش عمده ای
از جامعه است و در واقع به «قطب» تبدیل شده، نه من این
را قبول ندارم. بلکه صرفا جریانی است که نشان داد وجود
دارد و باید جدی گرفته شود.
شما این تجمعات را حق مردم میدانید و آن را به فال
نیک میگیرید چون معتقدید که مقامات کشور متوجه وجود
پارهای از مشکلات در کشور خواهند شد. اما معمولا
مقامات حاضر به دادن مجوز برای برگزاری تجمعات اعتراضی
نمیشوند تا اعتراضات به درستی و قانونمند سازماندهی
شوند و کار به اینجاها کشیده نشود. صدور مجوز چه
تبعاتی دارد که معمولا از اعطای آن خودداری میشود؟
فکر می کنم که یک درصدی از این رفتارها (عدم صدور مجوز)
طبیعی است؛ به این خاطر که مجوز برگزاری تجمع برای یک
محیط قابل کنترل، باید داده شود و ترسی هم در این
زمینه نباید وجود داشته باشد.
ولی نباید فراموش کنیم که در دولتهای قبلی حتی برای
برگزاری مراسم ختم برخی از سیاسیون هم مجوز نمی دادند. من حتی طی نامه ای عنوان کردم که در مراسمهای ختم میخواهند
قرآن بخوانند، اما شما اجازه برگزاری نمیدهید! امسال
اما شاهکار کردند و بعد از سالها برای برگزاری مراسم
سالگرد فوت مرحوم فروهر مجوز صادر کردند. بنابراین
نوعی افراط و تفریط در این زمینه همواره وجود داشته
است.
همواره برای تخلیه غمهایمان جا داشتیم. مردم به هیاتهای
عزاداری میروند و عزاداری میکنند. اما برای شادیهایمان
جایی برای تخلیه نداریم. حتی اگر مردم به یکدیگر آب
بپاشند، خیلیها میگویند این کار سبک چیست؟! در
صورتیکه در تمام دنیا جاهایی هست که مردم هروقت
خواستند میتوانند احساسات و هیجانات خود را تخلیه
کنند.
اگر کسانی که می خواهند تجمع کنند، هنجارشکنی نکنند،
حتما وزارت کشور مجوز برگزاری آن را خواهد داد. اما
اگر بناست که بیایند به خیابان ها و از دل این تجمع
حمله به بانک و اتوبوس و .. را شکل دهند، پیداست که
نباید چنین مجوزی صادر شود. اگر اصل این است که صدای
مخالف به گوش مسئولان رسانده شود که نباید با تخریب
این کار انجام شود. اما واقعیت این است که از هر دو
طرف خوب عمل نمیشود. از یک طرف کسانی که قصد تجمع
دارند، ممکن است موجی ایجاد کنند که دیگران سوار آن
شوند و به سمت تخریب سوق پیدا کنند. از طرف یگر هم چون
مقامات نمی خواهند تجمعات این افراد به سمت تخریب برود،
اصل قضیه را نادیده می گیرند.
مثلا به مردم بگویند که در استادیوم شیرودی تجمع کنند،
حرفهایشان را بزنند، شعارهایشان را بدهند، هرچه می
خواهند بگویند و بروند. از آنجا که بیرون آمدند، مانند
یک شهروند معمولی باشند. مسئولان اگر از این تضمین
مطمئن شوند، حتما مجوز برگزاری خواهند داد.
البته بهتر است بجای اینکه بگویند ما مجوز نمی دهیم،
بگویند که جاهایی را مجوز می دهیم که تحت کنترل باشد
تا اگر کسی بخواهد تعدی کند با آن برخورد شود.
اینکه
بعد از حرف زدن به شهر بروی و اتوبوس آتش بزنی، معلوم
است که نیامدی حرفت را بزنی.
برخی تحلیلگران بیم آن را دارند که این اعتراضات منجر
به رواج پوپولیست شود و دوباره از داخل این اعتراضات
برای انتخابات دوره بعد زمینه حضور فردی مثل احمدی
نژاد فراهم شود. این نگرانی را چقدر جدی میدانید؟
«پوپولیست» یک برچسب است.
شما اگر به شهرهای مختلف
نگاه کنید می بینید که شعارهای مردم در تجمعات یکی
نیست و بیشتر اعتراض به ناکارآمدها است. در برخی
موارد هم اعتراضات را متوجه اصل نظام می کنند و یا
نهاد روحانیت را نشانه می گیرند. به عبارت دیگر کسانی
که به این تجمعات میآیند، همه از آدمهای مال باخته
نیستند و در موارد دیگری نیز دچار محدودیت شده و خسارت
دیدهاند. مثلا در دانشگاه ستاره دار شدهاند و یا
بالای 35 سال سن دارند و شغل ندارد و یا به سن 40
رسیدند و نتوانستند ازدواج کنند و از این دست مسائل.
این افراد وقتی نمی توانند حرفشان را بزنند، میآیند و
اینگونه خود را نشان می دهند. وگرنه اگر بهانه اصلی
بدهکاری موسسات مالی است که این شعارها نباید به این
سمت و سو برود و یک عده هم سوار برآن شوند.
کسانی منتقدند و معترض و کسانی هم هستند که با اصل
نظام مشکل دارند. اینها کجا باید حرفهای خود را بزنند؟
اینکه برخی بیایند و ناشیانه حرف احیای سلطنت بزنند
پیداست که تحلیلشان بسیار سطحی و عوامانه است. چون در
خصوص مطالبات اقتصادی، آدم بحث تغییر نظام را مطرح نمیکند!
بنابراین ترکیب متنوع و متعددی از مطالبات در این
تجمعات وجود دارد. عدهای مالباخته-اند و عدهای دیگر
نیز سوار می شوند و نمره ناکارآمدی نظام را فریاد میکشند
و عده ای هم اساسا مثل هر جریانی میآیند و شعارهای
خاصی را سر میدهند تا بقیه هم بیایند و آن را تکرار
کنند. اگر افراد مالباخته که سن و سالی دارند صف خود
را از این افراد جدا کنند، پیدا می شود که جنس اصلی
این اعتراضات، مالی نیست. چون گرانی زیادی نداشتیم که
مردم به سیم آخر بزنند! تنها کالایی که گران شده تخم
مرغ بوده که اعلام شد به دلیل بیماریهایی است که در
بین مرغها فراگیر شد. مساله دیگر هم پیشنهاد افزایش
قیمت بنزین بود که دوستان گفتند منتفی است.
این بخش
معترض مخالف خوان، منتظر این بستر و حرکت بود تا دیده
شود و حرفش را بزند که زد. اما اشتباهشان این بود که
این تجمعات متوجه اصل نظام شد و شعارهایی سر داده شد
که با جنس اعتراض همخوانی نداشت.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
محمد
رضا زائری :
این روزها کم نیستند کسانی که همه سرمایه و زندگی خود
را در قمار تبلیغات بازرگانی صداوسیما باخته اند. کرم
حلزون و پدیده شاندیز تنها نمونه های دم دست-تری هستند
که آثارشان سریع تر و فراگیرتر دیده شد وگرنه دامنه
آسیب های متنوع جسمی ، مالی و روانی و فکری تبلیغات
بازرگانی بسیار گسترده تر از آن است که به این نمونه
ها محدود شود.
ما خطر یک ماده شیمیایی و سرطان زا را
زودتر متوجه می شویم چون بر ظاهر و جسم مان نمایان می
شود ، اما آثار روحی- روانی و فکری- اعتقادی این
تبلیغات به سرعت و در ظاهر آشکار نمی-شود در حالی که
آسیب های روانی ، فکری واعتقادی بسیار خطرناک تر است.
همان قدر که آگهی های بازرگانی از نظر زمان پخش و مدت
برنامه و جذابیت بصری خلاصه و چکیده و فشرده همه ویژگی
های برنامه تلویزیونی-اند به همان نسبت هم تاثیر
گذارتر هستند. دقیقا مانند عصاره و اسانس که چکیده یک
ماده گیاهی است و چند قطره اش می تواند کار چند لیتر
را بکند آگهی های بازرگانی نیز همین گونه بر ذهن و
رفتار بیننده اثر می گذارند.
مشکل هم درست از همین جا
شروع می شود: "اثرگذاری شدید و سریع " و در واقع همه
دارند تاوان این خصوصیت را می دهند. از همین روست که
کارشناسان و نخبگان علوم اجتماعی و ارتباطات همواره
حساسیت موضوع آگهی بازرگانی و مسئولیت تلویزیون در
مقابل اعتماد مخاطب را گوشزد می کنند. در واقع می توان
به سادگی دریافت که در میان همه قالب-های تولیدی رسانه
این قالب اتفاقا تاثیرگذارترین قالب است وگرنه صاحبان
سرمایه و مالکان شرکت های تجاری این گونه برای آن
هزینه نمی کردند. اکنون می توان تقصیر را یکسره به گردن
مردم انداخت که دقت و توجه کافی نداشته و احتیاط نکرده-اند و به عبارت ساده گفت : " چشمتان کور ! می خواستید
حواستان را جمع کنید و کل زندگی تان را به پای یک
پروژه ساختمانی نریزید!"
(((
منظور از این
پروژه، همان «پدیده شاندیز» است که یکی دوبار در این
وبلاگ اطلاع-رسانی شده است.
مالباختگان
این پدیده-ی کلاهبرداری، همان مردمی هستند که در
ابتدای اعتراضات دهم دی ماه 96 ، برای چندمین بار
فریاد اعتراض-شان برخاست وَ با مالباختگان دیگر همچون
«ثامن الحجح» همراه شد وَ ادامه-اش اعتراض سایر اقشار
وَ اغتشاشات مزدوران وُ فریب-خوردگان داخلی را در پی
داشت.
_
عـبـــد عـا
صـی
)))
اما مخاطبان این سخن پاسخ خواهند داد : "
ما در کوچه و
خیابان دنبال دعوت و هیاهوی یک ناشناس راه نیفتادیم
بلکه به آگهی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران اعتماد
کردیم" !
تلویزیون برنامه های دیگر خبری و آموزشی را با همین
رابطه و بر اساس همین اعتماد پخش می کند ، پس نمی
تواند نسبت به این موضوع بی اعتنا باشد.
اما متأسفانه
باید اعتراف کنیم که کمترین سهم از حساسیت و نظارت و
مراقبت مدیران سیما بر همین اثرگذارترین بخش صورت می
گیرد و تنها با رعایت محدود و حداقلی برخی امور ظاهری
به پخش می رسد.
خطر پیام-های غیر مستقیم روحی - معنوی و
روانی - اعتقادی این تبلیغات که مخاطب را به حرص و ولع
شدید نسبت به مصرف مادی و شتاب در مسابقه دنیاطلبی و
لذت جویی وادار می کند آن قدر است که اگر متوجه آن می
شدیم
به مراتب ما را بیش از نمایش دست وپای برهنه یا
لیوان مشروب الکلی نگران می کرد. در واقع با سهم بیت
المال و مهم تر از آن سرمایه سنگین اعتماد مخاطب فرصت
تجارت و کسب سود برای کسانی فراهم می کنیم که فروش
بیشتر خود را از چشم و وقت مخاطب تامین می کنند. آثار
سوء ناکامی روانی و آسیب روحی قشر کم درآمد و نیازمند
در مقابل این همه رنگ و لعاب و زرق و برق بسیار سنگین
است و هر گونه بخواهیم پاسخ دهیم نمی توانیم با
توجیهاتی چون مشکلات مالی ، بلایی را که بر سر مخاطب
می آورد نادیده بگیریم.
سه
شنبه, ۱۳۹۴/۰۶/۳۱
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
خبرآنلاین ، وبلاگ اکبری، علیرضا : اول، تحولات اجتماعی، بوته بیریشه
نیستند که محصول زمان جاری باشند، بلکه، ریشه در زمانی
فراتر از حال، دارند. در مقیاس حکومتی،
آنچه دولتها
امروز بکارند، فردا دولتهای بعدی، درو خواهند کرد!
- دوم،
اگر کسی امروز "مشکلات اقتصادی صرف" را عامل
نارضایتی عمومی رو به گسترش بداند، مطمئناً آدرس
اشتباه داده است. اعتراض عمومی به اوضاع اقتصادی، دست
کم دو معنای مهم دارد؛
نخست این که، محصول امروز، حاصل کاشته دولت های پیشین،
بهخصوص سالهای حکومت دولتهای عوامگرا و بیانظباط
و متعدی به أموال و حقوق ملی است،
و دیگر آن که، عامل اقتصادی، تنها، پوسته وضعیت
نابسامانی است. ناکارآمدیها، فقط مربوط به اقتصاد و
عملکرد دولتها نیستند، بلکه محصول رویکرد کلان نظام
مدیریتی در ابعاد نگرشی، سیاسی، اجتماعی، امنیتی و
اقتصادی، در بستر اخلاقی حاکمیت، میباشند.
- سوم، رویکرد راهبردی و امنیت ملی کشور، محصول تعامل
کل نظام است که "دولتها" در کانون آن قرار دارند. ما
در فرآیند ملتسازی ناموفق بودهایم. ملت نیز خود در
وقوع این اوضاع شریک است. در عین حال،
سیاست خارجی
کشور، قطعا در "سامان" یا "نابسامانی" اقتصادی اجتماعی
و سیاسی مملکت موثر است. شاخصها و آمار بیکاری، فقر،
توزیع ثروت، بحران بانکی، رشد اقتصادی، حجم نقدینگی،
تورم و رکود، همه با جهتگیریهای نظام و دولت در
سیاست خارجی، در تعاملاند.
- چهارم،
"بحران ناکارآمدی" بسیار خطرناک است، اما،
ترکیب آن با "بحران بیاعتمادی"، انفجارآمیز است. اینک، همه نشانههای ترکیب این دو بحران، در سطح
جامعه، مشاهده میشود.
صلاح، پاکدستی، مسئولیتپذیری و کاهش شکافهای حاکمیت/ملّت،
میتوانست مدیریت این وضع را ممکن سازد.
- پنجم، مجموعه نظام و بهخصوص دولت مستقر، در وقوع
این شرایط موثرند و در بهبود بخشیدن به اوضاع، قطعاً
مسئولیت دارند. بهخصوص دولت، امروزه بیشترین مسئولیت
را در مدیریت بحران، عهدهدار است.
دولت
(((
حتماً منظور نویسنده، مجموعه-ی قوای سه-گانه است، چون
بدون هماهنگی وَ همکاری این سه قوه، تأمین مطالبات ِ «حـقــه-ی»
مردم غیرممکن است. _
عـبـــد عـا
صـی
)))
بایستی پاکسازی را از خود شروع کند تا مقدمات
جلب اعتماد ملیّ و کاهش شکاف را فراهم کند.
بهعمل کار براید، به "سخنرانی" نیست!
- ششم،
توطئه علیه نظام و دولت، همیشه از خارج و داخل
کشور، وجود داشته است. ترکیب این دو خط، اوج خطر است! اما، زمینه توطئهچینی، در نقاط ضعف و آسیبپذیری خود
ماست. از این رو، اصلاح و پاکسازی محیط داخلی،(حاکمیت
-دولت) شرط ضروری بقاء نظام و کشور است.
مملکت به دستور کارهای فوری برای آرامش و جلب اعتماد
عمومی نیاز دارد.
شاید تأثیرات بیکاری و تورم و آشکار شدن هویت بودجه
عمومی کشور، با مداخله بعض ارادههای خارجی و داخلی،
جرقه این اوضاع بوده باشد اما این همه ماجرا نیست.
- هفتم، کسانی که بهجای حلّ معضل، دیگری را مسئول
بحران میدانند، تشدید کننده بحراناند. اینطور که
باشد، همه شما مقصر و متهماید.
اینک نه وقت انتقام
است و نه وقت اهمال، هردوی اینها خیانت است به ملّت و
مملکت. همه باید مسئول و پاسخگو باشیم.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین، وبلاگ
دکتر مرتضی بهشتی، حقوقدان و پژوهشگر: در این
روزها اهل منبر و عموم روحانیون و امامان جمعه فریاد
نصیحت گونه سرمی دهند که اگر مردم گناه را ترک کنند
بارن می آید در حالی که موضوع پیچیده تر از اینهاست و
بی جهت به مردم آدرس غلط ندهند و مردم را منحرف نکنند.
زیرا اگر روحانیت ، زهد و باور توحیدی و
افتادگی پیشینیان خود را مراقبت و نگهداری می کرد
خشکسالی کشور را نمی گرفت و عالمی می توانست با اقامه
نماز باران « استسقا » امکان آمدن باران سیل آسایی که
اراضی و دریاچه های خشکیده و تالاب های خاموش شده را
زندگی ببخشد ، فراهم کند.
به نقل از استاد رسولی از روایت گران نماز باران سال
1323 که ؛ ایران در تصرف متفقین بود ؛ با گذشت دو ماه
بهاری از سال 1323 زمین ها هنوز تشنه بودند. با بروز
این خشکسالی موقعیت غذایی مردم بحرانی شد. اهالی قم،
چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوی
امامی برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با
خلوص و صفایش خواستن را معنی بخشد . با نزدیک شدن لحظه
موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه های این حرکت
بدبین کردند تا جایی که این نیروها در پوششی دفاعی
رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و کنار شهر روانه
شدند تا به صحرای خاکفرج که در نیم کیلومتری شهر قرار
داشت و مصلای آن محسوب می شد بروند. آیة الله العظمی
سید محمد تقی خوانساری از مراچع تقلید ، هم با طمأنینه
و آرامش مخصوص و در حالی که پاها را برهنه کرده و تحت
الحنک انداخته بود با عده ای از همراهان به سمت آن
نقطه حرکت کردند .
جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و 3/2 ساکنان شهر را
در بر می گرفت. با عبور آرام مردم از کنار پادگان،
شائبه های تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بی اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثری از اجابت دیده نشد.
آیة الله خوانساری که بارها عطوفت و مهربانی پایان
ناپذیر خدا را با همه وجود خود درک کرده بود، بخوبی می
دانست که باید ، خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه
آنکه اگر خواهش باشد اجابت حتمی است. او بعد از پایان
درس و بحث از شاگردانش خواست که تا همپای او باز به
کوی خواهش روند و نماز بارانی دیگر بخوانند. این بار
نماز در باغهای پشت قبرستان نو بپا گشت. غروب یکشنبه
فرا رسید و آسمان بی تکه ابری سرخ گونگی خورشید را به
نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربی که در پادگان خاکفرج
بودند گویای این بود که بارشی روی نخواهد داد.
شاگردان ایشان که مرتبه استاد خویش را در معرض خطر می
دیدند از باب علاقه به ایشان ؛ اصرارمی کردند که نروند
و این بار اگر باران نیاید ایشان می شکند و مقام
مرجعیت به تمسخر گرفته می شود !!! این جمله شاگردان ،
باعث شد که آیت الله با بیان اینکه من برای باران آمدن
نمی روم ، خدا اگر بخواهد خودش باران می فرستد من می
روم که باران نیاید تا شکسته شوم !!!
واین شکسته شدن در پیشگاه الهی بود که باعث آمدن باران
و راه افتادن سیلاب در مناطق مختلف قم شد و اراضی
کشاورزی و دامی از آب سیراب شدند.
آری باید مروجان و نگهبانان دین بدون اینکه مردم را
متهم به گناه کنند و علت العلل نیامدن باران را گناهان
مردم بپندارند ، بسان آن مرجع عظیم الشان ؛ خود را
شکست خورده و بر زمین افتاده تلقی کنند و باور داشته
باشند که خدا خود می داند چه کند و بروند نماز باران
بخوانند و از شکسته شدن در انظار مقلدین و مریدان
هراسی به دل راه ندهند و راه خدارا پیشه گیرند و باور
خود را به لطف و مرحمت الهی به نمایش در بیاورند.
آیا کسی هست از میان این همه عالمان زاهد که مریدانشان
از مقام عرفانی و زهد و کرامات ایشان یاد می کنند راه
بیفتد برای خواندن نماز باران ؟!!!
و سپس کشور ؛ دراختیار فردی حکیم و دانا سپرده شود که
با الهام از تدبیر و مدیریت حضرت یوسف ( ع) از فرصت
های پیش رو استفاده ممکن را ببرد و امکانات را به هدر
ندهد تا کشور از تبعات شوم قحطی و فقر خانمان سوز نجات
پیدا کند.
درانتظار آن لحظه خواهم بود.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از خبرگزاری فرانسه، در پی بروز ناآرامی در فرانسه، تعداد افراد دستگیر شده به اتهام آتش زدن خودروها و ایجاد اغتشاشات در پاریس در نخستین روز سال نوی میلادی به شدت افزایش یافت.
بر اساس گزارشها، 1031 خودرو در شب سال نوی میلادی در پاریس به آتش کشیده شد. پلیس فرانسه 510 نفر را در ارتباط با این حادثه دستگیر کرد. انتشار تصاویر و ویدئوهای این اقدامات خشونت آمیز موجب خشم مردم فرانسه شده است. در این حادثه دو افسر پلیس نیز از سوی اغتشاشگران مورد حمله قرار گرفتند.
امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه، حمله به افسران پلیس را محکوم و بر دستگیری و مجازات خاطیان تاکید کرد. وزیر کشور فرانسه نیز اظهار کرد: «در خصوص حوادثی که دیروز اتفاق افتاد متاسفم. امیدوارم مردم بتوانند از تعطیلات سال نوی خود در کمال آرامش لذت ببرند.» وی در ادامه افزود: «من با افسران پلیس آسیب دیده صحبت کردم. عاملان این حمله به سختی مجازات خواهند شد. حمله به نیروهای امنیتی حمله به کشور ماست.»
حدود 140 هزار نیروی امنیتی در طول تعطیلات سال نوی میلادی در سراسر فرانسه در حالت آماده باش هستند. فرانسه پس از وقوع چند حمله تروریستی از سال 2015 تاکنون در حالت آماده باش قرار دارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
انصاف
نیوز ، حجتالاسلام والمسلمین «هادی سروش»
در یادداشتی با عنوان «سخنی با مرکزیت اصولگرایی»،
دربارهی اظهارات اخیر امام جمعهی مشهد نوشته:
در رسانههای استانی و بعد رسانههای سراسری از قول
امام جمعهی مشهد نقل شده که گفتهاند:
«زنای محصنه بکنید و عرق بخورید اما در
اصولگرایان اختلاف نیندازید»
از آنجا که گویندهی این سخنِ نامربوط، یک شخصی
است که در کسوت روحانیت است و ثانیاً بر کرسی امامت
جمعه جلوس فرموده، اهمیت توجه به آن را دوچندان میکند.
گفته
بودند که اصولگرایی متشکل از اصولی بنام اسلام و
انقلاب و ارکان آن است.
سؤال
از دلسوزانِ دلبسته به “اصولگرایی” این است که این سخن
با کجای اسلام و انقلاب و .. سازگار است؟
حفظ
اصولگرایی در چه درجهای از ضرورت قطعی است که ضعف و
تشتت در آن، معادل و بلکه بالاتر از ارتکاب مهمترین
حرامهای منافی با عفت قرار گرفته؟!
در دیدگاه این افراد، اصولگرایی یا عین دین است یا عین نظام، و هر کدام باشد
مجوّز چنین ادبیات و گفتمان ناصحیحی نیست.
اگر به
فرض محال، همهی دین و دیانت در گزینهی سیاسیای بنام
«اصولگرایی» هم جمع بود، باز هم میشد کسی بگوید: برو
برای حفظ اصولگرایی که خودِخودِ دین است، زنای محصنه
کن؟؟
باور بفرمایید «فقه ابوحنیفه» هم که در مسایل مربوط به «عفت»، فروعات عجیب و
غریبی دارد، گمان ندارم به چنین سخنی، چشمش گریان و
لبش خندان نگردد!
از
عینیت “اصولگرایی” با دیانت که تنزّل کنیم، میرسیم به
اینکه «اصولگرایی» عین حفظ «نظام» باشد!
خوب؛
سؤال این است آیا برای «حفظ نظام» میتوان دستور به
عرق خوری و زنای محصنه داد؟ عجیب است.
معمار
بزرگ انقلاب اسلامی میفرمود که «امیدواریم در جمهوری
اسلامی بوی اسلام را داشته باشیم».
و
استاد «مطهری» میفرمود: «محتوای نظام، باید احکام
نورانی اسلام باشد تا بشود نظام اسلامی.»
مگر
امکان دارد تأثر عمیق خود را از این سنخ ادبیات مخفی
نماییم!
آن هم
توسط افرادی که صاحب قدرت و تریبون هستند و رسماً برای
حفظ موقعیت سیاسی و عدم تشتت و از هم پاشیدگی خط فکری
و جناحی خود، احکام مهم اسلام عزیز، مانند زنا و شراب،
که حرمتش منصوصِ قرآن کریم است، بیایند و اینقدر در
گفتمان و حداقل در ادبیات خود، تنزّل دهند!
تعجب
در اینجا، پردهی سکوت و توجیه پردازی را میدرد که
همین گوینده، دادِ سخن از ممنوعیت و برخورد با برقراری
کنسرت، برای حفظ شریعت و حرمت حضرت ابالحسن علی بن
موسی الرضا (ع) میدهد!
در
مراتب «نهی و حرمت» واقعی و حتی گفتاریِ در باب فحشا،
زنای محصنه و عرق کجا و کنسرت کجا؟!
اگر
واقعاً این گفتمان، مورد تأیید ارکان و مرکزیت «اصولگرایی»
نیست که انشاالله هم نباشد، جا دارد با همهی توان،
خود را از این منطق و گفتار ناصواب مبرا نمایند، مگرنه
که باید برای این چنین تفکر و ادبیاتی، گفت:
بر او نمرده به فتوای من نمازکنید …
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین، وبلاگ دکتر مرتضی یهشتی، حقوقدان و پژوهشگر:
داشتم در فضای مجازی سیر می کردم که با نوشته ای تحت
عنوان
« دیدار
اختصاصی رهبر انقلاب با خسارت دیدگان موسسات اعتباری »
از دوست شفیق و قدیمی-ام جناب زائری مواجه شدم که
مشتاقانه مشغول خواندن شدم و در اثنای آن ذوق زده ،
داشتم خودم را آماده نگارش مطلبی در وصف رابطه تاریخی
روحانیت در گذشته های نه چدان دور می کردم و در ذهنم
نمونه-هایی را مرور می کردم ؛ ولی در پایان بسان سراب
دیدگان و خواب دیدگان برخاسته از خواب دیدم نوشته است
« حتماً ادامه تخیل نویسنده را بخوانید » !!!
جمله پایانی ، آب یخی بود که در زمستان خشک امسال بر سرم ریخت و با شتاب از
خواب بیدار شدم ؛ کاشکی این نوشته ، حاصل تخیلات جناب
زائری نبود و واقعیت داشت و من هم در این فضای غبار
آلود و نزاع های سیاسی و نفسانی در سطح مدیریت های
عالی و میانی دل شاد می شدم چون مدت زیادی است که
خبرهای شادی بخش از آن سوی شنیده نشده است.
برخی از مالباختگان فریاد زن این روزهای خیابان
های کشورم را شاید بتوان از مصادیق زیاده خواهان به
حساب آورد لکن منشاء
زیاده خواهی آنها ناشی از اشکالی است که در ساختار
اقتصادی و پولی و بانکی کشور وجود دارد زیرا تمامی
صندوق ها و موسسات مورد بحث صاحب تابلو بودند و بعضاً
برخوردار از خدمات سیستم شتاب بوده اند وهیچ کس نمی
تواند بدون مجوز تابلویی را که گویای اعتبار شغلی آن
می باشد را در سطح شهر نصب کند و یا اینکه آگهی های
تبلیغاتی اش در رسانه های نوشتاری و شنیداری و دیدااری
منتشر شود و بویژه از سیمای ملی.
تبلیغ
در رسانه های رسمی ؛ خود از مصادیق فریبکاری و
کلاهبرداری است که با این کار اعتماد مردم را به
اعتبار نداشته اش جلب کرده و اسباب فریب را فراهم کرده
است که در این زمینه مسئولیت کیفری رسانه ها نیز به
قوت خود باقی است و می توانند طرف شکایات مال باختگان
قرار گیرد .
کاش
تخیل آقای زائری و آرزوی من تحقق پیدا کند تا بر سر
مال باختگانی که شرف و عزت و کرامتشان تهدید شده است و
برای اغتشاش و ایجاد ناامنی به خیابان ها نیامده-اند
بلکه به مدیران عالی کشور پناه آورده اند و ایشان را
ملجاء و پناه خود دانسته اند دستی کشیده شود و تا وقتی
که با دست تدبیر و بزرگواری می توان گره بوجود آمده را
باز کرد نگذاریم که کار به جایی برسد که با دندان هم
نتوان باز کرد و به گره کور تبدیل شود و آن وقت دیر
است و کاری نمی توان کرد در حالی که امروز می توان با
تدبیر و محبت و احترام ، مالباختگان را آرام کرد و
موجبات آرامش این ستم دیدگان را فراهم کرد و رضای الهی
هم در همین است.
به امید روزی که در کشورم فریاد برخاسته از ستم را نشنوم و دوستی و اعتماد را
در رفتار همگان شاهد بوده و حکومت و مردم همراه یکدیگر
زمینه های بالندگی این مرزو بوم را فراهم سازند .
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
در این
نوشتار ۶ دلیل برایتان بیان میکنیم که چرا افراد
خودکشی را انتخاب می کنند. درواقع این سوال از اینجا
ناشی شد که با اینکه چندان مدتی از ۲۰۱۷ نگذشته است،
ولی در همین مدت کوتاه آدمهای زیادی در اطرافام
مرتکب خودکشی شدند. پذیرش یا اذعان به این مسئله کار
آسانی نیست، یا حتی نوشتن این جملهها نیز ساده و راحت
نیست. هر یک برای این کار دلیلی متفاوت داشتند، ولی
آنچه برای همیشه میماند، غم و اندوهی است که با
یادشان از دل سر بر میآورد.
بر
اساس آمارهای بنیاد آمریکایی پیشگیری از خودکشی، در
ایالات متحده به طور متوسط خودکشی روزانه جان ۱۲۱ نفر
را میگیرد؛ و به این ترتیب، به عنوان دهمین عامل اصلی
مرگومیر در این کشور شناخته میشود. این مسئله با این
میزان از اهمیت، چرا نباید بیش از این مورد بررسی و
رسیدگی قرار گیرد؟
البته، ماه سپتامبر را در آمریکا به عنوان ماه آگاهی ملی برای پیشگیری از
خودکشی نامگذاری کردهاند، و همچنین یک روز جهانی
برای پیشگیری از خودکشی نیز وجود دارد. اما لازم است
هر روزِ سال را باید روز آگاهیدهی برای پیشگیری از
خودکشی نامید. هر روز را باید به عنوان فرصتی تلقی
کنیم برای اعلام اهمیت آگاهی از نشانههای آدمی که
عمیقا به آسیبرسانی به خود میاندیشد، مراحلی که باید
برای مددخواهی طی کند، و منابعی که برای پیشگیری از آن
در دسترس است.
یک
فرد ممکن است به دلایلی متعدد تصمیم بگیرد به زندگیاش
پایان دهد، ولی در ادامه به ۶ دلیل قابل توجه اشاره میکنیم:
–
افسردگی:
احساس دلسردی و پریشانی؛ در هر سنی میتواند بروز کند
و سیل پر قدرتی از هیجانها را در بر بگیرد.
گروههای مختلفی از آدمها افسردگی را به شکلهای
مختلف تجربه میکنند، مثلا نشانههای افسردگی در زنان
و مردان متفاوت است و احتمال
مرگ مردان در اثر خودکشی چهار برابر زنان است.
–
ناامیدی:
احساس یاس و بیچارگی از نشانههای افسردگی است، ولی
این حالت میتواند به تنهایی نیز در آدمها بروز کند.
پژوهشها نشان دادهاند ناامیدی شدید و احساس یاس میتواند
پیشدرآمدی بر خودکشی باشد.
–
امتناع:
برخی افراد که از بیماری و یا دردهای مزمن رنج میبرند
در مقابل دریافت مراقبتهای رواندرمانی یا
روانشناختی مقاومت و از پیگیری آن امتناع میکنند؛
زیرا میترسند علائم دردشان به شکل سطحی یا ظاهری کاهش
یابد یا به عنوان نشانهای از اختلال نهفتهی روانی
تلقی شود.
نظرسنجی که توسط پژوهشگری به نام هیچکاک و همکاراناش
صورت گرفت نشان داد ۵۰ درصد از بیماران مبتلا به درد
مزمن به دلیل رنج بردن از اختلال درد به صورت جدی به
خودکشی فکر میکنند.
– شکست:
احساس اینکه “هیچ چیز درست پیش نمیرود” یا “هیچ
کاری از دستام بر نمیآید”؛ عدم توانایی در فرار از
شکست یا موقعیتهای استرسزا شرایط را برای بروز افکار
خودکشی مهیا میکند.
–
انزوا و گوشهگیری:
احساس تنهایی، دوری از دیگران، و گاهی اوقات پرخاشگری؛
این حالت عموما در میان نوجوانان و سالخوردگان رایج
است، ولی میتواند گریبانگیر هر آدمی در هر سن بشود.
میان تنهایی و اضطراب اجتماعی و خودکشی رابطهای
خطرناک وجود دارد.
– فاکتورهای مرتبط با جنسیت، سن و محیط جغرافیایی: خودکشی دومین عامل مرگومیر
در میان بومیان ۱۰ تا ۳۴ ساله آمریکایی ساکن آلاسکا
است. آمار خودکشی مردان نزدیک به چهار برابر زنان است
و ۷۷/۹ درصد مجموع خودکشیهای آن منطقه را شامل میشود.
خودکشی سومین عامل مرگومیر در میان اشخاص ۱۰ تا ۱۴
ساله و دومین عامل در میان اشخاص ۱۵ تا ۳۴ ساله است.
خودکشی سوال بزرگی را در ذهن بازماندگان به جای میگذارد: “چرا؟”؛ چرا یک
فرد میتواند خودکشی را به عنوان گزینهای عملی در نظر
بگیرد؟ اگرچه برای این سوال پاسخی قاطع وجود ندارد،
ولی جذب نیروهای منفی که اخیرا در جامعه به شکلی
متداول رواج یافته است، میتواند نقشی مهم در عملی
کردن این تصمیم ایفا کند.
انواع
مختلف رسانهها از داستانهای مربوط به جداییها و
افسردگیها نهایت استفاده را میبرند؛ و از سویی دیگر،
شبکههای اجتماعی مخاطبان را با مطالب تلخ، وحشت از
چاقی، توهمات مربوط به زوجها و زندگیهای کامل و ایدهآل،
و شادکامیهای غیرواقعی بمباران میکنند. همه اینها
دنیا را به میدان مینی پر از نفرت تبدیل کردهاند.
همیشه باید به یاد داشته باشیم، همانگونه که خودمان را در تبلیغات، مطالب، و
داستانهای عاشقانه مربوط به ولنتاین غرق میکنیم،
باید توجه عمیق و دقیقی به آدمهای اطرافمان داشته
باشیم. وقت صرف کنید و به همه چیز دقت کنید.
به رفتارهای دوستان، اعضای خانواده، و فرد محبوبتان
توجه کنید لحظهای وقت بگذارید و حالشان را بپرسید؛
واقعا اصل حالشان را بپرسید و به پاسخ واقعیشان دقت
کنید و اهمیت دهید.
فقط به شنیدن جمله “خوبام” اکتفا نکنید. میگنا
دات آی آر، بسیاری از افراد “خوب” نیستند،
ولی برای اجتناب از بیان احساسات شخصیشان با بیحوصلگی
از این کلمه استفاده میکنند. پیشقدم شوید، آنها را
به گفتگو وادار کنید، و کنترل را به دست بگیرید!
خودکشی
تغییردهنده زندگی، پایاندهنده زندگی، و فقط یک لحظه
کوتاه و سیاه است که میشود با مداخله شما به وقوع
نپیوندد.
منبع:
بازده
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
امام رضا (ع) فرمودند: « کسی که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است». حضرت معصومه (س)از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکوسرشت به شمار میرفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکانداران کشتی انسانیت بودند.
به گزارش ایسنا دهم ربیعالثانی (سال 201) مصادف است با سالروز شهادت حضرت معصومه (س) بزرگ بانوی ایران زمین. حضرت فاطمه معصومه (س) پس از ورود به شهر قم، تنها 17 روز در قید حیات بود و شبانه روز مشغول عبادت بود و سپس دعوت حق را لبیک گفت و به سوی بهشت برین پرواز کرد.
پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر (ع) و مادر مکرمهاش حضرت نجمه خاتون (س) است. آن بانو مادر امام هشتم نیز است؛ لذا حضرت معصومه(س) با امام رضا(ع) از یک مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173 هجری قمری در مدینه منوره واقع شده است. مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است همچنین لقب کریمه اهل بیت(ع) از سوی امام صادق(ع) به ایشان اطلاق شد.
دلیل مهاجرت حضرت به ایران: مأمون عباسی در سال 200 هجری قمری، با نامهها و پیامهای بسیار، حضرت رضا(ع) را به خراسان دعوت کرد، آن بزرگوار، ناگریز از روی اکراه، این دعوت را پذیرفت و با کاروانی که مأمون فرستاده بود، بهسوی خراسان آمد.
حضرت معصومه(س) هم یک سال بعد (سال 201) بهشوق دیدار برادرش حضرت رضا(ع) عازم خراسان شد و با همراهان حرکت کردند، ولی حقیقت این است که این حرکت، هجرت معنیدار و عظیم حضرت معصومه(س) برای حمایت از ولایت امام علیبن موسی الرضا(ع) و تقویت مسأله رهبری بود، که در ظاهر بهصورت سفر برای دیدار برادر عنوان میشد.
حضرت (س) به همراه عدهای از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلی مورد استقبال مردم واقع میشد.
این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مومن و مسلمان میرساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیلهگر بنی عباس اظهار میکرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عدهای از مخالفان اهل بیت(ع) که از پشتیبانی ماموران حکومت برخوردار بودند، سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتی بنابر نقلی حضرت معصومه(س) را نیز مسموم کردند.
به هر حال، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س) بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که میفرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است.
بزرگان شهر قم وقتی از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند و در حالی که «موسی بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعری» زمام ناقه آن حضرت را به دوش میکشید و عده فراوانی از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجری قمری حضرت وارد شهر مقدس قم شدند.
سپس در محلی که امروز «میدان میر» نامیده میشود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسی بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانی حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگی کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
امام رضا (ع) و لقب معصومه(س): حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتیها و شبنم معطر آفرینش است.
شاید یکی از دلایل «معصومه» نامیدن این بانو آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پارهای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی (ع) در این باره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسی بن خزرج سایبانی از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجری قمری اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوی بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع) و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت و امامت شد.
تعدادی از روایات و احادیث در شان حضرت معصومه علیها السلام: امام صادق علیه السلام فرمودهاند: خداوند حرمی دارد که مکه است، پیامبر حرمی دارد و آن مدینه است و حضرت علی (ع) حرمی دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز میشود - زنی از فرزندان من در قم از دنیا میرود که اسمش فاطمه دختر موسی (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت میشوند.
امام جواد (ع) فرمودند: « کسی که عمهام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است». امام صادق (ع) فرمودند: « کسی که آن حضرت را زیارت کند در حالی که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد به بهشت میرود».
امام صادق (ع) فرمودند: «آگاه باشید که حرم من و حرم فرزندان بعد از من قم است».
منابع: ناسخ التواریخ، ج ٣ ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا(ع) کامل الزیارة بحار ج ٤٨ صفحه ٣٠٧ بحار ج ٦٠ صفحه ٢١٦
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
موضوع پرخاشگری مردان در خانواده یا به اصطلاح «دست
بزن داشتن» از جمله مشکلات اصلی برخی از خانوادههاست
که در بسیاری مواقع عامل اصلی طلاق به شمار میرود.
چه مردانی دست بزن دارند؟
میگنا: کم نیستند زنانی که از پرخاشگریهای شوهران خود
و کتک خوردنهای گاه و بیگاه گلایه دارند و چه بسا
اغلب زنان در دادگاه خانواده اصلیترین علت طلاق خود
از شوهرشان را کتک خوردن بیان میکنند.
وقتی گفته میشود مردی دست بزن دارد و همسرش را کتک میزند
یعنی این فرد برای رسیدن به خواستههای خود به زور و
پرخاشگری متوسل شده تا حرف خود را به کرسی بنشاند.
اما واقعا چرا یک مرد باید علیه همسر خود اقدام به
چنین رفتارهای فجیعی کند؟ آیا مردها حق دارند به دلیل
عصبانیت، همسرشان را کتک بزنند؟ یا شوهری که «دست بزن»
دارد، چه باید کرد؟
این افراد قادر به خودکنترلی نبوده و در هنگام عصبانیت
توانایی درست فکر کردن را از دست داده و دست به انجام
کارهایی میزنند که در حالت عادی آنها را انجام نمیدهند.
اگر زنی دائما از شوهرش کتک میخورد و این امر به یک
معضل بزرگ در خانواده تبدیل شده است و همسرش نیز این
عدم خودکنترلی را باور دارد جای نگرانی نیست، زیرا میتوان
با مراجعه به روانشناس و روانپزشک راهکارهای مقابله با
خشم و اصول خودکنترلی را یاد گرفت.
دکتر پژمان قائم مقامی، روان پزشک:
این گروه خشن!
خشونت های خانگی معمولا توسط آقایان علیه خانم ها
اعمال می شود و این اتفاق فقط منحصر به فرهنگ ما نیست
بلکه به دلیل شرایط فیزیولوژیکی مردان که از لحاظ
جسمانی از خانم ها قوی ترند و نیز به دلیل فرهنگ
مردسالاری که در بیشتر کشورهای دنیا وجود داشته و دارد،
در همه جای دنیا همین طور است. معمولا فردی که علیه
خانواده اش خشونت بروز می دهد فردی با شخصیت ناپخته،
مجهول، با اعتماد به نفس پایین و از لحاظ عاطفی فردی
وابسته است.
این افراد در بیشتر موارد در دوران کودکی و نوجوانی
خود مورد خشونت و سوءاستفاده جسمی قرار گرفته اند یا
حتی در زندگی فعلی خود، در محل کار یا سایر مجامعی که
در آن حاضر می شوند، مورد خشونت قرار می گیرند و
چون
توان مقابله یا اظهارنظر در آن محیط را ندارند، خشمشان
را بر سر خانواده شان خالی می کنند که به «جابجاسازی
خشونت» معروف است. یکی از شایع ترین علل پدیده خشونت
خانگی، سوءمصرف مواد است. فرد معتاد، چه در زمان نشئگی
و چه به دلیل عوارض مخرب و ماندگار اعتیاد بر مغز،
مستعد رفتارهای تکانشی و خشونت است. از جمله این مواد
می توان به الکل و انواع مخدرها و محرک ها اشاره کرد.
همه این مواد باعث رفتارهای خشونت آمیز می شوند.
وقتی «کتک» سنگ محک عشق می شود
یکی دیگر از علل بروز خشونت خانگی که عجیب هم هست،
ابراز خشونت برای آزمودن عشق و وفاداری همسر است! در
این مورد فرد از لحاظ عاطفی به هسمرش وابسته است. اما
بر سرش فریاد می زند تا ببیند آیا همسرش همچنان او را
دوست خواهدداشت یا خیر! بعد یک پله جلوتر می رود و او
را کتک می زند تا ببیند آیا خانمش بعد از کتک خوردن هم
به زندگی با او ادامه می دهد یا خیر! البته معمولا
افرادی با اختلال شخصیت مرزی با اختلال شخصیت سادیستیک
با چنین روش خشونت آمیزی محبت طرف مقابلشان را می
سنجند و این عمل کاملا غیرطبیعی است. در این مورد هم
ممکن است فرد در دوران کودکی در محیط خانوادگی خشنی
رشد کرده باشد یا پذیرش چنین رفتاری با مادرش داشته و
او هم به عنوان الگو، این رفتار را آموخته و این باور
غلط در ذهنش جای گرفته که “زن خوب، زنی است که مثل
مادر من بسوزد و بسازد”.
قربانی نشوید!
این تفکر «سوختن و ساختن» یا اینکه می شنویم بعضی خانم
ها می گویند «چاره ای جز تحمل ندارم!» همگی باورهای
غلطی هستند که شکل گرفته اند. بسیاری خانم ها با این
تصور که «اگر طلاق بگیرم، آینده فرزندانم خراب می شود»،
«خواستگاری خواهرم به هم می خورد» یا «خانواده من طلاق
را به هیچ دلیلی نمی پذیرند» خود را به خاطر دیگران
قربانی می کنند. اما این تفکر بسیار غلط است. بچه ها به
آرامش، بیش از هرچیز دیگری نیاز دارند و اگر قرار باشد
فرزند در محیطی پر از خشم، فریاد و خشونت باشد و هر
روز شاهد دعوای والدین و کتک خوردن مادرش و گاهی خودش
هم خورد خشونت (کلامی یا فیزیکی) قرار بگیرد، آسیب می
بیند. چه بسا مادری که مدام مورد خشونت قرار می گیرد،
خود دچار جابجایی خشونت شود و خشمش را سر فرزندانش
خالی کند؛ پس بچه ها از هر دو طرف مورد خشونت قرار می
گیرند و مسلما آسیب بیشتری می بینند، بنابراین باید
سعی شود به هر نحوی که هست (با کمک مشاور و با حضور هر
دو والد یا به صورت تک والد) محیط خانه آرام شود تا
فرزند در معرض خشونت های کلامی و فیزیکی نباشد. یادتان
باشد فردی که این خشونت ها را می پذیرد و خود را مجاب
می کند به خاطر بچه و… متحمل خشونت های همسرش شود،
مسلما شخصیت وابسته ای دارد که دل کندن از همسرش برایش
سخت است. او فکر می کند نمی تواند بدون همسرش زندگی
کند یا نگران است که اگر از مشاور کمک بگیرد، نکند
طلاق به عنوان اولین راهکار به او پیشنهاد می شود. این
خانم هم ممکن است همین خشونت را در کودکی خود بین
والدینش دیده باشد و تحمل خشونت از سوی مادر، برایش
الگوسازی شده باشد، بنابراین خشونت را می پذیرد و
دنبال کمک نخواهد رفت؛ پس این فرد هم نیازمند مشاوره و
سایر حمایت هاست.
مغز بچه تان کوچک نماند!
تحمل دعوا و خشونت خانگی برای بچه ها، چند برابر
بزرگسالان سخت است. ضمن اینکه اگر کودک در مراحل رشد
مغز و شکل گیری شخصیت با چنین پدیده ای روبرو باشد،
تاثیرات جبران ناپذیری به جسم و روانش وارد می شود.
نتایج تحقیقات نشان داده صدماتی به مادرهای مغز
کودکانی که مورد خشونت (حتی خشونت کلامی) قرار می
گیرند، وارد می شود و مغز کوچک تری نسبت به هم سن و
سال هایشان خواهند داشت و مستعد ابتلا به بسیاری
بیماری ها از جمله افسردگی هستند، بنابراین نباید فکر
کنیم که «سوختن و ساختن» به نفع فرزندمان است؛ حتی اگر
در بدترین شرایط و به عنوان آخرین راه، کار زوج به
طلاق بکشد، رشد کودک کنار یکی از والدین اما در یک
محیط آرام بهتر از حضورش کنار هر دو والد اما همراه با
خشونت خانگی است.
گول نخورید!
برخی افراد بعد از انجام خشونت و رفتارهای تکانشی،
دچار احساس گناه می شوند و بعد از گذشت هیجان و خشونت،
تازه متوجه می شوند که چه اشتباهی کرده اند و برای
کاهش عذاب وجدانشان، سعی می کنند با ابراز محبت افراطی،
اقدام به تلافی رفتار بدشان کنند. به این ترتیب خانم
با این تصور که همسرش او را دوست دارد و منظور خاصی از
کتک زدن یا فحش دادن و… نداشته و «فقط عصبانی بوده و
رفتارش این طور است»(!)، راضی می شود و همسرش را می
بخشد
اما متاسفانه این رفتار از سوی همسرش دوباره و
دوباره تکرار می شود و باز شوهر به دلیل عذاب وجدان
ابراز محبت می کند و دوباره همسرش او را می بخشد و این
چرخه مدام تکرار می شود. در صورتی که رفتار صحیح این
است که وقتی شوهر پشیمان شد و برای عذرخواهی و ابراز
محبت نزد همسرش رفت، خانم بگوید:
“اگر می خواهی زندگی
مان ادامه پیدا کند و این مشکلات حل شود، باید از
مشاور کمک بگیریم”.
خشونت را تحمل نکنید
به هیچ وجه نباید اجازه دهید خشونت علیه شما یا
فرزندتان ادامه پیدا کند و قرار نیست شما هزینه
بدرفتاری همسرتان را با جسم و روانتان بپردازید یا «بسوزید
و بسازید!» همچنین
وقتی همسرتان خشونت خود را نمی
پذیرد و به هیچ قیمتی حاضر به مراجعه و کمک گرفتن از
مشاور، روان شناس یا روان پزشک نیست، مشورت کردن با
مشاور یا روان پزشک می تواند به فرد یاد بدهد که چگونه
احتمال بروز خشونت را در دفعات آینده کاهش دهد و در
صورت مفید نبودن اقدامات در نهایت مشخص می کند که باید
به زندگی مشترک ادامه بدهید یا خیر. گاهی خشونت آنقدر
شدید است که جان زن و فرزند در معرض خطر است، در این
موارد فرد به هیچ وجه نباید شرایط را تحمل کند و باید
به سرعت و از طریق مراجعه به پزشکی قانونی، بهزیستی یا
سایر اورژانس های اجتماعی و در نهایت دادگستری، کمک
بگیرد تا مشخص شود فرد مشکل روان پزشکی خاص، اعتیاد و
در نهایت صلاحیت سرپرستی خانواده اش را دارد یا خیر.
برای درمان اقدام کنید
در خشونت های ناگهانی و تکانشی شدید، گاهی عوامل خارجی
مثل حضور اقوام و آشنایان می تواند به عنوان یک عامل
بازدارنده، کمک کننده باشد و مانع از ابراز خشونت فرد
شود اما در خشونت های کلامی، کمک گرفتن از حامیان آشنا
صلاح نیست و باید حتما از مشاور و روان شناس کمک گرفت. در ادامه این روند، مهم ترین درمانی که پیشنهاد می شود،
خانواده درمانی است، یعنی همه اعضای خانواده، با توجه
به سن فرزندان، باید در فرایند درمان شرکت داشته باشند
و کمک کنند برطرف کردن مشکلات همراه از جمله اعتیاد به
الکل و مواد با اختلال های شخصیتی مختلف از جمله دیگر
کارهایی است که در جلسات درمان انجام می شود در نهایت
اینکه بهتر است این نوع درمان ها به صورت گروهی باشد؛
یعنی مشاور، روان پزشک و در کنارش یک سازمان حمایتگر (مثل
بهزیستی) یا در صورت لزوم مراجع قانونی با هم فعالیت
کنند تا فرایند درمان با موفقیت پیش برود. به این
ترتیب کنار خانواده درمانی و دارودرمانی، ابزارهای
قانونی تهدیدکننده و ممانعت کننده از بروز مجدد خشونت
(مثل حکم قاضی بر لزوم درمان فرد) می توانند مانع بروز
خشونت فرد و باعث پیشرفت پروژه درمان شوند.
قوی بودن شخصیت بالغ در مردان
جالب است بدانید سه طیف از شخصیت در طول روز با افراد
کار میکند که از کودکی یعنی از بدو تولد تا هفت سالگی
در انسان شکل گرفته است.
زمانی که به راحتی حرف میزنیم، میخندیم و شوخی میکنیم
یا به راحتی گریه میکنیم در واقع شخصیت کودک ما در آن
لحظه کار میکند و فعال است و زمانی که غرایز برایمان
مهم است، تصمیمی گرفته و ریسک میکنیم و یا از خود
پرخاشگری نشان میدهیم در آن لحظه شخصیت بالغ فعال است
و نهایتا زمانی که از کسی حمایت میکنیم و جملهای
میگوییم تا کسی خوشحال شود آن لحظه شخصیت والد افراد
کار میکند که برای بعضی از افراد این طیف شخصیتی در
طول روز متفاوت است.
اما مرجان محمدیان دکترای روانشناسی عمومی نیز در گفتوگو
با باشگاه خبرنگاران با اشاره به این که غالب شخصیت
مردان بالغ است، اظهار داشت: مردانی که این طیف شخصیت
در آنها ضعیف است افرادی هستند که آرام بوده و خیلی
ریسک نمیکنند و در واقع حرکات آنها شبیه زنان است و
خیلی ملایم هستند، اما این که برخی از مردان دست بزن
دارند میتواند چند علت داشته باشد.
یکی از علتها این است که غالب شخصیت مردان بالغ است و
پرخاشگری در شخصیت بالغ نمود میکند، اما مانند یک
نمودار در کنار آن است یعنی اگر شخصیت بالغ یک مرد در
درجه بالایی قرار دارد در کنار آن شخصیت والد و کودک
هم میتواند بالا باشد یعنی خیلی مرد شوخ طبعی باشد.
وی با بیان این که دست بزن داشتن میتواند تثبیت یعنی
یک اختلال در شخصیت بالغ باشد، ادامه داد: مردانی که
تثبیت در شخصیت بالغ دارند خیلی خود رای و خود محور
بوده و به خودشان خیلی توجه میکنند و غرایز خودشان
برایشان مهم است بنابراین دیگران را در نظر ندارند
مثلا ناهار باید راس ساعت حاضر و آماده باشد وگرنه به
داد و هوار میانجامد که نشان از تثبیت در شخصیت بالغ
آنها دارد.
این روانشناس در بیان شکل گیری تثبیت در مردان گفت:
پسرانی که در سن دو تا پنج سالگی یک اتفاق مهیج
برایشان افتاده یا حتی خیلی نازپرورده بوده و یا برعکس
خیلی کم توجهی دیدهاند، میتوانند تثبیت در آن مرحله
را داشته باشند.
در مقابل مردانی که دست بزن دارند چه رفتاری باید نشان
داد؟
هر گونه رفتار و برخورد غیر منطقی با شوهرانی که دست
بزن دارند میتواند موجب تشدید این وضعیت و بدتر شدن
بنیان خانواده شود و متاسفانه بسیاری از زنان نیز با
پنهان کاری این نوع رفتارها سعی در بهبود وضعیت دارند
که کاری غیر اصولی است، زیرا نه تنها اصل مشکل از بین
نمیرود بلکه میتواند در دراز مدت به بدتر شدن وضعیت
موجود هم دامن بزند.
محمدیان
افسردگی را یکی دیگر از عوامل دست بزن داشتن
برخی مردان دانسته و عنوان کرد: زمانی که انتقال دهنده
عصبی در مغز یعنی میزان سروتونین (این ماده نزد افکار
عمومی به عنوان جاری کنندهٔ «احساس خوب» شناخته شده
است) کاهش یابد افراد تحریک پذیر شده و تمرکز خود را
از دست میدهند بنابراین خود کنترلی از بین رفته و در
نتیجه شاهد افزایش شدت پرخاشگری و کتک کاری بین زن و
شوهر میشویم.
باید شرح حال کاملی از مردانی که دست بزن دارند توسط
روانشناس یا روانپزشک گرفته شود تا مشخص شود در گذشته
و دوران مجردی هم این نوع رفتارها را داشتهاند البته
ناگفته نماند در زنان هم وقتی افسردگی شدید شده و
سروتونین کاهش یابد این نوع پرخاشگریها دیده میشود.
خانوادهها باید بدانند که نباید عواملی را که سبب خشم
و پرخاشگری در این نوع مردان میشود، تحریک کنند و
نشانهها و حالات خشم را در فرد به خوبی شناسایی کنند
تا بتوانند با مدیریت صحیح او را آرام کرده و در زمان
مناسب با کمک گرفتن از افراد متخصص نسبت به رفع این
تعارضات اقدام کنند.
روانکاوی عاملی مهم در شناخت دست بزن داشتن مردان
به گفته این دکترای روانشناسی عمومی یکی دیگر از عوامل
دست بزن داشتن برخی مردان به دوران کودکی و ناخود آگاه
ذهن باز میگردد که حتی خود فرد هم ممکن است آن را به
یاد نیاورد که میتواند ناشی از تحقیرهای مادر در
کودکی شکل گرفته باشد مثلا مادر قهر کرده و پسر بچه
خود را ندیده است و در نتیجه یک خشم درونی از زن میتواند
این حالت را بوجود آورد.
شناخت علل روانی در ارائه راهکار و مقابله با حالات
خشم و کتک کاری بسیار موثر است، زیرا برخی مردان به
علتهای فوقالذکر نسبت به همسر خود نوعی همزاد پنداری
و همسانی با مادر خود را پیدا میکنند که درصدد جبران
آن خشمی هستند که خودشان نیز به یاد ندارند.
وی با تاکید بر این که برای ریشهیابی علت کتک زدن
مردان باید شرح حال از آنها گرفته شود، تصریح کرد:
باید علتهای روانی این امر بررسی شود که آیا فرد از
ابتدا این گونه بوده و ارتباطش با سایرین چگونه است و
ریشه آن شناخته و درمان و راهکارهای لازم به این افراد
ارائه شود.
وی در پاسخ به این سوال که آیا مردانی که دست بزن
دارند خطرناک هستند؛ بیان کرد: یکی از علتهایی که میتواند
دست بزن داشتن مردان را نمایان کند و در واقع خیلی
نمود داشته و خطرناک است، زندگی با مردانی است که
بیمار روانی بوده و دچار روان پریشی هستند و اصطلاحا
به آنها سایکوتیک گفته میشود مانند اسکیزوفرنیها که
از نوع پارانوئید باشند یا دو قطبیها و حتی شخصیتهای
مرزی و اختلالاتی که ریشههای خیلی درونی دارند.
محمدیان یاد آورشد: این افراد حتما باید به روانشناس و
روانپزشک مراجعه کرده و با دادن شرح حال اقدامات لازم
درمانی را دریافت کنند و در صورتی که از قبل این حالات
در شخص وجود نداشته میتواند از افسردگی و عوامل محیطی
باشد که انتقال دهنده عصبی را در مغز کم میکند و در
نهایت موجب میشود که شخص خود کنترلی را از دست بدهد
که ناگفته نماند استفاده از مواد روانگردان نیز میتواند
چنین مشکلاتی را در افراد ایجاد کند.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که خشم و پرخاشگری
در همه افراد وجود دارد، اما دامنه آن متفاوت بوده و
اگر فرد هیچ نوع کنترلی بر روی این نوع رفتارهای خود
نداشته باشد با کوچکترین ناملایمت یا مخالفت در زندگی
به پرخاشگری و کتک زدن همسر یا فرزندان خود روی میآورد
که بهتر است با مدیریت صحیح و کمک از روانشناسان و
روانپزشکان با این اختلال رفتاری مقابله کرد.
گزارش از زهرا رحیمی- باشگاه خبرنگاران
،
هفته نامه زندگی مثبت
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
افـسـردگـی ِ گـــرگـهـــا ...
ای کاش ما هم از جنس ِ این گرگها بودیم ...
ای کاش ما هم آنقدر رقیق القلب بودیم ...
وَ آنوقت با نوای دل ِ چوپان ، دلمان نرمتَر میشد ...
وَ درد ِ چوپان ، عجز ِ گوسفندان ، وَ این افسردگی ِ مُفرط گرگها را می-توانستیم با جان وُ دل دَرک وَ هضم کنیم ...
متن حاشیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی